English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

مهمانی

۱۴۰۰-۰۳-۲۱

لبخندهای زورکی، تعارف‌های بیخود، حرف‌های الکی، تلاش برای خوب به نظر رسیدن، مهربان، متواضع، سخاوتمند و موفق جلوه کردن، پزهای ریز و فخرفروشی‌های مخفیانه، تمسخرهای پنهانی و آشکار از سر احساس خودشیفتگی و ارزیابی و تقویم و سنجش و برانداز کردن هم …

واقعاً مراسم جمعی ما آدم‌ها، مراسمی که عده زیادی به مناسبت یک افتتاحیه، جشن امضای کتاب، نمایش فیلم، مهمانی پیش از زایمان، پس از زایمان، مراسم ازدواج، سالگرد ازدواج، فارغ‌التحصیلی، تولد، مرگ و … در آن جمع می‌شویم، جز این‌ها چه چیزی دارد؟

شرط می‌بندم حتی خود میزبان هم گاهی در این حلقه‌های بی‌معنی، احساس بیهودگی را حس می‌کند. میزبان هم از بعضی‌ها متنفر است و از سر سیاست‌ها و مناسبات اجتماعی دعوتشان کرده. چشم دیدن بعضی‌ها را ندارد، اما برای کور کردن چشمشان در این مهمانی جمعشان کرده. برایش زنده‌بودن یا مردن بعضی اصلاً مهم نیست اما حتماً به خاطر روابط آن‌ها با آدم‌هایی که دوستشان دارد، دعوتشان کرده و اگر هیچ‌کدام از این بایدونبایدها و نمایش‌های بی‌مزه نبود، شاید عده مهمانی‌های واقعی که در آن‌کسانی که از هم‌نشینی باهم واقعاً لذت می‌برند و خسته نمی‌شوند به عدد انگشت‌های دست هم نرسد. گاهی هم واقع‌بینانه بهتر است آدم با خودش در آینه پارتی کند… پس چرا به خودمان زحمت می‌دهیم؟ چرا بیخود رنج تحمل کردن را بر خود روا می‌داریم؟ چرا تحمل کردن‌هایی از نوع ملس، همچون مهمانی‌های سیاستمدارانه را بر خود تحمیل می‌کنیم؟

همچین هم قلمبه سلمبه نبود… اگه پیشنهاد بهتری داشتید واسه این اراجیفم بهم بگین… اصلا اسمشو بذارم اراجیف… یا خزعبلات… نه؟

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

3 پاسخ

  1. اون قسمت که درباره ی میزبانی که از کسی خوشش نمیاد اما دعوتش میکنه برای کور کردن چشمش، نوشتید منو یاد مجرم حسابگر انداخت که سود و زیان ناشی از جرم و میسنجه و بعد اگه سودش بیشتر بود جرم و انجام میده😆😆اینجور میزبان ها هم درسته که با دعوت طرف رنج تحمل و به جون خودشون میریزن اما چون لذت کور کردن چشم اون شخص از رنج تحمل طرف بیشتره، ترجیح میدن که دعوتش کنن😬😐میزبان حسابگر😂😑
    .
    .
    من با حرفاتون کاملا موافقم ۹۵ درصد مهمونی ها حول محور همین مواردی که گفتید می چرخه..آخ که آدم گاهی دلش لک میزنه بره یک مهمونی هم چند تا چیز یاد بگیره هم حال و احوال کرده باشه هم بهش خوش گذشته باشه..
    اما بعضی از مهمونی ها یا میزبان حرفی میزنه، کاری می کنه یا اگه میزبان خوب باشه بعضی مهمون ها بعضی دیگرو با رفتارو حرفاشون میرنجونن..
    هیچوقت دلیلی برای بعضی از رفتارها مثل فخر فروشی، پز دادن و… پیدا نکردم..
    حتی الان تو مراسم های دیگه مثل مولودی، روضه که مثلا بعضیا مقید به رعایت کردنن، رعایت نمیکنن.. عروسی و جشن زایمان که جای خود…
    در پاسخ به سوالتون باید بگم نه اراجیف چیه اخه؟ حرف های قلمبه سلمبه خوبه.. والا از نظر بقیه این حرفها قلمبه سلمبه میاد (به قول بابای شهرزاد تو سریال شهرزاد، حرف های خارجی میزنی) در حالیکه سوال پرسیدن از زندگی شخصی آدم ها تو مهمونی ها قلمبه است به نظرم😁😑

  2. به نظر من اصلن اراجیف و خزعبلات نیست، واقعیاتی هست که خیلی ها متوجه اون نیستن، یا میدونن ولی خودشون رو محکوم به تحمل کردن میکنن. چیزهایی هست که فهمیدنش دقت میخواد و گفتنش شهامت‌؛ چون من خودم خیلی وقتها از ترس اینکه طرف ناراحت نشه، نگفتم توی مهمونی تو بهم خوش نمیگذره و نمیام، یعنی اگر هم نرفتم کلی دروغ گفتم که نرم 😓 برای من این مطلب یادآوری مفیدیه که روی خودم کار کنم و زشتی بعضی کارها و بیهوده بودن بعضی مراسم رو بهتر متوجه بشم و تمرین کنم برای بهتر کردن زندگی خودم. پس مثل همیشه میگم ازتون ممنونم بابت اینکه مطالب مفید بهم یاد میدین🙏❤️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

احتمالات

    دارم آهنگ Clair de lune (کْلِغ دِ لون) از کلود دِبوسی رو تمرین می‌کنم و در حالی که تلاش می‌کنم نت‌ها رو توی

ادامه مطلب »
داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

من همیشه فرار میکنم.

    نوشتن اگر هیچ فایده ای نداشته باشد، برای من دست کم یک اثر مثبت یا شاید هم منفی دارد و آن کمک به

ادامه مطلب »
داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

و اما پول!

اینها وراجیهای یکی دو سال پیش منه راجع به پول که الان با بعضیاش موافق نیستم… بخصوص اون بخش های آرمان گرایی بازی و ادعاطوریش

ادامه مطلب »
داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

فقط مقیاسش عوض می‌شود

تازگی‌ها فهمیدم، علت تمام کینه‌ای که یکی از همکارانم با من داشته، این بوده که طی سال‌های گذشته به‌کرات وقتی هردوی ما کلاس موازی داشتیم،

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

روزنوشت‌ها

با تو

این واژه‌های ناب این لحظه‌های گُر گرفته از اعتمادِ خواب سرمایه‌ی من است که به پایت ریخته‌ام با تو من سرشارم از عمر قافیه‌های ناتمام…

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

تولد دوباره؟

آدم‌ها فکر می‌کنند؛ اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی می‌کنند. شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود. فکر می‌کنند می‌توانند همه‌چیز

ادامه مطلب »
جنس سرگردان: سایه

سایه: قسمت بیست و نهم

  تا زمانی که از محدوده‌ی بهشت رضا خارج شویم، هیچ حرفی با هم نمی‌زنیم. خوشم می‌آید. مثل عمو مجتبی به حرف زدن بیخود عادت

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

اسطوره سیزیف

آلبر کامو، اسطوره سیزیف، ترجمه مهستی بحرینی، نشر نیلوفر، ۱۳۸۹

ادامه مطلب »