اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

نقد استاد محمدرضا گودرزی درباره جنس سرگردان: خی خی

۱۴۰۰-۰۶-۱۷

تابه‌حال کتاب‌های زیادی راجع به نقد و مبانی و اصول و آداب آن خوانده‌ام و در تمام این کتاب‌ها  نویسندگان (از زمان جمال زاده تا همین امروز یا از قرن شانزده میلادی تا امروز) از شیوه نقد جاری نالیده‌اند که بین صفر و صد یا تشویق و تقبیح حرکت می‌کند و به اصول نقد وفادار نیست.

به باور من که نام اکثریت قریب به اتفاق این موارد نقد نیست؛ بلکه ابراز نظر از روی معده است. مخاطبان خاص زیادی دارم که دست به ایمیلشان عالی است و البته عطف به همین جمله قبلی، دست به نقدشان…!

پیش از عید امسال، در یکی از کلاس‌های نویسنده ای به نام شرکت کرده بودم که البته از جلسه دوم دیگر نرفتم، آقای حضرت استاد با افتخار تعریف می‌کردند: «من وقتی نقد می‌کنم طرف را به خودکشی می‌رسانم. یک‌بار خانمی را نقد کردم فردایش شوهرش زنگ زد گفت زنم از دیشب غش کرده بیمارستان است» هار هار هار غش‌غش خنده و البته خنده‌های چاپلوسانه مریدان!!!

دوست داشتم نقد استاد محمدرضا گودرزی که یکی از شریف‌ترین، اصیل‌ترین، بااخلاق‌ترین و باسوادترین انسان‌هایی است که تابه‌حال دیده‌ام راجع به رمان خی‌خی به اشتراک بگذارم تا یاد بگیریم نقد کردن یعنی چه! نقد خوب یعنی همین بی‌طرفی؛ یعنی دیدن تمامیت یک کار؛ یعنی اظهارنظر بر مبنای شاخص‌ها و قواعد و از همه مهمتر درک اثر…. و در نهایت همان‌طور که در «عن در باب نقد» نوشته‌ام باعث همگرایی میان نقدکننده و نقد شونده می‌شود و سوژه نقد را بهبود می‌دهد.

می‌بینید که استاد بدون تعارف و صریح اظهار فضل‌های من در داستان را که ناشی از معلمی و ناشیگری‌ام در نوشتن است چقدر زیبا نشانه می‌گیرد و بر اصلاحش تأکید می‌کند؟ و البته ایرادهای دیگر! ناراحت می‌شوم؟ نه! به دیده منت به جان می‌خرم آن چشم‌هایی را که اراجیف من را با این دقت خواند و این‌ها را نوشت.(البته ویسهایی هم در جهت یادآوری نکات ویراستاری)

 

 

درنهایت باید بگویم خاک‌برسر من و بعضی‌ها توی این مملکت که قدر افرادی چون محمدرضا گودرزی را نمی‌دانیم و سرتاپایش را جواهر نمی‌گیریم… برایش آرزوی سلامتی و آرامش همیشگی دارم. دنیایتان پر باشد از آدمهای این چنینی…

پاسخ خودم را هم می‌گذارم تا بعضی‌ها که فایل پی‌دی‌اف ارسال می‌کنند یا وسط داستان راجع به اسم داستان یامفت می‌بافند یا میگویند اصلاً زندگی مثل آیسا در مشهد وجود ندارد و تو زیادی جو اروپایی بودن گرفته ات و و و و و و که چقدر دلم می‌خواست شهامت داشتند و در ملأعام کامنت می‌گذشتند، ببیند اگر شلنگ به رویشان می‌گیرم، در برابر نقد درست واکنشم چطور است.

پ ن: به قول اندیشه برادر کوچکم، جواب ابلهان خیلی وقت است که خاموشی نیست، ریدن توی دهن گوینده است تا از بلاهت خویش آگاه شود. با احترام و پوزش از بی‌ادبی ام که دیگر با داستان‌هایم به طور بدیهی اثبات شده است.

پ ن ۱: این فایل پی دی اف استادم، فایلهای پی دی اف قبلی رو شست برد…

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

10 پاسخ

  1. واقعا عجیبه که از نظر بعضی ها حتی نویسنده ی به نامی که گفتید نقد کردن به معنای اینه که طرف رو به مرز جنون برسونن، از نظرشون نقد کردن مساویه با کوبیدن طرف و خارج از چهارچوب ایراد گرفتن های الکی، این برمیگرده به اینکه درست معنی نقد رو متوجه نشده باشیم.اون چیزی که من از اون نویسنده ای که سرکلاسهاشون شرکت کرده بودید متوجه شدم این بود که به نظر ایشون نقدی درسته که طرف به همین حال بیفته در حالی که این اسمش نقد نیست چون هیچ کمکی به داستان و نوشته که نمیکنه هیچ نویسنده رو از نوشتن بیزار میکنه…مگه نه اینکه نقد یعنی کمک به بهبود آنچه که نویسنده نوشته آن هم در جایی که در چهارچوب و اصول به قول شما باشه و به صورت مودبانه بیان بشه؟ و این که نقدِ نوشته باشه نه نقد نویسنده و زندگیش و ایل و خاندانش …
    نقد استاد گودرزی و کامل خوندم و چقدر زیبا به نقاط قوت اشاره کرده بودن و چه زیباتر قسمت هایی که نیاز به اصلاح داشت رو بیان کرده بودن👌🏻امیدوارم که همیشه سلامت باشن و امثال ایشون رو خدا زیاد کنه😍😍😍👌🏻👌🏻
    اون قسمت هایی که گفتن اطلاعات زیادی از مسائل مختلف به مخاطب دادید، من خیلی دوست داشتم و طرفدار پر و پا قرص اون قسمت های داستان بودم😅🙈، هم اینکه اون قسمت هایی که گفتارهای درونی عطیه و آیسا بود برای من خیلی جذابیت داشت🙈🙈

    1. نه سارا جون اونا روتین اند ما عجیبیم 😂😂😂همه همینطوری نقد میکنند …. میگم که از زمان جمالزاده که دست کم من تاریخ داستان و رمان و ادبیات ایرانو خوندم این بساط بوده …. از زمان تقی رفعت که آغازگر نقد جدید توی ایران بوده این بساط بوده تااااااااااااااااااااا همین الان…….. منم مثه توعم یعنی داستانی که نویسنده اظهار فضل میکنه دوست دارم راستش … ولی خب واسه کارای اولم ترجیحا باید این توصیه ها رو جدی بگیرم… حالا همون دوست پی دی اف نویسم بهم ایده داد : گفت تو مرز داستان و جستارو بلد نیستی… خیلی جالبه بعد همین آدم بدون اینکه بدونه من توی سه ماه روز شونزده ساعت داشتم کارگاه نویسندگی شرکت میکردم و کتاب میخوندم مثه کنکوری ها که محمود شاهده ، فرق بین دانای کل و همه چی دان خودبرتر بینو نمیدونه به من میگه تو فرق بین فیلمنامه و داستان و جستارو نمیدونی… خدایا یه دیوار نازل کن الان سرمو بکوبم توش چون گشادیم میاد از پشت میزم بلندشم… 😂😂😂😂
      آها داشتممیگفتم بهم ایده داد همین حرف مفتش که داستار بنویسم داستان+جستار و اساسا اسمش رو بذارم داستار… مثل داستان مقاله که فکر کنم بورخس اولین بار بابش کرد امیدوارم اشتباه نگفته باشم

  2. 😍😍😍😍😍
    چقدررررر منتظر این نقد بودم❤️❤️❤️
    من از اول گفتم داستان خی خی عالی بود🤩🤩🤩
    ممنون از شما که پاسخ استاد رو با ما به اشتراک گذاشتین، برای منم خیلی مفید بود. اینکه اول نظر کلی خودشون رو گفتن که رمان عالی بوده و نکات مثب و قوت رو توضیح دادند و بعد هم ایرادات رو گفتن، خیلی تخصصی بود ولی از همه زوایا بررسی کردند، یعنی من که توی این زمینه در دسته مردم عامه قرار میگیرم، بازم متوجه مطالبی که گفتن، شدم.
    برای استاد آرزوی سلامتی و شادی دارم❤️

    1. چه خوشحالم که به اشتراک گذاشتم پس؛ اگه فقط تعریف بود نمیذاشتم که البته تا حالا استاد گودرزی از چند داستانم فقط تعریف محض کردند … یکی یواشکی یکی سرزمین خورشید لیمو یکی اشک میمون و یکی هم مردی که گلوله برفی میفروخت … فکر کنم از اینها … بقیه رو همینطوری خیلی زیبا هم نقد کردند هم اصلاحات دادند هم گوشمو پیچوندند… از داستان جن بازیمم خیلی خوششون اومد ولی گفتند که تاویلی که که داره زیادی قطعیت داده که جن بازی تاثیر داره و اینا باید تردید ایجاد کنی که هر خواننده ای با متن باورمند یا ناباور باهاش ارتباط برقرار کنه … استاد گودرزی عشقه… تا حالا استاد به این باسوادی نداشتم.. هر چی از نقد، روایت، زیبایی شناسی، ژانر، داستان مدرن و پست مدرن، نظریه های ادبی، شخصیت پردازی در رمان ، صحنه پردازی، داستان پلیسی، داستان زنانه … اووووووووووو هر چی میدونم از کارگاه های نویسندگی استاد گودرزیه که واو به واوشو نت بر میدارم… محمود میگه تا حالا ندیده بودم اینطوری کلاس استادی رو شخم بزنی نقطه به نقطه … امروز حراف شدما… برم پای نقاشی تازه اممم. 😍😍😍آره لطفا واسشون انرژی مثبت بفرستین طفلی توی بیمارستان رمانمو خوند. الهی بگردمش 😍😍😍😍

      1. همه شو خوندم به جز سرزمین خورشید لیمو که امروز میخونم. عالی بودن، ولی اون موقع اعتماد به نفس کامنت گذاشتن نداشتم😅
        مردی که گلوله برفی میفروخت خیلی بیشتر در من اثر گذاشت و توی ذهنم با جزئیات مونده❤️

        1. قربونت بشم… استاد گودرزی کلا صحنه های ناتورالیستی دوست نداره … توی همین گلوله برفی هم صحنه له شدن دست گربهه رو دوست نداشت که من حذف نکردم دیکه … خودش تاکید میکنه من نظرمو میدم تو خودت تصمیم نهایی رو بگیر … چه جالب… جزو تمریناتی بود که روش وقت گذاشتم و هردمبیلی ننوشتم ولی اشک میمون رو یک TAKE نوشتم بدون هیچ تغییری استاد گودرزش خوشش اومد …

  3. هاني در مورد بخش ١٢، در مورد كشته شدن خرمگس، بنظرم اون مثه يه شوك قوي و بجا بود توي ماجراي داستان و نه تنها خواننده رو همراه تر، بلكه از لحاظ عاطفي وابسته تر كرد.
    و اين موجود افسانه اي از نظر منتقد، موجوديه كه بصورت روزمره هممون بعنوان نوع بشر در تلاش براي خلاصي ازش يا كشتنش هستيم، پس كشته شدن در اين قسمت نشون ميده كه چجوري روزانه ميتونيم با بيزاري از ديگران يا خودخواهي، ارزوها، امال و يا ارتباط طبيعي با طبيعت رو از بين ببريم؛ كه بنظرم حس خوبي ميده.
    ولي در مورد قسمت ١٥، بنظر منم شلوغ بود و يكم از حوصله اين داستان خارج.
    تازه من با لحن خي خي هم مشكلي ندارم 😂 بنظرم قرار نيس هر شخصي كه از لحاظ فكري يا اگاهي و يا … از ما پيشرو تره، لحني فاخر داشته باشن. چرا بايد اين نوع طبقه بندي رايج در جامعه رو ما هم ادامه بديم؟ وقتي ميدونيم كساني هستن كه افكار فاخري دارن و صرفا اون رو در لحنشون نميبينيم، بلكه در رفتارشون ميبينيم.

    1. ای جان جان.. اتفاقا دیروز با ساناز و محمود هم بحثش شد، گفتم جز چند مورد بقیه نظرات استاد گودرزی رو اعمال میکنم… یکیش مرگ خی خی… الان به ملیحه جون گفتم استاد گودرزی کلا از این جور صحنه ها دوست نداره . ولی اصلا مرگ خی خی باید باشه … ضمن اینکه من در صدد نشون دادن یه موجود افسانه ای نبودم … کاملا باهات موافقم…
      آره به نظر خودمم همینطور بود … واسه قسمت ۱۵ … ولی خب من اینا رو آزادنویسی میکنم دیگه … میگن واژه ها توی آزاد نویسی مثه کالای خام میمونه که رفتی فروشگاه هر چی به دستت میاد میخری انبار میکنی تا بعدش بری خونه ببینی میخوای باهاشون چه گلی به سرت بگیری …. برای همین من هرچی دستام روی کیبورد گل میکاشت مینوشتم… قطعا بعد از بازنویسی و اصلا ح از ۱۶۰ هزار واژه صد هزار تا ش باقی میمونه … بخصوص در مورد علایق آیسا میدونم که افراط شده بود در بیانش …
      لحن خی خی رو دارم فکر میکنم… یکی دو قسمت لحن اسطوره ای طوری فردوسی طوری میذارم ببینم با نمک میشه یا مسخره .. حتما ازتون نظر خواهی میکنم… فکر میکنم استاد این پیشنهاد واسه این میدند که ضعف محاوره ای بودن رمان رو جبران کنه و یه جوری به مخاطب حرفه ای هم نشون بده که نویسنده توان لحن سازی و گفتگونویسی غیرمحاوره داشته و از باب ضرورت داستانی دو تا سبک بیان انتخاب کرده … حالا حتما ازتون نظر میگیرم… مرسی که هستی… دلتنگتم… بیایین با شهاب پیشمون … البته اگه تحمل زرت زرت سرفه های گوش خراش و گلوخراش منو دارین

  4. نقد به این میگن🤩🤩👌🏻👌🏻که هم جنبه های قوت رو ببینه هم جنبه هایی که میشه قوی تر بشه👌🏻👌🏻گرچه به نظر من یکی قسمت هایی که اطلاعات به خواننده عام مثلا یکی مثل من داده میشه فاز به رخ کشیدن اطلاعات نویسنده به حساب نمیاد و برعکس خیلی هم جذاب و مفید هست و کلی چیزی یاد میگیرم 🤩🤩😻😻❤️❤️ خیلی سعی کردم جمله بندیم واضح باشه اما یه حسی کماکان بهم میگه گند زدم با جمله بندیم 😂😂😂😂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

نقد

قلعه‌ی سفید

نوشته‌ی اورهان پاموک، مترجم ارسلان فصیحی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۰، گوینده احسان چریکی،ناشر صوتی نوین کتاب، سال انتشار صوتی ۱۳۹۶، مدت زمان ۷ ساعت و ۱۷

ادامه مطلب »
نقد

فارنهایت ۴۵۱

نوشته ری بردبری، ترجمه معین محب علیان، انتشارات میلکان،۱۳۹۷، ۱۴۸ صفحه. نسخه اصلی کتاب ۱۹ اکتبر سال ۱۹۵۳ چاپ شده… داستان طرح: گای مونتگ آتش‌نشانی

ادامه مطلب »
نقد

آئورا

 نوشته کارلوس فوئنتس، ترجمه عبدالله کوثری، نشر نی، ۱۳۹۴، نشر نی، ۹۴ صفحه. داستان طرح: فیلیپه مونترو پژوهشگر جوانی که برای نگارش کتاب از خاطرات

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

جنس سرگردان: سایه

سایه: قسمت سی و چهارم

    بعد با دایی رجی و سیمین و رها و راز می‌رود سوار ماشین دایی می‌شود. سامیار تو منو می‌بری خونه ساحل؟ الان؟ شادی

ادامه مطلب »
نقد

پس از تاریکی

  پس از تاریکی، نوشته هاروکی موراکامی، ترجمه مهدی غبرایی، انتشارات کتاب سرای نیک، ۱۳۸۸، ۱۹۶ صفحه. داستان طرح: دختری نوزده ساله به نام مری آسایی،یک

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

پیرنگ

  رادیو اعلام کرد دولت به هر کس که بچه سوم بیاورد ۱۵۰ میلیون تومان می‌دهد. آن‌ها که زیر خرج دو تا بچه قبلی خودشان

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

مهمانی در کهکشان

  چشم‌ها را ببندید. قرار است از مجرای یک تونل درونی به سفری در کهکشان برویم و یواشکی مثل کلیشه خیلی از فیلم‌های پورن، از

ادامه مطلب »