قسمت بعدی
یه جا عید توی روز اول “عید” جا افتاد. وقتی ادیت میکردم دیگه ساعت شیش و نیم شده بود و نمیشد با سروصداهای توی خیابون دوباره رکوردش کنم.
پ ن: این هم تازه یه ربعه شروع کردم…
(یه جورایی شبیه یه جوجهایه که دلم براش تنگ شده، پرنده کوچولویی که هفته پیش رفت آمریکا و برای همیشه از شر این هوای مسموم راحت شد! هر چند اونجام مشکلات خودشو داره، مثه سایه ولی خب به قول خودش فرق بین گه و گهتره!)
الان که داشتم این صفحه رو مینوشتم این آهنگه که سارا برام فرستاده پلی شد، احساس کردم خیلی با حال و هوای عکس و داستان میخونه، حیفم اومد نذارمش…
Chante, chante si tu veux…
Chante quand tu peux
Mais chante avec moi
Et danse, danse si tu veux
Danse quand tu peux
…Mais danse avec moi
با من آواز بخوان، آواز بخوان اگر میخواهی، آواز بخوان تا میتوانی، ولی با من آواز بخوان… و برقص… برقص اگر میخواهی… برقص تا میتوانی… ولی با من برقص…
یاد صحنهای افتادم که عمو مجتبی و بابای سایه دارند میرقصند و البته صحنهای مشابه در عالم واقع، وقتی بچه بودم (حدودا هفت هشت ساله)، دایی کوچیکم لباس مبدل یه شخصیت معروفی رو پوشیده و ماسکشو به صورتش زده بود ( ترجیح میدم نگم چه شخصیتی… 😅) و همینطوری با بابام و داییهای دیگهام میرقصد و ما هم دست میزدیم و میخندیدیم. عمو کوچیکهم هم وقتایی که یه کم سرش گرم میشد همینطوری دور مامان جونم بشکن میزد و میرقصید و مامان جون نگاههای عاقل اندر سفیه، با اخم و تخم ولی پر از عشق نثارش میکرد… اون روزا نمیدونستم این تصاویر یه روزی تبدیل به بخشی از داستانی میشن که مینویسم…
آآآآآآآآآآآآآآآآآه ……….. زندگی خیلی سستتر از چیزیه که تصورشو میکنیم…
گاهی دلم میخواد با تمام وجودم لحظههاشو تسخیر کنم. دلم میخواد بعضی لحظههاش تا ابد روی تن زمان کش بیاد و هیچ وقت تموم نشه. وقتایی که اینطوری تنهایی توی اتاقم دارم چیزی مینویسم و موزیک گوش میدم… وقتایی که یاد خاطرات شیرین بچگیم میافتم. وقتایی که با آدمایی که دوسشون دارم لحظات خوبی رو میگذرونم…
اما بعضی وقتها هم با تمام وجود میخوام تمام ذرههای زندگی رو بالا بیارم و بممممممیرممممم… چنانکه انگار هرگز زندگی نکردهام… انگار هرگز شیرینی زندگی رو حس نکردهام… وقتهایی که از بعضی چیزهای زندگی توی این مملکت بوی فضله گرفته دچار خفقان میشم… وقتایی که بیچارگی بعضی از آدما رو میبینم که واسه به تصور خودشون چه «دستاوردهای چرندی» حاضرند چه کثافتکاریهایی بکنند…!
وقتی حسادت، تنگنظری، بیماری ذهنی و بدبختی بعضی آدما رو میبنم…
وقتی تارهای کلفت و نامرئی عنکبوتهای پیری که دست از سرمون بر نمیدارند دور گلوم حس میکنم!
چند روز پیشا که داشتم مثل سرندپیتی گریه میکردم محمود ازم پرسید: آخه چی توی زندگی ما بده که اینطوری گریه و آرزوی مرگ میکنی؟
جواب دادم: تا وقتی من و توییم و دیوارای این خونه، خوشبختترین آدم جهانم؛ اما فقط کافیه یادم بیاد که دارم کجا زندگی میکنم … فقط کافیه یکی بهم پیام بده و اراحیف بگه … فقط کافیه کوچکترین ارتباطی با بعضی موجودات بیمار دنیای بیرون پیدا کنم، حتی سلام کردن و احوالپرسیشون طعنه و مرض داره! گاهی نمیدونم میخوان واقعاٌ احوالتو بپرسند یا عقدههای درونشونو روت تخیلیه کنند؟ وقتی یاد تارهای عنکبوتهای پیشگفته می افتم که انگار روی تمام سطح شهر رو گرفته اند و ما فقط گاهی میتونیم ببینیمشون .. یا اونقدر بهشون عادت کردیم که به چشممون نمیان! اون وقته که پر میشم از تمنای فرار کردن و رفتن یا سادهترش :مردن و تموم شدن!
نمیدونم بالاخره روزی میرسه که از زندگی روی این خاک نفرینشده خوشحال باشیم؟ روزی میرسه که اخبار دنیای بیرون، دیوارهای نازک قصر خوشبختیمونو ویرون نکنه؟ (به رغم اینکه بعید میدونم دوست دارم امیدوار باشم و تصور کنم که اون روز میرسه: تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته!)
- راستی فیلم بالا رو نگاه نکنُ اگه ندیدید حتماً ببینید… توصیف همین وضعیتیه که الان نوشتم…
در عین غمگین بودن طنزی عجیب و غریب داشت که من یه جاهاییش از خنده دلدل میزدم… (البته ملت هیچ وقت دلیل خندیدنها یا نخندیدنهای من رو درک نمیکنند: پس روی این بخشش زیاد حساب نکنید😁😁) تصویر مسخره دنیای الان ماست: سلبریتیها، سیاستمدارها، مردم دنبالهرو و کور-بینا و آنها که گاه از خشم دلشان میخواهد مردم را پاره کنند و دیوانگان جهان به نظر میرسند!!!
چقدررررررررررررر طولانی شد😋 تقصیر آهنگ سارا بود!😅😁
10 پاسخ
👍🏼❤️
The painting is greeeeeaaaaat
The ps even more…
😍😍🙈🙈خودت عالی ترینی مرسی که همراهمی😍😍😍
اتفاقا مرسی از سارا جون که باعث شد شما این همه بنویسید. 😍😍😍من که خیلی پینوشتهای طولانیتونو دوست دارم. اون قسمت رقصیدن عمو مجتبی برام یه حس دیگه ای پیدا کرد وقتی فهمیدم واقعیه. …
با همه حرفایی که زدین موافقم… حق دارین این حسا رو داشته باشین. واقعا جامعه ما بیمار شده و روز به روز داره بیماریش بیسشتر و عمق تر میشه … تا هستیم باید خودمونو با دایره اطرافیانمون و کارهایی که دوست داریم سرگرم کنیم تا دونه دونه ازینجا پاشیم بریم… من که الان با هر کی حرف میزنم میخواد بره از اینجا.. همه همین حسهای شما رو دارند… ولی خوشحالم که وسط ناامیدی هم با عشق و امید به دنیا نگاه میکنید.. 😍😍😍🧿🧿🧿
نقاشیتون هم خیلی دوست دارم 😍😍
احساس میکنم ساناز جون غایبه چند وقت… آره ؟
قربون شما بشم من … 😍😍😍
بله ظاهرا طی دو سال گذشته به رغم وجود کرونا و محدودیتهایی که برای رفت و آمد هم وجود داشته ولی موج مهاجرت از ایران به طرز عجیب (ولی قابل درکی) افزایش پیدا کرده و البته خب دلایلی داره که نمیتونم اینجا بگم… اما بعدها در تاریخ خواهیم خوند که از حوالی سال ۹۷ و ۹۶ فاز تاریخی جدیدی در این دوره آغاز شده که یکی از آثارش همین مهاجرتهای زیاد دوسال گذشته و سالهای پیش روست… و احتمالا نتیجه ای که باز هم نمیتونم اینجا بگم 😂😂 هر چند کوته بینانه است که بگم تاریخ قابل پیش بینیه … اما خب بر اساس آنچه در گذشته دیده ایم میتوان انتظار داشت در نقطه ای این دیگ بجوش آید…
هستم ساجده جون، جالبه که هم سری قبل که امیرحسین جان نوشته بود خبری از من نیست هم این سری که شما نوشتی هر دو سری پشست سر کامنتتون من ناخوداگاه سر . کله ام انگار پیدا شده و دقیقا کامنت های بعدیش از من بوده😂😂😂😂مرسی که به یادمی و کلا حواست به همه چی هست مهربون جان😻😻❤❤
چقدررررررررر تشبیه افکار و حالت مغز سایه به لونه مورچه و آب ریختن تو لونه و توصیفاتش جالببببببب بود با وقتایی که افکار خودم در هم و پریشونه مقایسه کردم و دیدم واقعاااااااا تشبیهه به جایی هست👌👌👌👏👏👏خاطرات کودکی و صحنه هایی که از خاطرات خودتون وارد داستان شدن هم خیلی حس های خوبی داشتن😻😻😻😻چقدر زندگی عجیبه….امیدوارم واقعا روزای خوبی در کار باشه که حال هممون بهتر از اینی که الان هست بشه….فیلمو هم تو نوت گوشیم وارد کردم که در اولین فرصت ببینم اتفاقا یه جا دیگه هم اسمش به گوشم خورده بود و الان که شمام گفتین دیگه یادداشت کردم که در اولین فرصت ببینمش😻😻😻❤❤❤نقاشی هم که عالییییییی🤩🤩🤩😻😻😻👌👌👌👏👏👏
مرسی که میخونی و مرسی که همراهمی…😍😍😍آره فیملش خوبه … اولش که محمود گفت همه توی «اینستاگرام» پیشنهاد دادند پیش داوری کردم گفتم: «اوه! چیزی که همه پیشنهاد بدن معلومه چه قدر شخمی از کار در بیاد» ولی خب واقعا خوب بود… دست کم من باهاش خیلی خندیدم…
خانم دكتر جونم كجايين؟🥺🥺🥺🥺😔😔😔😔😔❤️❤️❤️❤️❤️دلمون ترکید که …
الهی بگردمت … اومدم دیگه واقعنی … ببخشید… دل خودممم خیلی تتنگ شده بود… 😍😍😍😍
نقاشی و صوتی عالی😻😻😻🤩🤩🤩
ای جاااان پس همیشه آهنگ خوب بفرستم برای پی نوشتهای طولانی😍😍😍😍خودم خیلی این آهنگ و دوست دارم عجیب دلنشینه😍😍😍
🥺🥺🥺🥺 واقعا درست میگید کاش دنیا شبیه روزهای بچگی بود💔💔💔 و الهی همیشه سالم باشید با دنیای خوب و آدمهای خوبتر لحظههاتون سرشار از شادی و خندههای ازتهدل❤️❤️❤️
چه خاطرهی دلنشینی از روزهای کودکی😍😍😍