داستان روزی که سد شکست؛ نوشته جیمز تربر
از کتاب داستان پر آبوتاب یک پرنده، مجموعه داستان از دو طنزنویس؛ مارک تواین و جیمز تربر، ترجمه یوسف قنبر، نشر قطره، ۱۳۸۹، ۱۷۴ صفحه.
- داستان طرح: مردم شهر کملبس بر اساس شایعهای بدون تلاش برای آگاهی از صحتوسقم خبر شکستن سد، بهطرف شرق شهر شروع به فرار میکنند، وقتی هم متوجه میشوند که کل ماجرا شایعه بوده ترجیح میدهند به روی خودشان نیاورند که چه اشتباهی کردهاند.
- موضوع: شایعه
- مضمون: حرکات تودهوار توأم با اعتماد به نفس ما آدمها. یاد رفتارهای خودمان موقع انتخابات افتادم. بعد هم عین همین ماجرا ترجیح میدهیم به روی خودمان نیاوریم که داشتیم بهطرف شرق یا غرب چپ یا راست میدویدیم …!
- کشمکش: بیرونی مردم با بلایی که حقیقت ندارد. درونی مردم با خودشان نسبت به حماقتشان.
- ژانر:
- واقعگرا، طنزآلود، خبری، عینی، پایان بسته خوش، آسان نویس.
- زمان: حوالی ظهر دوازده مارس ۱۹۱۳
- مکان: شهر کلمبس ایالت اوهایو
- مسئله تأویلی متن: روانشناسی اجتماعی.
- راوی: اولشخص
- بخش اول و اندکی از آخر داستان: اولشخص راوی اصلی. مخاطب تلویحی
- بخش وسط تا آخر داستان: خاله راوی. در قالب نامه. مخاطب خود راوی.
- زمانمندی: فلش بک.
- تعبیرهای جالب:
- مردان دیگر نیز گندهگوییها و ادا و اطوارهای خودشان را داشتند.
- کسی نمیداند چه شخصی و اکنون نیز این مسئله حائز اهمیت چندانی نیست، ترس و وحشتش را در قالب لغات ریخت و گفت: سد شکست.
- از آن جایی که نظامیان به تصمیم گیری فوری عادت دارند و طوری آموزشدیدهاند که بیدرنگ از هر امری اطاعت کنند افسر مذبور بدون فوت وقت … .
- آن وحشت عمومی با همان سرعتی که آغاز شده بود خاتمه یافت و گروههای پست و بالا، ژندهپوش و شیکپوش دزدانه به خانههایشان بازگشتند و خیابانها را ساکت و متروک بر جا گذاشتند.
- در این مدت خورشید بهآرامی میتابید و در هیچ جا اثری از آبهای مهاجم دیده نمیشد.
- از من نپرس! از خدا بپرس!
.آخرین دیدگاه