English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

کتاب عامه پسند

۱۳۹۹-۱۱-۱۴

امروز دیدم یه رمان خارجی که اسم نمیبرم که نگن حسوده به چاپ پنجاهم رسیده! کتابه رو خوندم. اونم چون داشتم خوندم. نه اینکه چون همه جا اسمش بود بگم دویدم خریدم. نه ! یکی از دانشجوهام «سمیرا توانگر» واسه روز تولدم یا روز معلم بهم هدیه داده بود. پاراگرافای قشنگ و فکرای جذاب داشت که عمومن هم واسه کپشن­ های زیر عکسای ایسنتاگرام یا پیام­ های شیک ­بازی تلگرام[۱] (لطفا تِلِگرام رو به سکون گاف بخونید، نه به سکون لام که متاسفانه خیلی این تلفظ رایجه، حتی از آدم­های تحصیل کرده که م ی­تونند معادل انگلیسشُ هر روز زیر آیکون اپلیکیشنشون بخونن!!) خوب بود؛ اما مثه خیلی از کتابایی که این روزا نوشته می ­شن فقط یه تیکه ­اش خوب بود، دو تیکه­ اش، ده تیکه ­اش، صد تیکه ­اش، نه کل کتاب.

کل کتاب، یه داستان احمقانه و ابلهانه بود. به نظر من (البته به عنوان یه خواننده،نه یه متخصص چون واقعن توی این حوزه در حال یادگیری حروف الفبام) یه داستان باید هم اجزاش، هم کل ماجراش با هم هارمونی داشته باشه، مفهوم داشته باشه، خوب باشه. نه این که کُلِّش بد باشه، یه داستان مسخره ­ی احمقانه باشه، اون­وقت صد تا جمله­ ی قشنگ داشته باشه که قابلیت نقل یا تامل داره. اگه من جای نویسنده بودم به جای یه داستان بلندِ غیرواقعی با کلی خزعبلاتی که وسطش جملاتِ قشنگ داره، یه داستان واقعیِ کوتاهِ فک ­ریز می ­نوشتم. چون به رغم چرند بودن کلیت داستان، معلوم بود که نویسنده واقعن توانمندُ باهوشه. یا کاش حداقل یه برش از زندگی ذهنی نویسنده بود… نه یه داستان بی­مزه­ ی آب­دوغ ­خیاری.

صرف نظر از زیاده ­نویسی بیخود، داستانِ کلیِ کتاب، منُ یاد کتابای پرویز قاضی ­سعید[۲] و کتاب­ های کارآگاهی کودکانه مثه خانم مارپل[۳] انداخت که فقط به درد دوران دوازده­ سیزده سالگی تا شونزده ­هیفده سالگی می­خورن. می­دونم شایدم واسه دوره­ و هوش زمان خودشون خوب بودند؛ اما امروز کی اینا رو می­ خونه؟ (باز یکی توی ذهنم ،شاید نیم­کره ­ی چپ مغزم باشه، جواب می ­ده «همه­ ی اونایی که ترجمه­ ی فارسی کتابُ به چاپ پنجاهم رسوندن». فکر کنم اکثر اوقات حق با نیم­کره­ ی چپه.) توی این کتابا رابطه ­ی علت و معلولی درست و درمونی بین تصمیم­ های آدم ­ها وجود نداره. نویسنده یه عالمه معما خلق می­ کنه و بعد خودش شروع می­ کنه به پاسخ دادن و متاسفانه این تصور غلط رو در خواننده ایجاد می­ کنه که انتساب اتهام به یک فرد از طریق تفکر انتزاعی ممکنه.

واسه کسایی که جرم­شناسی خوندند، این واقع بینی وجود داره که هیچ کدوم از داستانای جنایی شبیه اون چیزایی نیست که توی واقعیت اتفاق می ­افته. بیشتر داستان­های جناییِ واقعی ناشی از حماقت، ندونم­کاری، سادگی، محرومیت و بیچارگی آدمان. ناشی از رذالت و بدذاتی فرد نیستن. (با واژه ­ی ذات هم مشکل دارم). ناشی از نداشتن صدایی برای شنیده شدن، ناشی از نداشتن قدرت و ناشی از قوانینی ­اند که همیشه طرفِ قدرتُ می­ گیرن. همیشه این جور وقتا یاد جواب تراسوماخوس به سقراط می­ افتم که دو هزارو پونصد سال پیش گفت:

عدالت نفع قوی­ترهاست… در هر کشور حق و عدالت چیزی است که برای حکومت وقت سودمند باشد… عدالت در همه جا یک چیز بیش­ نیست؛ چیزی که برای قوی سودمند باشد.[۴]

جرم و جنایت هم تعرض به منافع قوی ­ترهاست. آدمای بالفطره ­ی جنایتکار، آدمای عجیب غریب و متفاوت با ما وجود ندارن. فقط آدمای بدشانسی وجود دارند که موقع انتخاب، گزینه ­های مشروع در دسترس کم­تری داشتن و با توجه به شرایط، دست انداختن روی اون گزینه­ ای که ساده ­تر بوده  یا در دسترس بوده. این آدما هم مثه همه­ی ماها عذاب وجدان می­ گیرن؛ مامانشون و اعضای خونوادشونُ دوست دارند، قادرند عشق بورزند و دلشون می­ خواسته زندگی بهتری داشته باشن؛ اما جبر جغرافیا با یه سری عوامل دیگه هم­زمان می ­شه و پیامد اون انتخاب تا آخر عمرشون تعقیبشون می­ کنه. بخصوص که ما آدمای عوضیِ مغرور هم ( بلانسبت خواننده محترم) عمومن به این جور آدما فرصت دوباره نمی­ دیم و هلشون می­ دیم توی دایره­ ی انزوای آدمای ازخودطرد کرده­ ی پیشین و وقتی این آدما با ابزارها، وسایل و کارهایی که بلدند به داد هم می­ رسند تا به بقا ادامه بدن، روشون اسمای پرآب و تاب و عجیب می­ذاریم :«باندهای جنایتکار، مجرمان حرفه­ای، جنایتکاران بالفطره و یاغیانِ مخوف و القاب این­چنینی»… از عنوان­سازی­های اخبار جنایی حالم به هم می­خوره: «خفاش شب عِل کرد… عنکبوت سیاه بل کرد… شکارچی کیف­های زنان در فلان جا دستگیر شد … شیاد زن­نما فلان کرد…» مسخرس! وقتی می­ ری زندگیشونُ می­ خونی می بینی، اینا فقط آدمایی بودن با انواع محرومیت­ های اقتصادی، آموزشی، بهداشتی، روانی و … . محرومی ت­هایی که در طول زمان، مدام به بازتولید انواع و اقسام محرومیت­ های دیگه ­ای منجر شدن که ما در رخ دادنشون اصلا خودمونُ مسئول یا مقصر نمی ­دونیم؛ و طلبکارانه میخوایم شر این آدما از اطرافمون کنده بشه و احساسِ امنیت ما رو دچار خدشه نکنه … اونوقت از یه سری واژه­ های احمقانه که هیچ وقت نمیتونن جامه­ ی عمل به خودشون بپوشونن مثه «عدالت» حرف می­ زنیم؛ در حالی که

دزدهای کوچک قربانیان فقرند

و دزدهای بزرگ ریشه­ های فقر

عدالت حقیقی در حذف ریشه­ های فقر است

نه به زنجیر کشیدن قربانیان فقر!

(نمیدونم این جمله آخر از کیه … اما قطعن یه جایی خوندمش)

 

[۱] Telegram

[۲] پرویز قاضی‌سعید از نویسندگان عامه‌پسند ایرانی پیش از انقلاب بود.وی بیشتر در سبک پلیسی و جنایی می‌نوشت. برخی از رمان­های او عبارتند از : در ویتنام همیشه باران نمی‌بارد؛ دشمن پنجم، مجموعه داستان‌های کوچک؛ دلم بهانه می‌گیرد؛ قتل سوم ؛ قهرمان در جستجوی قاتل بروسلی؛ لاوسون در آشیانه­ی مرگ؛ معبد مرگ و ….

[۳] یکی از شخصیت‌های داستانی نویسنده جنایی‌نویسِ انگلیسی آگاتا کریستی که به صورت انتزاعی، شهودی و کاملا غیرعلمی به حل معماهای پیچیده­ ی جنایی می ­پردازد.

[۴] کلوسکو، تاریخ فلسفه سیاسی: دوران کلاسیک؛ ترجمه خشایار دیهیمی؛ نشر نی؛ چاپ اول ۱۳۸۹؛ ص ۴۷٫

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

احتمالات

    دارم آهنگ Clair de lune (کْلِغ دِ لون) از کلود دِبوسی رو تمرین می‌کنم و در حالی که تلاش می‌کنم نت‌ها رو توی

ادامه مطلب »
داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

مهمانی

لبخندهای زورکی، تعارف‌های بیخود، حرف‌های الکی، تلاش برای خوب به نظر رسیدن، مهربان، متواضع، سخاوتمند و موفق جلوه کردن، پزهای ریز و فخرفروشی‌های مخفیانه، تمسخرهای

ادامه مطلب »
داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

من همیشه فرار میکنم.

    نوشتن اگر هیچ فایده ای نداشته باشد، برای من دست کم یک اثر مثبت یا شاید هم منفی دارد و آن کمک به

ادامه مطلب »
داستار: نَه‌داستان+نَه‌جستار

و اما پول!

اینها وراجیهای یکی دو سال پیش منه راجع به پول که الان با بعضیاش موافق نیستم… بخصوص اون بخش های آرمان گرایی بازی و ادعاطوریش

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

چاپ نشده‌ها

خشونت شریک صمیمی

از کتاب درک بزه دیده شناسی: رویکردی مبتنی بر یادگیری کنشی، نوشته شلی کلیونجر، جوردن ناوارو، کاترین مارکوم و جرج هیگینز، انتشارات روتلج، ۲۰۱۸ ترجمه

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

شهرفرنگ

گونتر گراس، ترجمه کامران جمالی، نشر چشمه، ۱۳۹۵، ۲۴۵ صفحه. آخرین رمان گونتر گراس که ظاهراً بازتاب خانواده پرجمعیتش بوده. ماشاالله دوستمون زندگی پرفعالیتی هم

ادامه مطلب »
چاپ نشده‌ها

داستان تولد واژه‌ی نسل‌کشی

«نسل‌کشی واژه‌ای جدید است، اما شری که این واژه درصدد به تصویر کشیدنش برمی‌آید، قدمتی به‌اندازه‌ی تاریخ بشر دارد.» قدمت واژه‌ی نسل‌کشی به سال ۱۹۴۲

ادامه مطلب »