پ ن: یک جا واژهی «زمان» جا موند:
حتما پدر بالقوه ام دلش میخواهد فقط توی همان «زمان» زندگی کنم و بمیرم…
آها یه جا هم صدای کلاغا اومد مکث کردم و ادیتش نکردم، ببینم این دفعه میشنوید؟
تا به قول خودشان…
خودم این داستانو خیلی دوست داشتم؛ با اینکه سی و یکمین داستان از حدود صد و هفتاد داستان کوتاهی بود که نوشتم، ولی هنوز هم به نظرم حال به هم زن نمیاد. ایدهاش رو همچنان دوست دارم.
ولی توی کلاس داستان کسی علاقهای نشون نداد؛ حتی الهه یکی از همکلاسیهام مسخره ام کرد؛ هر از گاهی هم که بیشتر میخواست یادآوری کنه نوشتن بلد نیستم، بهم میگفت:«اون داستان پاریستو بفرست مسابقه»
و خب منم واسه همین واکنشها جرئت نکردم بدم استاد گودرزی بخوندش…
دلم میخواد بدونم شما ها چی راجع به این داستان فکر میکنید اگه بدونید:
- گویندهی داستان در واقع سیمون دوبوآره…
- و دوست هزار سال زیستهاش: ژان پل ساتره…
- ماجرا داره توی ازل اتفاق میافته…
- و یه جورایی به مفهوم پرده جهل نظریهی عدالت به مثابه انصاف جان رالز اشاره داره…
و البته یه چیزای دیگه هم میشه توی داستان کشف کرد که اگه یه وقت کشف کردید دوست دارم بدونم… مثلا اون دوستی که میگه انتخاب توهمه کیه. اون دوستی که انتخاب کرده بره بجنگه کیه… یا مثلاً اون قلابهایی که کلام داره چیه؟
محمود همیشه اصرار داره من این چیزا رو پایین داستانام توضیح بدم، ولی خب، هم استاد گودرزی، هم ارین کلی (که کلاسهای ژانر رواشناسی وحشتش رو شرکت کردم) هر دو تاکید داشتند داستان رو برای مخاطب باهوش یا کسی که تامل و فکر میکنه باید بنویسید، اگه کسی فهمید فهمید، نفهمید هم هیچی.
و البته یکی مهم ترین قوانین کلاس آقای گودرزی این بود که هیچ وقت نباید راجع به داستانتون توضیح بدید….
ولی من الان در این پینوشت آخری رو نقض کردم و حالا کنجکاوم بدونم با این اطلاعات داستان چطوریه به نظرتون ؟ همچنان لوس و بیمزه است؟ یا دست کم اگه روتون نمیشه بگید لوس و بیمزه است، اصلاً جالب شد وقتی اینها رو فهمیدید؟
13 پاسخ
Wow
Wow
Wow
Wow
I looooooooved it
Really !
I am agreed with Dr Mahmoud… you really should give us some clues
👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼
جان دلم… موافق نباشین با هم و برای هم نوشابه باز نکنید چون کار غیرحرفه ای و غلطیه 🤣🤣😁😁
بذارين گوش بدم چند بار و فكر كنم راجع بهش… بعد نظر ميدم😍😍😍😍😍🧿🧿🧿🧿🧿 كتاب كودكانه رو معرفي نمي كنين؟ فردا سايه داريم؟
ای جان جان بگردمت… نمیدونم داشتیم؟🙈🙈 این «بگردمت» رو تو و فرح انداختین سر زبون من …
😍😍😍من فقط تونستم اونی رو کشف کنم که روش کلام داره … یعنی فکر کنم اینایی که با دعا و این چیزا بچه دار میشن… یعنی یه جورایی انگار خواستین اشاره کنین که جبر و اختیار هر دو با هم هست..حتی اونجام فقط انتخاب محض نیست… من همیشه توی نوشته هاتون همین تردیدی که همیشه میذرید باشه رو دیدم… همین تردیدی که میگین آدمیزاد هیچی نمیدونه از جهان اطرافش… اینجام به نظرم اون حلقه های کلام دار اشاره به اون داره … آره ؟الهی بگردمتون که این قدر باهوشین😍😍😍😍😍😍🧿🧿🧿
خانم دکتر؟😒😒😒😒هنوز جواب کشفیات خورشید خانوممم ندادینا…!
عاشقتونم 😍😍😍 و مرسی بابت همه کمکایی که این هفته بهم کردین و مرسی که همیشه هستین و مرسی و مرسی مرسی
جان دلم… 🤩🤩🤩
عه باشه باشه ببخشید حتماحتماحتما 🤩🤩انگلیسی گرگ و میشو که بفرستم واسه انتشارات دیگه واقعا واقعنی یه بند ولو میشم اینجا ببینم کدوم کامنتا رو جواب ندادم🙈🙈😍
راستی یه ایمیل بزن ببینم چی شد نتیجه او ن قضیه ؟
چطور شده من این داستانتون رو همون زمان نخوندممممم تعجب میکنمممم🤔🤔🤔خب نظر شخصی من اینه که خیلیییییی این سبک داستاناتونو دوست دارم مثل خورشید خانم مرد است و چند تا داستان دیگه که بعدش نوشتین و همین سبک بود (چرا اینو من نخوندههههه بودم)، واکنش من نسبت به اون هم دوره ای هاتون:😒😒😒😒 اگه نگفته بودین راوی سیمون دوبوار هست و اون دوستشم سارتره واقعا نمیفهمیدم و الان که فهمیدم خیلی جالب تر شد برام … اونی که میگه انتخاب توهمه هم منو یاد جبرگراها میندازه اما اسم شخص خاصی تو ذهنم نیومد که خب میتونه نشون از زیاد نبودن مطالعاتم باشه🙈🙈🙈اون قلاب های کلام دار هم نمیدونم چی میتونن باشن، من شخصا دوست دارم اول بدون پیش زمینه فیلمو ببینم یا داستانیو بخونم بعد که تموم شد و برداشت های خودمو داشتم برم نقد یا تفسیرشو بخونم…مثلا یادمه فیلم mother رو که دیدم و بعدش رفتم تفسیرشو خوندم (یا خیلی فیلم های دیگه الان مثال مادر تو ذهنم اومد) خیلییییی حال کردم چون چیزایی فهمیدم که خودم متوجهش نشده بودم….راستی شیرین بودن این داستان برای من مثل شیرین بودن انیمیشن soul بود😻😻😻❤❤❤
آره برای خودم هم عجیب بود… اون موقع تو و هدی و اقبال و لادن و نسرین زیاد می اومدین اینجا رو چک میکردین و همیشه هم کامنت میذاشتین…
ساجده وروجک یه جورایی درست گفت
آره واسه خودمم خیلی مهمه که خودم درک کنم چی به چیه … ولی خب این داستانه رو خیلی هم کلاسیهام دست انداختن . میخواستم بدونم نظر شما ها چیه ؟🤩🤩😍😍😍
فارغ از این موضوع که داستان قبل از توضیحات هم جذاب بود👍👍، الهام گرفتن از مباحث فلسفی و مخصوصا یک مکتب خاص مثل اگزیستانسیالیم و کتاب هایی مثل هستی و زمان هایدگر یا هستی و نیستی سارتر، ممکنه ناخودآگاه و در درون ذهن و روح نویسنده اتفاق بیفته و باعث ایجاد یک جهان بینی برای فرد بشه.
در صورت آگاهی هم با نویسنده ای که فلسفه ی مورد نظر رو خورده، هضم کرده و به صورت یک موضوع قابل فهم تر انتقال میده طرف هستیم که باز هم کار قابل تقدیری است.
به گمانم، تفاوت ادبیات و فلسفه در این موضوع نهفته است که هر چقدر فلسفه رک، سخت و تلخ است، ادبیات مجالی برای ارایه یک تفکر و ایده در قالبی غیر مستقیم، قابل درک و شیرین هست.
شاید روشن کردن بعضی چراغها در ذهن مخاطب به انتقال مفهوم داستان آسیب بزنه و باعث بشه با پیش قضاوتی هایی داستان خونده بشه.
راستی نمی دونم چرا هر وقت حرف پاریس و سارتر میاد، ناخودآگاه یاد مانداران ها و کافه های روشنفکری پاریس در اون دوران میفتم.😅
باز الان میخواستم سوتی بدم 🤣🤣 ( شاخ در بیارم رضا با اون همه شلوغی سرش چطور اومده اینجا رو خونده کامنت گذاشته از ماندرنها دوزاریم افتاد!)
آره موافقم که اصلا خوب نیست آدم توضیح بده … علتشو برای ساناز توضیح دادم… کتاب درکافه اگزیستانسیالیستی سارا بیکول رو خوندید؟ من وقتی حرف سارتر و سیمون می آد یاد شیطنتهاشون می افتم و بی اختیار لبخند روی لبم میاد… 😁😁
من بازم صدای کلاغ نشنیدم، فقط مکث کردین، دوباره تکرار کردین و ادامه دادین!
به نظر من این داستان خیلی عمیق تر و جدی تر از اون چیزیه که هر کسی بتونه درکش کنه. من خودم آدم عمیق و آگاهی نیستم ولی کاملا متوجه میشم که این داستان کوتاه داره از فلسفه وجود و زیستن با هدف و بدون هدف، زیستن در زمان یا بر زمان، داشتن حق انتخاب و ساختن زندگی یا نداشتن حق انتخاب و باور کردن سرنوشتی که نوشته شده و تسلیم شدن و….. صحبت میکنه و همه اینها مهم ترین موضوعات زندگی بشر هستن. برای من جذابه، چون منو وادار به فکر کردن به خیلی چیزا میکنه ضمن اینکه خیلی جذاب و شیرین و ساده همه اینها رو بیان میکنه👏👏👏❤️❤️❤️❤️
عه… پس احتمالا صداهای بک گراند توی نرم افزار بلند تر شنیده میشه نسبت به وقتی که اکسپورت میگیرم…
شما اختیار دارین ملیحه خانم و این تواضع اتفاقا نشان از عمیق بودن و آگاهی شماست. 😍😍😍
بگردمت و مرسی که هستی : دارم تو رو نقاشی میکنم در حال حاضر 😁😁
فدای شما که همیشه به من لطف دارین❤️
آخ جون که منو نقاشی میکنید😍😍😍
مرسی مرسی مرسی واقعا❤️❤️❤️