پ ن ۱: این داستان ماجرای واقعیِ دختری به اسم مریمه که توی کلاس داستان باهاش آشنا شدم.
متاسفانه بعد از یک ترم دیگه نیومد کلاس. نیومد نه به این معنی که رفت تا خودش داستان بنویسه. نیومد چون شوهرش خوشش نمیاومد توی کلاس مجازی! با یه عده مرد غریبه همکلاسی باشه! بهش گفته بود بشین برای بچههات قصه بگو! اولش یواشکی ثبت نام کرده بود، ولی وقتی دید ما از داستاناش خوشمون اومده، سر ذوق اومد و ماجرا رو برای شوهرش تعریف کرد و شوهره هم!! (من همیشه میگم بخشی از عدم صداقت ما با اطرافیانمون به واکنش یا ظرفیت پذیرش اونها ربط داره!!!)
یه جایی توی لرستان زندگی میکرد. از بچگی عاشق این بوده که معلم یا نویسنده بشه، اما وقتی خونوادهش میبینند که نمیتونه ریاضیهای دبیرستانو پاس کنه، شوهرش میدن.
کامپیوتر نداشت و با موبایلش داستان مینوشت. به نظرم داستانهای رمانتیک شیرینی مینوشت. با وجود اینکه فقط تا دبیرستان درس خونده بود؛ اما از خیلی از مدعیهای کلاسمون بهتر مینوشت. (مثلاً یه منوچهری داشتیم توی یکی از کلاسهای دیگهمون که طبق گفتهی خودش ساکن امریکا بود و توی دانشگاه هم درس میداد! صرف نظر از فارسی خرابش نمیدونم، چرا واسه شهریهی ۲۰ دلاری یک کلاس داستان اونقدر به استادمون بیادبی کرد!!!؟)
خلاصه که… مریم و سیمین و مریمهای زیادی هستند که به خاطر ریاضی یا غیرتهای مردانه قلمشون خشک میشه و منوچهر و منوچرهای زیادی هستند که بقیهشو خودتون حدس بزنید !!!
این داستان تمرین کلاسیمون بود. باید با ۵۰۰ تا کلمه در ۱۵ دقیقه یک داستان مینوشتیم و همونجا سر کلاس میفرستادیم برای استادمون یا میخوندیم. منم قصهی زندگی مریم رو تغییر دادم و اینو نوشتم: ۴۷۲ کلمه!
پ ن ۲: نقاشیبازی: عکس گواهینامهی مامان جون: مامان محمود😍😍
13 پاسخ
خیلی دردناکه و نسل ما بیشتر درکش میکنند.
.
من نمیدونم چرا بعضی از مردها میترسن همسرهاشون خوشحال بودن رو تجربه کنند و دلخوشی هایی برای خودشون داشته باشند.
متاسفانه … البته عکسش رو هم دیدم… زنها نسبت به همسرشون … ولی خب در مجموع باهات موافقم دردناکه و شایع…
👍❤️
😞😒❤️👍🏼
😍😍
وااااایی چقدر خوب بود صدای سیمین، جاااان جاااان😍😍😍😍😍😍دلم رفت براش😍😍😍😍
چقدر داستان قشنگی نوشتید توی یک ربع و چقدر حرف برای گفتن داره این داستان.
چه استعدادهایی که با این تفکرها از بین رفت.
اما واقعا هنوزم سوال من اینه که چرا بچهها نباید رشتهی هنر بخونن؟ به عنوان رشتهی دانشگاهیشون.
یا چرا مثل همین داستان سیمین چرا کسی که اینقدر خوب داستان میگه نباید جدی گرفته بشه؟
امیدوارم یه روزی دنیا جایی باشه که هر آدمی و تو هر جایگاهی که میبینیم، اگر خوشحاله خوشحال باشیم براش با هرچی که حالش خوبه به همون سمت تشویقش کنیم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
به به نقاشی😍😍😍عالی شده😍😍😍خداحفظشون کنه الهی مامان آقای دکتر و همچنین مامان خودتون رو😍😍همیشه باشن تا از حضورشون تو زندگیتون لذت ببرید😍😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️
فدای تو 😍
متاسفانه همینطوره… زمان ما که خیلی بد بود… میگفتی هنر یا ادبیات یا اقتصاد انگار به مامان بابات توهین کرده بودی… و استعدادهای بیشماری این وسط قربانی دیکتاتوری پدر و مادرها در تحمیل رشته تحصیلی به بچه هاشون شده ….
سلام خانم دکتر، وقتتون بخیر، می خواهم برای یکبار دیگر شانس خودم را امتحان کنم هرچند ، می دانم از ابتدای زندگی شانس روی نیکویش را بمن نشان نمی دهم ، اما باز خواهش کنم و بپرسم که آیا دیگر واقعا باید کار زیر نظر شما را خصوصا در این انتهای داستان بفراموشی بسپارم؟ آیا امکان و احتمال آن نیست تا در تصمیم خود اندکی تغییر ایجاد کنید؟؟!!
واقعا نمی دانم…
سلام آقای مهدی. باور کنید برای خودم هم درد آوره . هر بار من میخوام توی اون دانشکده مسیر آروم و بیصدایی رو طی کنم متاسفانه یک عده بیمار شروع به آزار و اذیت میکنند… باور کنید حتی در توانم نیست با کارکنان اون سیستم بیمار و آلوده مواجه بشم یا حتی دیگه تحملشون کنم… فکر میکنم بهترین کار اینه که دکتر شیخ استاد راهنما بشن و دکتر فولادیان مشاور اولتون… خیلی اذیتتون کردم .. اما واقعا قصد و نیتم این نبود… همین اتفاق برای ساناز و سارا و چند تا دانشجوی خوب دیگه ام هم افتاده و راه چاره ای براش ندارم… توصیه میکنم با دکتر شیخ الاسلامی صحبت کنید . کمکتون میکنند.
سلام ابتدا عذرخواهی میکنم که اینجا پیام می دهم و علت آن است که هیچ راه ارتباطی با شما ندارم، در ثانی اگر اصرار دارم همچنان در خدمتتون باشم و از علم شما استفاده کنم بدلیل آن است که عملا دیدم هیچکدام از اساتید دیگر آنگونه که شما در مسیر کار و در مرحله دفاع رساله از دانشجویان با علم و آگاهی دفاع می کنید و نقاط ضعف آنها را پوشش می دهید همکاری نمی کنند در انتها نیز هرچند می دانم موجب رنجش شما شاید بشود اما مجددا استدعا و خواهش خود را تکرار می کنم و اگر هیچ راه بازگشتی نیست حداقل این لطف را بمن بفرمایید و بصورت غیر رسمی متن مقالات و رساله ام را بازبینی و رفع اشکال بفرمایید. مجددا از شما عذرخواهی میکنم و بابت تمام زحماتتون سپاسگزارم.
اولا كه چه داستاني😍😍😍😍👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼 حرف دل همه ماها ؛ عاشقتونم كه با اين ٥٠٠ تا كلمه نظام آموزشي و خانواده و همه چي رو با هم نقد كردين😍😍😍👏🏼👏🏼👏🏼🧿🧿🧿
من به اندازه داستان هاي بلندتون با همين چند خط ارتباط برقرار كردم. به نظرم عميق بود. بعضيداستانا رو ميخونم اصلا نميفهمم چي گفت ؟ آخرشم هيچ تاثيري روي نگاه آدم به زندگي نداره ولي داستاناي شما هر كلمه اش واسه من يكي يه درسه😍😍😍
دوماجان بگردم به صداي سيمين😍😍😍😍
سوما دلم باز شد نقاشي😍😍😍😍
چهارما چون ميدونم مشغول كاراي خوب هستين غر نميزنما ولي آخه مرديم بي سايه!!! بخدا داستان يادم رفت بايد دوباره بخونم يه جاهاييشو!! 🥺🥺🥺🥺
آخريش خانم دكتر من ميانجي بشم براي اقاي مهدي؟😅شما كه خيلي مهربونين… خب كمكشون كنين ديگه🙈🙊
عاشقتونم😍😍
بگردمت خوشگل مهربون.. اگه در توانم بود اگه فقط به خودم و ایشون مرتبط بود با تمام وجودم این کارو میکردم … اما مسئله مربوط به یک سیستم فاسد و بیماره با آدمهایی بیکار حسود حاشیه ساز و کوته بین… یک زمانی فکر میکردم زندگی همینه دیگه : باید بوی گند وجود یک عده رو تحمل کرد… الان گلاب به روت میبینم به راحتی میشه سیفون رو کشید و نیازی به تحمل کردن نیست… از ادبیات بی ادبانه ام عذر میخوام … ❤❤
سلام و واقعا سپاسگزارم از شما.