ظاهراً این داستان بدون اینکه بخوام یا فکر کرده باشم، شد مقدمهی تولد خیخی. یکی از تمرینهای کلاس داستان نویسی استاد گودرزی بود. فکر کنم ترم دوم. باید از زبون یک حیوون یک داستان کوتاه مینوشتیم. بچهها از این داستان هم خیلی خوششون نیومد. راستش کلا توی کلاس های داستان بچهها از هیچ داستانی خوششون نمیاد😁بیشتر دنبال ایراد میگردند (مثل خودم وقتی این روزا کمیک یا گرافیک ناول میخونم😜) ولی خب بعد از گذشت حدود یکسال، خودم از خوندن این داستانه خیلی بدم نیومد. بخصوص اون جاهایی که مگسه به دانشگاهیا تیکه میندازه یا راجع به حکمرانی و توهم حرف میزنه رو دوست داشتم😋 (مصداق بارز خودگویی و خودخندی…)
من برم سراغ سایه و نقاشیبازی… دلمممممم لک زده واسه نقاشی و داستانبازی… بس که این چند روز اجباراً راجع به بزه دیدگان سوءاستفاده از قدرت، چیزی خوندم حالم گرفته است… باید به تکنیک «بشوره، ببره» متوسل شم…
6 پاسخ
👏🏼👏🏼👏🏼😅😅😅
XIXI
AYSA🥺🥺
😍😍
🤣🤣
من این داستانو همون زمانم خیلیییییی دوست داشتم 😻😻😻😻کلا داستانایی که از زبان حیوانات یا اجسام باشه رو خیلی دوست دارم اون داستان جوراب ها یا لامپ یا درخت و اینا رو هم خیلیییییییی دوست داشتم🤩🤩🤩😻😻😻❤❤❤
استادمونم دوسش داشت… هر چند ایراد زیاد داره ولی خب… ایدشو دوست داشت… 😍😍
😍😍😍 آخی… یاد خی خی بخیر… خانم دکتر اگه خواستین خی خی رو بازنویسی کنین این هم ایده باحالیه که کلا یه بخش آخرش داشته باشین که انگار مگسا توی سلسله مراتب حکومتشون بر جهان خی خی رو دادگاهی کردند همچین چیزی… بعد یهو داستان دو تا بعد پیدا میکنه… باحال میشه نه؟ 🙈🙈🙈 یا به نظرم قسمت بعدی خی خی رو میتونین بنویسن که برگرده به گذشته خی خی ببینیم چی میشده… من اونقدر اون خی خی لامصبو دوست دارم که نگین… حتی به نظرم میتونین قسمتای قبلی خی خی رو بنویسین که میره چطوری به آدما کمک میکنه و چطوری آدما بهش خیانت میکنند… 🙈🙈
ای جان چه ایده های خوبی … اقبال هم چند تا از این ایده ها بهم داد… حالا ورژن انگلیسی گرگ و میشو که تموم کنم و البته بازخوانی فارسیشو، میرم سراغ خی خی … 😍😍😍