English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

تاریکی، غیبت نور نیست

۱۴۰۰-۰۸-۰۴

 

متن داستان

از داستان:

  • …انیشتین هم می‌گفت همین یک زندگی بسش است. اما توی آن دنیایی که خدای‌نامه دارند موزیسین شده. توی آن دنیای دیگر هم که دوستم با تاریکی دوست شده، از مدرسه اخراج شده و کسی نشده. توی خیابان‌ها با هفته‌نامه‌های فلسفه و هنر شیشه ماشین پاک می‌کند و توی شوره‌زار فقر مثل هزار تا آدم دیگر فراموش می‌شود…
  • …سیاره‌ها هم مثل آدم‌ها رشوه‌ای‌اند. بیخود نیست که ستاره بینم می‌گوید: «آسمان آینه زمین است». آنجا هم قدرت و رقابت و دشمنی و خنجر زنی و حرف چرند و همه چیز مثل زمین است…
  • …انگار اساس کار دنیا خر کردن است. اصلاً اگر راز و رموز خر کردن را یاد بگیری رخ دنیا را تصاحب می‌کنی. اما من به‌جای خر کردن خر شدن را یاد گرفته‌ام…
  • …دوستم می‌گوید توی آن دنیای دیگر تاریکی را بیشتر از نور دوست دارند. اما توی این دنیا ما همه‌مان دوست داریم جزو راهیان نور باشیم. حالا اگر گاهی به سمت تاریکی می‌رویم آن تقصیر خودمان است به مسیر ربطی ندارد…
  • …من همیشه از آدم‌های قشنگ خنجر خورده‌ام. از آدم‌های شیک و خوشبو. از آدم‌هایی که خوب حرف می‌زنند و خوب بلدند لای همه قشنگی‌شان، کرم‌های وجودشان را که نیشش اندازه اژدها درد دارد پنهان کنند. همه‌شان بنده تِداسِح اند…
  • …نمی‌دانم چرا هر بار برچسب می‌خورم، خودم هم برچسب می‌شوم…
  • …آخر دوستم می‌گوید انیشتین همیشه هم درست نمی‌گفت. تاریکی غیبت نور نیست. تاریکی خودش همه جهان است. ما فقط پنج درصد این دنیاییم و چقدر هم ادعا داریم. می‌گوید تاریکی اصلاً نمی‌بیندمان که بخواهد دهانمان را سرویس کند اگر بفهمد این‌قدر متوهمیم که فکر می‌کنیم خودمان همه دنیاییم، در کسری از ثانیه می‌گذارد بهمان…
  • …خدا کند حالا، حالاها که من زنده‌ام نفهمد و ما این گوشه‌کنارها به توهممان ادامه دهیم. اصلاً همه آرزوهای خوب، تداومش تا وقتی است که من زنده‌ام. بعدش هر بلایی سر دنیا آمد، آمد. برای همین است که شیر آب را باز می‌گذارم، چون می‌دانم بی‌آبی یقه دنیا را بعد از سال ۲۰۵۰ می‌گیرد. یا همیشه از لجم قبض‌های گرانی که برایم می‌آید می‌زنم که قبض کاغذی می‌خواهم یا از عابربانک حتماً رسید می‌گیرم که بعدش مچاله کنم و وقتی کسی حواسش نیست یواشکی بیندازم کف پیاده رویی جایی. حالا هم امیدوارم تاریکی سروکله‌اش پیدا نشود. شاید من هم بتوانم جایزه عوامی چیزی ببرم…

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

6 پاسخ

  1. ای جااان عالی بوود😍😍😍👌🏻👌🏻👌🏻چه خوب که اینجا هست تا هر‌وقت دلمون تنگ شد بیایم داستان‌های قبل و دوباره بخونیم یا گوش کنیم و یا داستان‌هایی که نخوندیم و بخونیم❤❤❤❤😻😻😻😻
    صووووتی مثل همیشه دلنشین و گوش‌نواز😍😍😍

  2. عزيزممممم… 😍😍😍
    واقعا اين داستاناتون فضاي جالب داره
    خيلي دوسشون دارم
    توش كلي حرفه😍😍🧿🧿

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستان کوتاه ِ صوتی

دالان تاریک چشم‌هایش

  متن داستان   این هم تمرین کلاسی بود. با کمتر از ۱۲۰۰ کلمه باید یک ماجرا رو از دو نگاه شرح می‌دادیم. طوری که

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

و اما ریاضی!

  متن داستان    پ ن ۱: این داستان ماجرای واقعیِ دختری به اسم مریمه که توی کلاس داستان باهاش آشنا شدم. متاسفانه بعد از

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

نبوغ مگسی

  متن داستان ظاهراً این داستان بدون اینکه بخوام یا فکر کرده باشم، شد مقدمه‌ی تولد خی‌خی. یکی از تمرین‌های کلاس داستان نویسی استاد گودرزی

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

هستی و نیستی؛ پاریس

  متن داستان پ ن: یک جا واژه‌ی «زمان» جا موند: حتما پدر بالقوه ام دلش می‌خواهد فقط توی همان «زمان» زندگی کنم و بمیرم…

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

هبوط زبان

هنر داستان‌نویسی: با نمونه‌هایی از متن‌های کلاسیک و مدرن ؛ نوشته دیوید لاج، ترجمه رضا رضایی، نشر نی، ۱۳۹۷٫   یک کار آدم در بهشت

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

دیوار چین

فرانتس کافکا، دیوار چین، ترجمه اسداله امرایی، کتابسرای تندیس، ۱۳۸۹

ادامه مطلب »
صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۲۰

  قسمت قبلی متن داستان قسمت بعدی   یه جا عید توی روز اول “عید” جا افتاد. وقتی ادیت می‌کردم دیگه ساعت شیش و نیم

ادامه مطلب »