ترجمه شعر

به یاد آور…!

  مرا به یاد آور، وقتی که دیگر نبودم؛ آن‌گاه که به دوردست‌ها به سرزمین سکوت رفتم؛ آن‌گاه که دیگر دستان تو در آغوشم نخواهد

ادامه مطلب »

بالکن

  گویی هیچ ساختن از فاصله‌ای که میانمان ایجاد شده ساده به نظر می‌رسد تا از آتش اطمینان تو ملالتی ن نامطمئن جعل کنم…  

ادامه مطلب »

دلتا[۱]

  در جریانی نهانی که به تو پیوند خوردم زندگی فرومی‌پاشد با خود جدل می‌کند و به نظر می‌رسد تو را نمی‌شناسد، حضورش خفه‌کننده است

ادامه مطلب »