English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

قورباغه‌ی زرد

۱۴۰۰-۰۸-۰۶

 

متن داستان

از داستان:

  • …پوسته‌ام را شکستم و ای داد بر من از این روانکاو. حالا دیگر نمی‌توانم برگردم زیر آن سقف‌های کوتاه و گردنم را کج کنم، سعی کنم هم قد آن آدم‌ها بشوم و الکی لبخند بزنم و بگویم شما درست می‌گویید…
  • …از آن دنیا و قوانینش خسته شده‌ام. همه چیز یک جور احمقانه‌ای تابع سلسله‌مراتب و علت و معلول است. حتی داستان نوشتن. دیگر حوصله ندارم با قواعد احمقانه‌ی مردم آن دنیا زندگی کنم…
  • …اما خب ریشه‌هایم آن‌جاست. ریشه‌های آدم از درخت بدتر است. با این‌که نامرئی است، اما بالاخره توی را می‌کشاند به همان نقطه‌ای که بوده‌ای. به آن‌جایی که از آن برخاسته‌ای…
  • …آخر توی این دنیا بر عکس دنیای ما احمق بودن باعث محبوبیت نمی‌شود. توی این دنیا فالور کسی بودن نشانه‌ی حماقت محض است و گاهی آدم‌ها با تعجب نگاهت می‌کنند…
  • …اما کم‌کم دستم آمد که توی این دنیا ظاهراً از مغز استفاده‌های زیادی می‌شود و یکیش همین است که خودت فالور خودت باشی و به خوانش خودت از دنیا اعتماد داشته باشی، اما خب چه کار کنم. خیلی وقت‌ها گند می‌زنم. همه می‌فهمند از پشت آن دنیا آمده‌ام؛ اما به جای چپ‌چپ نگاه کردن یا این‌که احساس برشان دارد که بوی گهشان یا سوراخ تولیدکننده‌ی آن لابد با مال من متفاوت است، سعی می‌کنند به من شیوه‌های انطباق‌پذیری با این دنیا را یاد بدهند…
  • …وقتی بهشان می‌گویم توی دنیا ما همیشه دو دو تا می‌شود چهار تا، یا چهار همیشه مساوی است با چهار، اصلاً باورشان نمی‌شود. آخر این‌جا بستگی دارد کدام دو کنار کدام دو قرار بگیرد. کدام چهار با کدام چهار مقایسه شود!
  • …دو تا وضعیت فلاکت‌بار مثل «بی‌پولی» و «بی‌کاری» را ضرب کن در «بی‌مهارتی» و «بی‌سوادی»، حاصل این ضرب را مقایسه کن با «پول‌داری» به اضافه «کارخانه‌ی دَدی» ضرب در «پارتی‌بازی» به اضافه‌ی «نوشته شدن قوانین بر اساس نیاز بچه دَدی»!  پس من به قانون این دنیا اعتقاد دارم که وقتی می‌گویی دو دو تا، می‌پرسد کدام دو با کدام دو در کدام شرایط در چه زمانی و چگونه ! آن وقت بهت می‌گوید جواب چهار است؟ هزار است؟ میلیون است یا منفی چهار؟ برای هیچ چیزی معادله مشابهی وجود ندارد. تمام معادلات را باید تحت شرایطش بررسی کرد…
  • …من فکر میکنم ما آدم‌های آن دنیا از وقتی که بالاخانه را اجاره دادیم و تمام تمرکزمان را گذاشتیم روی پایین‌خانه، مجبور شدیم همه‌چیز را ساده‌سازی کنیم و روی فرمول‌هایِ ساده همیشه دارایِ کاربردمان هم چنان دچار تعصب و منم‌منم شویم که انگار وحی منزل است . آخر قانون ما همیشه تابع سوراخ و مار است…
  • خوشم می‌آید که آدم‌های آن دنیا هیچ‌وقت هم کم نمی‌آورند. اصلا یکی از تخصص‌هایشان توجیه است! توجیه یکی از قوی‌ترین اسلحه‌هایی است که بشر کل گه‌کاری‌های تاریخی‌اش را با آن ماست‌مالی کرده. البته بشر ساکن در دنیای ما….
  • … ما آن‌قدر به این روابط علی و معلولی احمقانه ایمان داریم که اگر روابط علی و معلولی کار نکند، ایمان‌مان کار خودش را می‌کند…

پ ن: واسه مهربونایی که احوالمو می‌پرسند:«خوبم، خیلی بهتر از یک ماه پیش، هم جسمی، هم روحی… روی یه ترجمه‌ی متفاوت دارم کار می‌کنم که یه جورایی ترکیب داستان+روانشناسی+کُمیک‌بوک و ایناست و دوباره داره حال و روحمو بر می‌گردونه به دوره‌ی قبل جراحی. فکر می‌کنم دست کم سه سال بود که روزی بیشتر از چهار ساعت و نیم تا پنج ساعت خوابم نمی‌برد، از بعد از عمل دوم روزی نزدیک به ده ساعت می‌خوابم و از این بابت حس خوبی ندارم، مرسی که هستید و مرسی که نگرانم اید و مرسی که افت و خیزهای حالم رو تحمل می‌کنید».

پ ن ۱ : نگاشی

 

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

13 پاسخ

  1. الان که این داستانتونو دارم گوش میدم دارم فکر میکنم چقدر باحال میشه اگه یه داستان طولانی خی خی طور مثلا بشه یه روزی دوباره بنویسین که توش دنیاهای موازی هم داشته باشه🤩🤩🤩😻😻😻❤❤❤اینقده دنیای موازی و این جور مسائل رو دوس دارممممم که حد نداره🤩🤩🤩😻😻😻نقاشی هم که عالیییی👏👏👏😻😻😻

  2. عاااالی بود👌🏻👌🏻👌🏻😍😍😍😍😍
    واکسن حماقت و موافقم😬😬🙈
    نگاااااشی جدید😍😍😍😍😍😻😻😻دوسش دارم👏🏻👏🏻👏🏻🤩🤩
    ای جان جان که خیلی بهتر از قبلید😍😍😍دیگه چیزی نمونده که کاملاااااا عالی باشید و خیلی خوبه که ترجمه رو شروع کردید😍😍😍👌🏻👌🏻
    خواب هم به خاطر عمله قطعا و اونم کم‌کم درست میشه😍😍😍
    الان وقتشه دسته‌جمعی و رگباری ” برنشین چیشد” رو شروع کنیم یا زوده؟😅

    1. ای جان جان … میدونی میخوام بذارم خودش بیاد… چند بار نشستم زورکی بنویسم بعد نتونستم و یهو یاد این افتادم که چقدر قبل از این ماجرای عمل لعنتی میتونستم راحت بنویسم، بعد دچار افسردگی و افت انرژی شدم چنان که باز تا چند روز توی دام اون اسیر بودم.، واسه همین به پیشنهاد خوب ساجده فعلا میخوام دوباره روتین پست کردن و کارهای معمولم رو پیش بگیرم، شوق دیدن و حرف زدن با شما ها و همون روال شیطنت های خرداد تا مرداد … حتما خودش میاد سراغم… 😍😍
      حالا یه چیز جالب بهت بگم این وسط مسطا مخصوصا توی سفر اون داستان «مماس» یا روز اعدام نیلوفرها هی می اومد توی ذهنم ؛ بهش گفتم بشین سرجات بچه حان الان اصلا فاز داستان واقع گرای بکش بکش و خشونت خانگی و اعتیاد و این چیزا ندارم… نمیدونم کار خوبی کردم که ننوشتمش یا نه … بخشی از روحم قلقلکم میداد که بنویسم، بخش خودخواهم میگفت الان توان ورود به اون فضاها رو نداری… ولی کلا منظورم این بود که مهمون غیر منتظره ای در خونه ام رو زد که یه بار مغلوبم کرده بود…

      1. خیلیییی خوبه اینطوری👌🏻👌🏻👌🏻بهترین تصمیمه😊😊😘😘😘ما هم با داستان‌های کوتاه کیف می‌کنیم😍😍😍😍
        ای جان، خب به نظرم چون خودتون فعلا تمایلی به نوشتن داستان این سبکی ندارید اشکالی نداره ننوشتینش‌ و اینطوری راه رو هم برای اومدن برنشین باز کردید. ممکن بود با نوشتنش درگیر اون و فضایی که داره بشید و اذیت کنه. الان هیچ چیز مهم‌تر از حال روحی شما نیست و مماس یه داستانی داره که هر آدم دغدغه‌مندی و درگیر خودش میکنه و ممکنه حالا که خیلی خیلی بهتر شدید حالتونو بگیره، همین داستان‌های کوتاه صوتی و به پیشنهاد ساجده جون ادامه بدید تا برنشین بیاد خیلی بهتره😍
        مطمئنم خیلی زووود دوباره برنشین میاد و بعد اونم داستان‌های دنباله‌دار دیگه🤩🤩🤩 هر‌چند داستان‌های کوتاهم برام لذت‌بخشه چون تازگی داره و قبلا نخوندمشون و جذابیت خاص خودش هم داره😍😍😍 ماچ ماچ ماچ😘😘😘

  3. من چقدرررر غايب بودم … 🙈🙈😍😍😍
    اين داستان هم وزاقعا ثشنگ بود
    چقدر حرف واسه گفتن توشبود😍😍😍
    خوشحالم كه دارين بهتر ميشين😍😍😍
    زود زود زود خودتون ميشين 😍😍😍
    شما براي ما آزاري نداريد كه بخوايم چيزي رو تحمل كنيم
    فقط دلمون براتون يه ريزه ميشه😍😍😍

    گفتين ميرين سفر فكر نمي كردم اين همه مطلب بذارين🙈🙈🙈😍😍😍😍😍
    دوستون داريم بهترين استاد و معلم و نويسنده دنيا😍😍😍

  4. خوشحالم که حالتون بهتره و دارین حس های خوب خودتون رو دوباره به دست میارین😍😍 نگاشی عالیه، در این زمینه هم خیییلی استعداد دارین❤️❤️❤️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستان کوتاه ِ صوتی

دالان تاریک چشم‌هایش

  متن داستان   این هم تمرین کلاسی بود. با کمتر از ۱۲۰۰ کلمه باید یک ماجرا رو از دو نگاه شرح می‌دادیم. طوری که

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

و اما ریاضی!

  متن داستان    پ ن ۱: این داستان ماجرای واقعیِ دختری به اسم مریمه که توی کلاس داستان باهاش آشنا شدم. متاسفانه بعد از

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

نبوغ مگسی

  متن داستان ظاهراً این داستان بدون اینکه بخوام یا فکر کرده باشم، شد مقدمه‌ی تولد خی‌خی. یکی از تمرین‌های کلاس داستان نویسی استاد گودرزی

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

هستی و نیستی؛ پاریس

  متن داستان پ ن: یک جا واژه‌ی «زمان» جا موند: حتما پدر بالقوه ام دلش می‌خواهد فقط توی همان «زمان» زندگی کنم و بمیرم…

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

چاپ نشده‌ها

تحلیل روایات اجتماعی

  از مقدمه‌ی کتاب: در دیدار با افراد جدید، سعی می‌کنم تا حد ممکن کم صحبت کنم، نه به این دلیل که طبیعتی کم‌رو یا

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

چند تا زردآلو

  زن برگشت و به ته کوچه پهن و بزرگ نگاه کرد. حتی درخت‌های این منطقه هم با درخت‌های پایین‌شهر فرق داشت. گفت «نوزدهمی» و

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

حلقه فرانکفورت

  تقصیر خودش بود که زیادی خودنما بود. روز اول که وارد گروه ما شد ازش خوشم نیامد. به نظرم رفتارهایش غلو شده بود زیاده

ادامه مطلب »
چاپ‌شده‌ها

از کتاب مجازات و تمدن

جان پرت، مجازات و تمدن: تساهل و عدم تساهل در جامعه مدرن، نشر میزان، ۱۳۹۶٫ این بخشو میتونید کلا نخونید و از سخن مترجم تا

ادامه مطلب »