اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

قبرستان هم طبقه دارد

۱۴۰۰-۰۱-۱۵

 

  • سلام اینجا کجاست؟
  • تازه مُردی؟
  • آره معلومه تازه مُرده. هنوز گیج میزنه.
  • مُردم؟ وسط یه دعوا بودم… توی خیابون…. باید برم… تولد بچمه.
  • داداش دیگه تموم شد. بایدی در کار نیست. بیصدا بمون منتظر تا خاکت کنند، آروم بگیری…
  • ولی من از یارو قوی تر بودم… چطوریه که من مُردم؟
  • اجلت رسیده بوده.
  • اجل چیه باو؟
  • همینی که تو رو آورده اینجا.
  • رفت توی فاز غم!
  • این بی پدرا رو میبینی؟ این همه ارثیه براشون گذاشتم که منو توی قبرستون پایین شهر خاک کنند؟
  • بابا بیخیال چه فرقی میکنه؟
  • آره نفست از جای گرم در میاد که اینو میگی. خودتو دارن تو بهترین نقطه شهر خاک مي كنن که هر وجب خاکش از متراژ کل منطقه ای که من زندگی میکردم گرونتره.. بعد به من میگی بیخیال چه فرقی میکنه؟ برا دل من که فرق میکنه! می فهمم چقدر براشون اهمیت داشتم.
  • ای آدمیزاد… اهمیت چیه؟ به بازمانده ها روا دار! من که توی یکی از فولداری کامپیوترم نوشتم یا بسوزوننم و بریزنم توی دریا یا بندازنم وسط بیابون که حیوونای گرسنه به یه نون و نوایی برسن…
  • واقعا فک کردی میرن میخونن؟ تا یکی بخواد بره سرکامپیوترت، تو هفت تا کفن پوسوندي.
  • آخه خودکشی کردم. یعنی نمیرن سر کامپیوترم ببینن که چرا؟
  • بعید میدونم.
  • یعنی این قدر براشون بی اهمیتم؟
  • تو که خودت الان فاز اهمیت چیه برداشته بودی روشنفکر!
  • داداش نمیشه من بفهمم چطوری مردم وسط دعوا؟
  • چرا میشه یه کم صبور باش، آروم آروم یادت میاد. این دوستمون که خودکشی کرده هم اولش که اومده بود می گفت من هفته دیگه کنکور دارم باید به برنامه درسیم برسم، اینجا کجاس؟
  • عه ! تو کنکور داشتی؟ چرا خودکشی کردی؟
  • فکر کنم از اضطراب!
  • دیوانه! خودتو جوون مرگ کردی واسه یه کنکور شُخمی؟
  • نمیدونم . فکر کنم اضطراب ناشی از درس و امتحان توی خانواده ما یه ارث ژنتیکی خیلی قویه. آخه دخترعموم هم بعد از نتایج کنکور خودکشی کرد.
  • حالا اون حق داشت. تو چرا امتحان نکرده خودتو داغون کردی. شاید قبول میشدی!
  • راستش میخواستم جلب توجه کنم. فک نمیکردم به این مفتی مفتیا بمیرم. مقدمه سازی میکردم که اگه خراب کردم خیلی بهم سخت نگیرن…
  • منو بگو که تولد بچمو به گه دادم…
  • سر چی دعواتون شد حالا؟
  • سر اینکه پیچید جلوم بهم گفت مادرتو گ…
  • مادرت زنده است؟
  • نه …
  • خب چرا بهت برخورد.
  • تو هم بهش میگفتی مرده ک… ِ لاشی!
  • عه درست حرف بزن راجع به مادرم.
  • چیه میخوای بزنی منو بکشی؟ بیا بزن…
  • عه بی پدر چاقو زد بهم. چاقو زد. الان یادم اومد. چرا دردشو الان حس کردم؟
  • همینطوریاست. روح که از بدن خارج میشه دیلِی[۱] پیدا میکنه.
  • خب معمای تو هم حل شد… تا یه تازه وارد دیگه بیاد و قصه شو بشنویم باید حوصله مون سر بره.
  • اینا چیه داره روم میریزه. اوه اوه چه بوی گندی هم میده. یا خدا این سگه چی میگه … چرا شاشید روم بی پدر رفت؟
  • اینام همه اون «تف تو روح» و «سگ تو روحت بشاشه» هاییه که تمام عمرت بهت حواله دادن. یه مدت سرکاری داداش حال کن با تمام چیزایی که نثار روحت کردن.
  • یعنی هیشکی ما رو دعا نکرده این وسط؟
  • نه اونا حتما واسه بابات لود[۲] شده.
  • اون دو تا رو میبینی؟ پدر و پسرند. تو تصادف مردند.
  • اولی که اومدن هی توی صورت پسره تف می اومد، روی باباهه … داداش یه کم برو اونطرف تر خیلی بوی بدی میدی به ولله… مگه «گُه تو روح» هم فحش بود؟
  • به نظرم اینا رو همین الان دارند بهش میگن. خیلی تازه تازه است.
  • خب معلومه زده سر یه چیز بیخود دعوا راه انداخته خودشو به فاک داده. حق دارن اگه دارند بهت فحش میدن…
  • حتما داداشمه. همیشه میگفت به روح اعتقاد داری؟ میگفتم آره. میگفت گه بگیرن خودتو روحتو و اعتقادتو…
  • همینه… گفتم مال ما این قدر بو نمیدا..د. فوقش همین سگ بزرخیه یه چُسه میشاشید تو روحمون میرفت.
  • سگ پدرای بی ناموس…
  • چی شده این یارو چرا راه به راه فحش میده ؟
  • کل عمرش، خودشو جر داده جمع کرده واسه میراث خوراش… دارن توی قبرستون مجانی خاکش میکنن.
  • اون یارو رو میبینی ؟ پیریه اونجا با خیال راحت منتظره؟
  • آره آره. میگن قبری که دارن خاکش میکنند چند میلیاردیه.
  • خب چرا دارن پولاشونو به گه میدن؟
  • خلند دیگه فکر میکنن لابد قبر وی آی پی با قبر مجانی توفیر داره.
  • نداره؟
  • ولله داداش ما هم تا اینجاشو دیدیم. از اینجا به بعدش تجربه مون اندازه خودته… باس تو قبر بخوابوننمون ببینیم نقل و انتقال چطوری انجام میشه؟

[۱] Delay: تاخیر

[۲] Load بارگذاری

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

5 پاسخ

  1. ووااااای عالی بود 😍با اینکه ترسناک بود 🙈
    چه دنیایی چه نگاهی چقدر خوب بود 👍
    خدا کنه واقعنی باشه اون دنیا 🙏

  2. 🤣🤣🤣خانوم دکتر این داستانتون چقدر خنده دار بود… چقدر خندیدم… عالی بود 🤣🤣😍😍🧿🧿

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستان کوتاه

بازی آینه‌ها (۱)

بازی آینه‌ها (۱) «از چهل‌و‌پنج‌سال پیش؟ نوزده؟‌ دوازده‌؟ یا پنج‌سال پیش؟ دقیقا کی؟ چند سال پیش؟ چند سال دیگر؟» از کی فهمید. خودش هم نمی‌دانست.

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

هاناتان؛ مرغِ رويابين

  آخرین دقایق نیمه‌شب بود. همان لحظاتی که می‌گویند تاریکی به اوج سیاهی خود می‌رسد. از دوردست‌ها صدای برخورد امواج دریا به صخره‌های سنگی به

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

فتح حمام

  -اینک اینجا ما دو زن از دو دنیای بیگانه دو زن از دو دنیای آشنا… دو زن، همخون، از هم جدا و به هم

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

فقط چند ساعت بیشتر…

ساعت قدیمی روی دیوار، سال‌ها بود که ثانیه‌شمار نداشت. پرنده‌ی کوچک درون شکمش مدت‌ها بود که فقط صبح ها هفت بار کو کو می‌کرد و

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستان کوتاه

خیابون دو طرفه

۱٫ با وجود گذشت بیست و هفت سال از اون روز، حتی یک ثانیه هم تصویر انگشتای قطع شُده دست برادرم از یادم نرفته… چرا

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

گربه نارنجی

روزهاست که تبدیل به گربه نارنجی رنگی شده ام که روی صفحه تلگرام یک دخترک نویسنده خیره به رو به رو ایستاده و دستهای آویزان

ادامه مطلب »