English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

خورشید خانم مرد است.

۱۴۰۰-۰۷-۲۶

 

متن داستان

 

خودم این جمله‌ها رو دوست دارم ( خود گویی و خود خندی مصداق منه‌ها )

…من دارم خدای‌نامه می‌خوانم و فکر می‌کنم که چرا اولين دو برادر دنيا دشمن بوده‌اند؟

…اساطير مثل خواهرم تخمِ انگل کاشته‌اند لاي دست‌های كهن­الگوي دو برادر. نوشته: «خوبي هميشه عكس بدي است». واژه كه نمی‌تواند بد باشد. بايد واژه‌های بد را معكوس كرد. تا كمتر بد باشند…

…آفرینش تخم نفاق کاشته توی ذات خواهری و برادری…

…من می‌گویم براي آنکه رودِ واژه، جاري شود بايد زلال باشي؛ اما او جايزه ادبي بلاغتِ عوام را برده است. من تمام عمرم فقط فکر کرده‌ام. نه جایزه برده‌ام، نه تشویق شده‌ام.برادرم هرسال برنده می‌شود. مسخره‌ام می‌کند می‌گوید :«با زلالی‌ات یک جایزه ببر اقلاً». من واژه‌های توی سرش را می‌بینم که مدورند. مثل بادکنک‌های به صليب کشیده‌ی باد نشده…

…واژه‌ها توی ذهن من دور نمی‌زنند، سفر می‌کنند. سفرشان مقصد ندارد هنوز. همین‌که جاری‌اند خوشحال‌اند. توی دنیا ندیده‌ام کسی از کار تکراری خوشش بیاید، مگر بخواهد چیزی را فراموش کند. شاید مردم برای همین هرسال به برادرم جایزه می‌دهند. می‌خواهند حرف‌هایش را فراموش کنند…

ما جایزه نوبل نداریم. جایزه عوام داریم. برای هر چیزی مثلاً جایزه فیزیک عوام. شیمی عوام. عوام باید راجع به همه‌چیز نظر بدهد و از همه‌چیز خوشش بیاید. آخر ما دموکراسی داریم. ولی گاهی یک عده از عوام مثل من کنار می‌مانند. البته که برای کسی مهم نیست. آخر اگر قرار باشد سرود بخوانیم صدای من و امثال من به‌جایی نمی‌رسد. توی جهان ما اگر این یارو تِز می‌داد، دستهی بز هم به او نمی‌دادند، چه برسد به جایزه عوام…

جرز یعنی دیوار. من دیوارها را دوست دارم. بهتر بود لای دیوار باشم تا پشت دیوار. دفعه پیش که روی ترازو بودم عددی نشان نمی‌داد. مادرم گفت «ازبس‌که سبکم». خواهرم گفت ازبس‌که همه‌چیز را دور می‌اندازم. یا خیرات می‌کنم. یا می‌دهم به این‌وآن. من از انبار کردن چیزها خوشم نمی‌آید. چیزها هم باید مثل واژه‌ها در حال سفر باشند…

پ ن: آبستره طوری: شاید روش با خمیر تسکچر خطاشی کنم… شاید هم چند تا واژه انگلیسی رو روش دکوپاژ کنم … فک کنم این آخری بهتر می‌شه…

 

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

7 پاسخ

  1. عاااالی بود🤩🤩🤩😍😍😍❤❤❤چه خوب که داستان صوتی داریم دوباره💃💃💃
    نگاشی هم که حرف نداره کلا نگاشی‌های آبستره خیلی خوبن بازم برامون بذارید🙈🙈🙈
    جمله‌ها هم پرفکت👌🏻👌🏻👌🏻
    🤩🤩🤩🤩🤩

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستان کوتاه ِ صوتی

دالان تاریک چشم‌هایش

  متن داستان   این هم تمرین کلاسی بود. با کمتر از ۱۲۰۰ کلمه باید یک ماجرا رو از دو نگاه شرح می‌دادیم. طوری که

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

و اما ریاضی!

  متن داستان    پ ن ۱: این داستان ماجرای واقعیِ دختری به اسم مریمه که توی کلاس داستان باهاش آشنا شدم. متاسفانه بعد از

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

نبوغ مگسی

  متن داستان ظاهراً این داستان بدون اینکه بخوام یا فکر کرده باشم، شد مقدمه‌ی تولد خی‌خی. یکی از تمرین‌های کلاس داستان نویسی استاد گودرزی

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

هستی و نیستی؛ پاریس

  متن داستان پ ن: یک جا واژه‌ی «زمان» جا موند: حتما پدر بالقوه ام دلش می‌خواهد فقط توی همان «زمان» زندگی کنم و بمیرم…

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۳۲

  قسمت قبلی متن داستان قسمت بعدی   پ ن: سوتی زیاد داشتم این قمست … صدای قطره‌های آب دستشویی هم که اون وسط هست

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

کتابخانه عجیب

نوشته هاروکی موراکامی، ترجمه بهرنگ رجبی، نشر چشمه، ۱۳۹۳، ۹۱ صفحه. فضاشو خیلی دوست داشتم… فک کنم نیم ساعت کمتر وقت ببره خوندنش، ولی خب

ادامه مطلب »
داستان دنباله‌دار

بَرنشین: قسمت سوم

  یعنی تئاترمون کنسله؟ رامش پای تلفن حرف میزند. خب … نگران شدم… فکر کردم کنسله… بی قرار این طرف و آن طرف میرود و

ادامه مطلب »
درباره فیلمها

دوازده مرد خشمگین

دوازده مرد خشمگین نوشته رجینالد رُز ترجمه اشکان راد   فیلم دوازده مرد خشمگین نوشته رجینالد رز در درجه اول یکی از غنی ترین فیلمنامه

ادامه مطلب »