دالان تاریک چشمهایش
متن داستان این هم تمرین کلاسی بود. با کمتر از ۱۲۰۰ کلمه باید یک ماجرا رو از دو نگاه شرح میدادیم. طوری که
متن داستان این هم تمرین کلاسی بود. با کمتر از ۱۲۰۰ کلمه باید یک ماجرا رو از دو نگاه شرح میدادیم. طوری که
متن داستان پ ن ۱: این داستان ماجرای واقعیِ دختری به اسم مریمه که توی کلاس داستان باهاش آشنا شدم. متاسفانه بعد از
متن داستان ظاهراً این داستان بدون اینکه بخوام یا فکر کرده باشم، شد مقدمهی تولد خیخی. یکی از تمرینهای کلاس داستان نویسی استاد گودرزی
متن داستان پ ن: یک جا واژهی «زمان» جا موند: حتما پدر بالقوه ام دلش میخواهد فقط توی همان «زمان» زندگی کنم و بمیرم…
متن داستان پ ن: واسه مشق کلاس شخصیت پردازی کارتونی و استوری بُرد این داستانو انتخاب کردم. به نظر خودم انگلیسش از فارسیش جذابتره
متن داستان از داستان: … آینهها چشموهمچشمی دارند. به هم حسادت میکنند. به هم پز میدهند. آینهها اگر زورشان به هم میرسید بعضیهایشان از خشم،
متن داستان پ ن: توی چهلسالگی از این اتفاقها زیاد برای آدم میافته. بهنظرم اونایی که ازدواج نکردهاند یا بچه ندارند گذر زمان رو
متن داستان از داستان: …. باز یک روز دیگر که زمان، مثل کوه روی دوشش سنگینی کند… …بچهدار شدن از سرمایهگذاری بدون دانش در بورس
متن داستان از داستان: …حتی درختهای این منطقه هم با درختهای پایینشهر فرق داشت… …زن آه عمیقی کشید. دیگر حتی نا نداشت که اشک
متن داستان از داستان: …من توی دنیایی که انگار مه خاکستری رنگی پس زمینهاش را نقش زده در میان رنگها و افکار ضد
متن داستان از داستان: …پوستهام را شکستم و ای داد بر من از این روانکاو. حالا دیگر نمیتوانم برگردم زیر آن سقفهای کوتاه و