توی کتاب درمان شوپنهاورِ اروین دیالوم[۱] خوندم، شادی نسبی از سه تا منبع سر چشمه میگیره؛ چیزی که هستیم، چیزی که داریم و چیزی که در چشم مردم جلوه میکنیم. شوپنهاور اصرار داره که باید فقط روی اولی تمرکز کنیم و روی دومی و سومی که کنترلی روشون نداریم تکیه نکنیم. من فکر میکنم ما ایرانیا بیشتر روی چیزی که توی چشم مردم جلوه میکنیم تاکید داریم. واسه همین این قدر حرف مردم واسمون مهمه. تازگیها هم که با این سیطره ی پکیجِ فرهنگیِ نئولیبرالیسم بر جامعهی ایران، به سلامتی چیزی که داریم هم مهم شده و تنها چیزی که مهم نیست همین چیزیِ که هستیم! وقتی اون قسمتُ که خوندم از خودم پرسیدم واسه من واقعن چی مهمه؟ چیزی که دارم؟ چیزی که دارم بهم رفاه میده، اما منُ تعریف نمیکنه؛ بنابراین تکیهام روی اون نیست! چیزی که دارم خوبه اما منبع شادی من نیست! چیزی که در چشم مردم جلوه میکنم؟ نه! خیلی وقتا واسم مهم نیست که آدمای احمق راجع به من چی فکر کنن. اساسن به نظر من قضاوت آدما راجع به همدیگه مخدوشه ! چون هیچ وقت از تمام تصویر هم، تمام تجربهی هم خبرندارن. بنابراین عمومن فقط دارن دربارهی بخشی از تصویر نظر میدن. خصوصن قضاوتای مردمِ ما این روزا خیلی سطحی و احمقانه شده . تمرکزشم روی ظواهره؛ اما اگر تاکیدم روی “هستم ها“ست، من چی هستم ؟
تنها جوابی که به ذهنم میرسه اینه که من “عاشق“ هستم. خیلی مهمه که آدم خودشُ با چی تعریف کنه. میشه عاشق بودنمُ ازم بگیرن؟ بیاختیار یاد آدمایی میافتم که خودشونُ با دکتر بودنشون، وکیل بودنشون، پولدار بودنشون، رئیس بودنشون یا چیزایی شبیه این تعریف میکنند. توی تلگرام یا بایوی اینستاگرامشون حتمن به همه میفهمونن که دکترن یا مهندسن. همیشه فکر میکنم دنیای این آدما محدود به شغل، ثروت یا مدرک تحصیلیشونه. همهی چیزایی که به یه بشکن ممکنه از آدم گرفته بشه ؛ اما اگر خودتُ با انسان بودنت، عاشق بودنت، مهربون بودنت، سخاوتمند بودنت و چیزایی ازین دست تعریف کنی ، یا به قول شوپنهاور به نقل از دیالوم، با “هستنها“ تعریف بشی نه “داشتنها“ شاید کمتر آسیب ببینی، بیشتر خوشحال باشی، کمتر حسودی کنی، کمتر زیرآب بزنی… و نهایت این که حتی دنیا هم جای قشنگتری واسه زندگی کردن بشه .
[۱] یالوم، اروین، درمان شوپنهاور، ترجمهی سپیده حبیب؛ نشر قطره؛ ۱۳۹۱
4 پاسخ
دقیقا همینطوره، ای کاش آدمای بیشتری این زاویه دید و درک و عمق رو داشتن، اون وقت زندگی تو این دنیا قشنگ تر و آروم تر لذت بخش تر میشد
به نظرم خودمون این دیدگاهو داشته باشیم کافیه …❤❤❤
در کتاب در باب حکمت زندگی شوپنهاور اول این موضوع و خوندم و چقدر از خوندنش لذت بردم بعد که کتاب درمان شوپنهاور و خوندم اونجا هم بهش اشاره ای شد الان هم اینجا.
واقعا رسیدن به این مرحله از درک، که آدم خودشو با آن چه هست بشناسه نه آنچه داره و آنچه در نگاه دیگران هست ۹۰ درصد از زندگی رو بُرده و آرامش داره چون هیچ تضمینی برای ماندگاری آنچه دارد یا آنچه در نگاه دیگران هست ، وجود نداره اما آنچه هستی، همیشگی است. القاب و مالکیت ها خود تو نیستن ولی آنچه تو هستی خود تو است.
این روز ها باید به خیلی از ادم ها کتاب در باب حکمت زندگی که به طور مفصل به این ۳ اصل پرداخته شده رو هدیه بدیم…
حتی یک وقت هایی از زندگی، که ممکنه خودم گول دو اصل دیگه رو بخورم لازمه این کتاب و دوباره مطالعه کنم..
کلا من شوپنهاورو خیلی دوست دارم. درسته بهش میگن فیلسوف بدبین، ولی به نظرم زاویه دیدش به دنیا خیلی آرامش داره …❤❤❤