English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

نبوغ مگسی

۱۴۰۰-۱۱-۱۹

 

متن داستان

ظاهراً این داستان بدون اینکه بخوام یا فکر کرده باشم، شد مقدمه‌ی تولد خی‌خی. یکی از تمرین‌های کلاس داستان نویسی استاد گودرزی بود. فکر کنم ترم دوم. باید از زبون یک حیوون یک داستان کوتاه می‌نوشتیم. بچه‌ها از این داستان هم خیلی خوششون نیومد. راستش کلا توی کلاس های داستان بچه‌ها از هیچ داستانی خوششون نمیاد😁بیشتر دنبال ایراد می‌گردند (مثل خودم وقتی این روزا کمیک یا گرافیک ناول می‌خونم😜) ولی خب بعد از گذشت حدود یکسال، خودم از خوندن این داستانه خیلی بدم نیومد. بخصوص اون جاهایی که مگسه به دانشگاهیا تیکه می‌ندازه یا راجع به حکمرانی و توهم حرف می‌زنه رو دوست داشتم😋 (مصداق بارز خودگویی و خودخندی…)

من برم سراغ سایه و نقاشی‌بازی… دلمممممم لک زده واسه نقاشی و داستان‌بازی… بس که این چند روز اجباراً راجع به بزه دیدگان سوءاستفاده از قدرت، چیزی خوندم حالم گرفته است… باید به تکنیک «بشوره، ببره» متوسل شم…

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

6 پاسخ

  1. من این داستانو همون زمانم خیلیییییی دوست داشتم 😻😻😻😻کلا داستانایی که از زبان حیوانات یا اجسام باشه رو خیلی دوست دارم اون داستان جوراب ها یا لامپ یا درخت و اینا رو هم خیلیییییییی دوست داشتم🤩🤩🤩😻😻😻❤❤❤

  2. 😍😍😍 آخی… یاد خی خی بخیر… خانم دکتر اگه خواستین خی خی رو بازنویسی کنین این هم ایده باحالیه که کلا یه بخش آخرش داشته باشین که انگار مگسا توی سلسله مراتب حکومتشون بر جهان خی خی رو دادگاهی کردند همچین چیزی… بعد یهو داستان دو تا بعد پیدا میکنه… باحال میشه نه؟ 🙈🙈🙈 یا به نظرم قسمت بعدی خی خی رو میتونین بنویسن که برگرده به گذشته خی خی ببینیم چی میشده… من اونقدر اون خی خی لامصبو دوست دارم که نگین… حتی به نظرم میتونین قسمتای قبلی خی خی رو بنویسین که میره چطوری به آدما کمک میکنه و چطوری آدما بهش خیانت میکنند… 🙈🙈

    1. ای جان چه ایده های خوبی … اقبال هم چند تا از این ایده ها بهم داد… حالا ورژن انگلیسی گرگ و میشو که تموم کنم و البته بازخوانی فارسیشو، میرم سراغ خی خی … 😍😍😍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستان کوتاه ِ صوتی

دالان تاریک چشم‌هایش

  متن داستان   این هم تمرین کلاسی بود. با کمتر از ۱۲۰۰ کلمه باید یک ماجرا رو از دو نگاه شرح می‌دادیم. طوری که

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

و اما ریاضی!

  متن داستان    پ ن ۱: این داستان ماجرای واقعیِ دختری به اسم مریمه که توی کلاس داستان باهاش آشنا شدم. متاسفانه بعد از

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

هستی و نیستی؛ پاریس

  متن داستان پ ن: یک جا واژه‌ی «زمان» جا موند: حتما پدر بالقوه ام دلش می‌خواهد فقط توی همان «زمان» زندگی کنم و بمیرم…

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

ذات هر لامپ

  متن داستان پ ن: واسه مشق کلاس شخصیت پردازی کارتونی و استوری بُرد این داستانو انتخاب کردم. به نظر خودم انگلیسش از فارسیش جذاب‌تره

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

ترجمه‌

زمیولوژی

کتاب مشتمل بر مجموعه مقاله‌هایی است که با پرداختن مسئله آسیب و جرم ضرورت شکل گیری رشته ای تحت عنوان زمیولوژی را برای ما روشن

ادامه مطلب »
روزنوشت‌ها

دلو

یازده از دوازده و چون از کوزه واژگونت آب میریزی چشمانم جاری میشود… میراب من سیرابم کن که سرما سخت سوزان است و لبهایمان از

ادامه مطلب »
داستانک

دریا

محمود با هوندا آکورد سفید و معروفش داشت توی بلوار وکیل‌آباد می‌روند و ضبط ماشین داشت آهنگ مرداب گوگوش رو پخش می‌کرد. وقتی خوند: …من

ادامه مطلب »