اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

تحلیل روایات اجتماعی

۱۴۰۰-۱۱-۱۳

 

از مقدمه‌ی کتاب:

در دیدار با افراد جدید، سعی می‌کنم تا حد ممکن کم صحبت کنم، نه به این دلیل که طبیعتی کم‌رو یا منفعل دارم؛ نه! ساکت می‌مانم، چون می‌خواهم گوش فرادهم، هم به آنچه طرف صحبتم[۱] می‌گوید، هم به شیوه‌ی گفتنش. شیوه‌ای که گوینده برای ساخت و پرداخت گذشته و آینده به کار می‌برد، دیدگاه‌هایش، مردمی که نام می‌برد، و نحوه‌ی جمله‌بندی‌اش، همه و همه، سرنخ‌هایی اند که کمک می‌کنند تا با گوش‌کردن به داستان‌های مردم، آن‌ها را بیشتر بشناسم. اما تنها اشخاص نیستند که داستانی برای گفتن دارند. جامعه‌ نیز مملو از داستان‌هایی است که گروه‌ها، نهادها، مؤسسات، خانواده‌ها، شهرها و کشورها، و دیگر کنشگران اجتماعی[۲] می‌گویند. این داستان‌ها می‌توانند محتوا، شکل یا اهداف متفاوتی داشته باشند، اما شنیدنشان مزایای بسیاری دارد.

این کتاب درباره‌ی ارزش شنیدن داستان‌ها حرف می‌زند.

بیشترمان می‌دانیم اگر در داستان‌سرایی قوی باشیم چه منافعی به دست خواهیم آورد، اما معمولاً مزایای شنیدن داستان‌ها را دستِ‌کم می‌گیریم. در این کتاب، برای تحلیل انواع مختلف روایت که در حوزه‌های اجتماعی پدید می‌آیند و تکثیر می‌شوند، چهارچوب نظام‌مندی ارائه می‌شود که به افزایش مهارت‌های داستان‌شنوی خوانندگان کمک می‌کنند، و با چهارچوب‌های ساختگی موردِتوجه در تحلیل‌های ادبی تفاوت دارد.

[۱] interlocuters

[۲] social actors

پ ن: نمی‌دونم چه رمز و رازیه که حتی توی حوزه‌ی پژوهش هم وقتی اسم داستان می‌آد هیجان‌زده می‌شم. به رغم بدبینی‌ای که خیلی از پژوهشگران به پژوهش‌های کیفی به خصوص روایت‌پژوهی دارند، من باور دارم ادبیات خاکستری، بهتر از ادبیات رسمی و آکادمیک اطلاعاتی راجع به واقعیت جامعه و زندگی بهمون می‌ده. بخصوص در ایران که ادبیات آکادمیک و رسمی تحت معیارهای کنترلی شدید قرار داره. با وجود اینکه ترجمه‌ی این کتاب مدتیه تموم شده، اما سال دیگه می‌فرستمش واسه چاپ. دیروز دیدم که جرم‌شناسی روایت‌پژوه هم فیپا گرفت و احتمالا تا قبل از پایان امسال می‌آد به بازار. از روندی که کتاب رخدادهای تصادفی هم طی می‌کنه فکر می‌کنم اون هم امسال بیاد به بازار؛ اما بقیه‌شون فکر می‌کنم همه موکول می‌شن به سال بعد.

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

12 پاسخ

  1. ای جاااان کتاب جدید😍😍😍😍😍😍تبریک و صد تبریک🤩🤩🤩🤩🤩چقدر خوووشحالمممممم عزیز مهربونم😍😍😍😍 اتفاقا دیروز رفته بودم کتاب فروشی دنبال جرم شناسی روایت پژوه🙈🙈🙈🙈
    پس قبل سال جدید دو تا کتاب داریم😋🤩🤩🤩🤩❤️❤️❤️❤️ شما بی‌نظیرترین هستید😍😍😍😍

    1. 😍😍😍 شاید هم سه تا … کتاب «رخدادهای تصادفی» که هنوز فرصت نکردم اینجا معرفیش کنم خیلی سریع داره مراحل پیش از چاپشو طی میکنه… ای جانم… آره نمیدونم چرا این کتابه یه کم دیر توی اولویت چاپ نشر میزان قرار گرفت.

  2. سلام استاد، همچنان به آن روزی فکر می کنم که ای کاش می آمد و با رهنمایی های دلسوزانه شما این مسیر لعنتی تحصیل به اتمام می رسید و ….

    1. هر بار اسم شما رو مبینم جز اینکه به سهم و اندازه خودم در برابرتون ابراز شرمندگی کنم کاری ازم بر نمیاد. اما بهتون قول میدم به بهترین نحو دفاع میکنید و همه چیز به خوبی پیش میره . سارا جان میتونه گواهی بده به این مطلب. چون اون هم در مرحله شما بود که متاسفانه موجوات بیمار شاغل در مکانی که شایسته نام دانشگاه نیست، مانع از این شدند که جلسه دفاع ما اون طوری که پیش بینی میکردیم پیش بره. اما خب سارا دفاع کرد و ما هنوز و همچنان در زندگی هم حضور داریم. هر چند اشک و اندوه زیادی این وسط وجود داشت اما مطمئنم که آدمیزاد مثل بقیه چیزهای سخت توان گذر از اون رو هم داره. ممنونم که همراهی میکنید. 🙌❤

  3. از این به بعد سعی میکنم شنونده بهتری باشم. لطفا وقتی کتاب منتشر شد، اطلاع بدین، باید کتاب جالبی برای من باشه❤️

  4. چشم حسود و بخيل كف پاتون😍😍😍😍😍🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿بگردمتون😍😍😍😍 من خيلي شنونده خوبي ام🙊🙊🙈🙈 ولي واقعني دلم ميخواد اين كتابه رو بخونم . ايشالا كه به زودي بياد رو كتابخونه هامون

  5. مبارکهههههههه🤩🤩🤩😻😻😻👏👏👏امیدوارم هرچی زودترررررر مراحلو بگذرونه و چاپ بشه بتونیم بخونیمشششش🤩🤩🤩🤩😻😻😻😻👏👏👏👏❤❤❤❤💃💃💃💃

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

چاپ نشده‌ها

داستان یک مُبل

خیلی وقت‌ها بی‌آن‌که بدانیم چرا حالمان بد است؛ خیلی وقت‌ها بی‌آنکه بدانیم چرا دست به کارهایی می‌زنیم که توضیحی منطقی برای انجام‌شان نداریم؛ بدتر این‌که

ادامه مطلب »
چاپ نشده‌ها

داستان تولد واژه‌ی نسل‌کشی

«نسل‌کشی واژه‌ای جدید است، اما شری که این واژه درصدد به تصویر کشیدنش برمی‌آید، قدمتی به‌اندازه‌ی تاریخ بشر دارد.» قدمت واژه‌ی نسل‌کشی به سال ۱۹۴۲

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستان کوتاه

بابک خرمدین

  دم دروازه مردگان مامور سرشماری پشت کامپیوتر بزرگی نشسته. نه داس در دست دارد. نه شنل سیاه بزرگی که بر دوش انداخته باشد. چیزی

ادامه مطلب »