بهار که میشود دنیا قشنگتر است، بخصوص که کلاغها سرشان گرم چیزهای مهمتری است، مثل دختر صغری خانم که سرش گرم سیر کردن شکم پنجقلوهایش است و تا شکمشان را سیر کرد باید فکر جهازشان باشد. اگر بچههایش پسر بودند میکردمشان شخصیتهای جنگنامه ام و یکی را زنده میگذاشتم که قهرمان جنگ شود، اما هر پنج تایشان دخترند. به صغری خانم میگویم «یادم باشد ببینم توی آن دنیا هم دخترت پنجقلو میزاید یا همهشان دخترند؟» صغری خانم میگوید «چند دنیایی هم مال از ما بهتران است. ما که توی هفت آسمان یک ستاره نداریم. همین یک دنیا بَسِّمان است». اما نمیشود به حرفش اعتبار کرد.
انیشتین هم میگفت همین یک زندگی بسش است. اما توی آن دنیایی که خداینامه دارند موزیسین شده. توی آن دنیای دیگر هم که دوستم با تاریکی دوست شده، از مدرسه اخراج شده و کسی نشده. توی خیابانها با هفتهنامههای فلسفه و هنر شیشه ماشین پاک میکند و توی شورهزار فقر مثل هزار تا آدم دیگر فراموش میشود. وقتی توی این دنیا بهار است، توی آن دنیا زمستان است. هوای دنیاها هیچ ربطی به هم ندارد. من الکی دلم میخواهد تصور کنم که زمستان است که هوایی نشوم بروم آن دنیای دیگر. آخر واقعاً کنجکاوم بدانم چه به سر صغری خانم میآمد اگر پدرش زود نمیمرد و اگر عموهایش ارث بچه یتیم را بالا نمیکشیدند.
ولی اینجا هوای بهار خیلی خوب است. بخصوص که من هم راه مقابله با سیارهها را پیدا کردهام. ظاهراً سیارهها هم مثل آدمها رشوهایاند. بیخود نیست که ستاره بینم میگوید: «آسمان آینه زمین است». آنجا هم قدرت و رقابت و دشمنی و خنجر زنی و حرف چرند و همه چیز مثل زمین است. هرکدام از سیارهها یک رنگ و یک فلز و یک روز و یک غذا و یک کوفت موردعلاقه دارند. اگر جلو نشان از آنها استفاده کنی خر میشوند. انگار اساس کار دنیا خر کردن است. اصلاً اگر راز و رموز خر کردن را یاد بگیری رخ دنیا را تصاحب میکنی.
اما من بهجای خر کردن خر شدن را یاد گرفتهام؛ حالا جز سیارهها. ظاهراً چون کسی تأثیر خر کردنِ سیارهها را کشف نکرده، این کار هنوز ممنوع نشده. این ماه خرابم عاشق شیر است و نقره و مروارید و روزهای دوشنبه و دریا. حالا من هم یاد گرفتهام دوشنبه که میشود مروارید میشوم میروم توی دهان صدف خودم را قایم میکنم. همه چیز آرام میشود. همه چیز یعنی همین ذهن دیوانهام. ماه ذهن است، ماه روان است. وقتی صدف دهانش را میبندد و خودش را چیز میکند، سرتاپایم را نقره میگیرم و میروم توی لیوان شیر به ماه لوسِ بیمزه دهنکجی میکنم. گاهی هم دوشنبهها سرتاپا سفید میپوشم، سهشنبه که میشود از لجم میپرم توی فنجان قهوه که همهجایم گُه مرغی شود، حالا یک کم تیرهتر.
دوستم میگوید توی آن دنیای دیگر تاریکی را بیشتر از نور دوست دارند؛ اما توی این دنیا ما همهمان دوست داریم جزو راهیان نور باشیم. حالا اگر گاهی به سمت تاریکی میرویم آن تقصیر خودمان است به مسیر ربطی ندارد. دوستم توی آن دنیا کارهای عجیبوغریب یاد گرفته. یاد گرفته دستش را بکند توی دهان تاریکی انرژی ذخیره کند توی مغزش. میگوید تاریکی مثل امواج الکتریسیته است. میتوانی خودت را با آن شارژ کنی. من که همیشه محتاط بودهام. از تجربهها گریزانم مگر اینکه یکی بهزور مرا بکند توی تجربه. یا تجربه خودش را بکند توی من. آنوقت مجبور میشوم یک کاری بکنم. یک جوری با شرایط خودم را وقف بدهم. آخر اگر ندهم چهکار کنم؟ همیشه همین است باید بدهی، خودت را با شرایط وفق.
به دوستم میگویم: «تاریکی هم انگار برآمده است. از آن میترسم. انگار میخواهد یک چیزی بزاید. یک چیزی مثل همین فیلمهای وحشتناکی که یکهو از توی شکم زن حامله هیولا به دنیا میآید». دوستم با من قهر میکند. میگوید «تو همیشه ظاهربین بودهای.» آخر تاریکی که ظاهری ندارد که من ببینم. البته این بخش ظاهربین بودن را راست میگوید. من همیشه از آدمهای قشنگ خنجر خوردهام. از آدمهای شیک و خوشبو. از آدمهایی که خوب حرف میزنند و خوب بلدند لای همه قشنگیشان، کرمهای وجودشان را که نیشش اندازه اژدها درد دارد پنهان کنند. همهشان بنده تِداسِح اند، از دوستان موردعلاقه خواهرم بود. قبل از اینکه از تَرفن حامله شود و سر زاییدن دوقلوهایش هینک و هودنا از دنیا برود. اصلاً مگر میشود در تاریکی دید؟ دوستم میگوید «چشم بصیرت نداری». راست میگوید ندارم. ولی با اینکه همه تهمتهایش راست است، تازگیها دارم شک میکنم این دوستم، دوستم است یا هوویم. البته که او هم دوستم است هم هوویم؛ آخر هر دویمان یک شوهر کردهایم. اما چون باهاش ازدواج نکردهایم اسمش را نمیگویم. آخر توی این دنیا شوهر کردن و شوهر نداشتن جرم است. اول باید شوهر داشته باشی بعد شوهر کنی. هر کاری میکنم یک متلکی میگوید و بهم برچسبی میزند. نمیدانم چرا هر بار برچسب میخورم، خودم هم برچسب میشوم. از شانس گَندَم هم که باید همیشه روی یک چیزی مثل چیپس یا عروسک برچسب بخورم که توجه بچههای کوچک را جلب کنم.
هر بار هم بچهای مرا برمیدارد که دهانش تف تفی است. از بچههای تفی بدم میآید ولی همیشه جلوی همه وانمود میکنم که دوستشان دارم. توی همه دنیاها هر کس راستش را بگوید که از بچهها بدش میآید، آنرمال و روانی محسوب میشود و اصلاً شاید همه جرمهای دنیاهای مختلف را مثل آن دفعه که دوستم چیزش را انداخت گردن آن مرد چاق، میاندازند گردن آدم. من بچههایی را دوست دارم که بلد باشند تفشان را قورت بدهند. تفهای این بچه جدیدی که مرا برداشته خیس میکند. تکهتکه میشوم. یکجاهاییم توی دهانش میماند. حالا که باز خودم شدهام میبینم خیلی چیزها یادم نیست. لعنتی آن تکههایی که توی دهانش ماند، بخشهایی از هیپوکامپ مغزم بود.
زنگ میزنم به دوستم توی آن دنیای دیگر. شاید بتوانم از تاریکی کمک بگیرم و حافظه رفته را بازگردانم. آخر دوستم میگوید انیشتین همیشه هم درست نمیگفت. تاریکی غیبت نور نیست. تاریکی خودش همه جهان است. ما فقط پنج درصد این دنیاییم و چقدر هم ادعا داریم. میگوید تاریکی اصلاً نمیبیندمان که بخواهد دهانمان را سرویس کند اگر بفهمد اینقدر متوهمیم که فکر میکنیم خودمان همه دنیاییم، در کسری از ثانیه میگذارد بهمان. خدا کند حالا، حالاها که من زندهام نفهمد و ما این گوشهکنارها به توهممان ادامه دهیم. اصلاً همه آرزوهای خوب، تداومش تا وقتی است که من زندهام. بعدش هر بلایی سر دنیا آمد، آمد. برای همین است که شیر آب را باز میگذارم، چون میدانم بیآبی یقه دنیا را بعد از سال ۲۰۵۰ میگیرد. یا همیشه از لجِ قبضهای گرانی که برایم میآید گزینه «قبض کاغذی میخواهم» را تیک میزنم، یا از عابربانک حتماً رسید میگیرم که بعدش مچاله کنم و وقتی کسی حواسش نیست یواشکی بیندازم کف پیاده رویی جایی. حالا هم امیدوارم تاریکی سروکلهاش پیدا نشود. شاید من هم بتوانم جایزه عوامی چیزی ببرم. یا حداقل نظریه مِدِتیکَم را بدهم. آخر دست از زدنِ حرفهای بیمزه که بوی خاکستری بدهد و رنگش مثل بلوره شیشهای باشد برداشتهام. میخواهم مثل برادرم محبوب باشم.
7 پاسخ
همه آرزوهای خوب، تداومش تا وقتی است که من زندهام…
چه قشنگ چه جمله ی پر از حرفی
عالی بود
————————————————————————————
مخشید با کامپیوتر اومدم خوندم و کامنت گذاشتم ایموجی ندارم بزارم (قلب قلب قلب )
داستان های تخیلی تون هم به علم روز پیش میره. دمتون گرم واقعن❤️ جوری می نویسید که همه شو باور میکنم و همینطور که میخونم، مجسم می کنم. آخرش انگار فیلم دیدم و شخصیت ها و جریانات رو با چشمم دیدم..
خیلی خوب بود😻❤️😻❤️
فقط شما میتونید اینقدر متفاوت و جذاب بنویسید👌🏻👌🏻👌🏻😍😍😍🤩🤩🤩
” یکجوری با شرایط خودم را وقف بدهم” وفق.
.
❤
بهنظرم تو قسمتهای متنی هم، لینک قسمت صوتی و بذارید🤩
Miss u
😍😍🧿🧿