اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

دوازده مرد خشمگین

۱۴۰۰-۰۱-۲۵

دوازده مرد خشمگین نوشته رجینالد رُز ترجمه اشکان راد

 

فیلم دوازده مرد خشمگین نوشته رجینالد رز در درجه اول یکی از غنی ترین فیلمنامه هایی است که به نظر من به مفهوم عدالت، عقلانیت و تشریفات رسیدن به عدالت دقت کافی داشته.

اولین بار این فیلم را به توصیه یکی از دانشجویان کارشناسی کلاس جرم شناسی در کلاس پخش و نقد کردیم. همزمان دکتر فرجیها که در مقطع کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم شناسی در مشهد تدریس داشت، فیلم زندگی دیوید گیل را در آمفی تئاتر نقد کرد و در خلال نقدش اشاره کرد که نویسنده فیلمنامه زندگی دیوید گیل یک استاد فلسفه است. در آن لحظه تصور کردم احتمال بسیار زیاد نویسنده فیلم دوازده مرد خشمگین هم باید دانش حقوقی خوبی داشته باشد؛ اما پس از تحقیق فهمیدم فقط پدرش وکیل بوده و خودش هم چند سالی به عنوان یک عضو هیات منصفه خدمت میکرده ؛ اما با این حال با نگاهی عمیق فیلمنامه ای با مضمونی چند لایه نوشته که از  زوایای بسیار زیادی از جمله تفسیر قانون، آیین دادرسی کیفری، اختیارات و آزادی عمل قضات و اعضای هیات منصفه ، شیوه جمع آوری ادله، تحقیقات جنایی و مباحث دیگر میتوان آن را خواند و دید و درک کرد.

در این نوشتار من به چند محور بسیار پررنگ پرداخته ام ؛ آن هم بسیار خلاصه وار چون سرفصل های اولیه آن را برای جلسه نقد فیلمی نوشته ام که آقای مهدی رضایی (استاد فیلم نامه نویسی ام) در یک چهارشنبه مجازی ترتیب داده بود و من میبایست در بیست دقیقه کل حرفم را میزدم:

  • به چالش کشیدن مفاهیم حقوقی : بحث عقلانیت و معقول بودن!
  • عدم کارکرد نهادهای قدیمی حقوق مدرن در دنیای امروز که حالا دنیای فیلم سال ۱۹۵۷ بوده اما همچنان این عدم کارکرد جاری و ساری است.
  • بی دغدغدگی اعضای هیات منصفه .
  • عدم درک آنها از مسائل حقوقی و اهمیت رسالتی که بر عهده دارند به سبب مغلق بودن واژگان و ادبیات حقوقی که ارتباط میان ذهن اعضای هیات منصفه را با فرایند دادرسی قطع کرده.
  • به چالش کشیدن مقوله حواسِ بینایی، شنوایی در شهود که از مباحث بسیار مهمی در بحث ادله اثبات دعوا در حقوق است.
  • تاثیر پیش فرضهای ذهنی جداکننده «ما و آنها»: ما تابعانِ قانون و آنها مجرمان یا قانون شکنان| ما سفیدها، آنها سیاه ها| ما انسانها، آنها هیولایها | که در مباحث “جرم شناسی ما و دیگری” مورد توجه قرار میگیرد.
  • آثار ناشی از جداسازی عمل مجرمانه از بستر اجتماعی آن و
  • تعدیل این پیش فرضها با آگاهی از شباهتهایی که میان ما و مجرمان وجود دارد؛  کاری که عضو هیئت منصفه شماره هشت طی فیلم انجام میدهد که به آن اشاره خواهم کرد.

 

مهمترین مساله ای که به نظرم در کل فیلم (آغاز و میانه و پایان) روی آن تاکید میشود مفهومی است به نام ورای شک معقول ١!

  • ورای شک معقول : اساسا مفاهیمی در حقوق وجود دارند که ما خودمان را گول میزنیم که معنای روشنی دارند مثل همین شک معقول ؛ اما واقعیت این است که مبهم تر از این واژه ها خودشانند: تا معقول بودن را چه معنا کنیم؟
  • یا ترکیب نظم عمومی: نظم چیست و عموم کیست؟
  • یا ترکیب اخلاق و عفت عمومی؛
  • در این واژه ها که عمیق میشویم میبینم به رغم این که سنگ بنای حقوق کیفری مدرن را تشکیل میدهند چقدر مبهم و چقدر کش دار و چقدر کدرند!

و من فکر میکنم اساسا شروع فیلم با صحبتهای قاضی خطاب به هیات منصفه، بیش از هر چیز نشانگر دغدغه نویسنده فیلمنامه نسبت به همين مفهوم است؛ قاضی خطاب به هیات منصفه میگوید :

وظیفه شماست که واقعیت را از حدس و گمان جدا کنید. جان انسانی دیگر در دستان شماست. اگر شک معقولی وجود دارد باید رای بی گناه بدهید. اگر شک معقول وجود ندارد با وجدانی آسوده به گناهکاری متهم رای دهید .

و ما در طول فیلم میبینم که اگر عضو شماره ۸ وجود نداشت، اصلا سایر اعضای هیات منصفه دغدغه معقول بودن یا غیر معقول بودن شک را نداشتند.

در حقوق کشورهای کامن لا ، بحث عقل و انصاف بحث بسیار مهمی است . همین هم باعث میشود که عموما قضاوت در خصوص جرایم دارای مجازاتهای شدیدتر را به هیت منصفه واگذار کنند که به عنوان وجدان عمومی راجع به بیگناه بودن یا نبودن فرد تصمیم بگیرد و به این سوالات پاسخ بدهد که:

  • آیا فرد متعارف چنین رفتار میکرد؟
  • آیا بر گناهکاری فرد شک معقولی وجود دارد؟

اما در طول این فیلم، نویسنده فیلمنامه عقلانیت اعضای هیات منصفه را به چالش میکشد و به ما میگوید : در تمام پرونده ها فردی مثل شماره ۸ وجود نخواهد داشت. و چنین هم نیست که اگر هیات منصفه ورای شک معقول رای داد به گناهکاری؛  لزوما هم باید  بتواند وجدانی آسوده داشته باشد.

به رغم اینکه فیلم قدیمی است ؛ اما در همان زمان فضای بسیار قدیمی و بی روح و خالیِ اتاق شورِ هیات منصفه در واقع دارد فریاد میزند که شیوه رسیدگی ما به جرایم سالهاست که قدیمی شده و باید در جستجوی شیوه جدیدی بود. درست مثل اتاق شور هیات منصفه که محتاج رنگ است.

آموزش ما هم همینطور است. بچه های ما الان آموزش را بیرون از دانشگاه و مدرسه جستجو میکنند روز به روز دارد به تعداد یوتیوب لرنرها اضافه میشود؛ اما ۱۵۰ سال است که آموزش ما به رغم تفاوتهای فاحشی که میان انسان امروز و انسان ۱۵۰ سال پیش هست ، به روز نشده.

علی ایحال به نظر من عمدی وجود داشته در قدیمی بودن فضای اتاق، گرم بودن اتاق، خراب بودن پنکه، و سایر ویژگیهای جوی و فضایی که در فیلم میبینم. تمام اینها اشاره به ناکارآمدی نظام قضایی و قانونگذاری دارد. احساس خفقانی که بر بعضی از اعضای هیات منصفه غالب گشته نشان از اهمیت کارکرد نادرست نظام قضایی در جامعه دارد که باید احساس امنیت ایجاد بکند و مثل اکسیژن و هوای تازه برای شهروندان و نظام حاکمیت باشد. قفل شدن در هم همینطور . خودش استعاره ای میتواند باشد از قوانینی که دست و پای آدمها را در اجرای عدالت مبیندد. اما باز میبینم که با تفسیر درست از قوانین نادرست یا ناقص هم میشود به دغدغه عدالت مداری رسید.

نکته دیگری که خیلی در فیلم مهم است ؛ تفاوت دیدگاه ها نسبت به رخدادی واحد است؛ اعضای هیات منصفه از هم راجع به فرایند دادگاه سوال میکنند:

  • یکی می گوید داشت خوابم میبرد؛
  • دیگری میگوید خیلی جذاب بود؛
  • یکی وراجی وکلا را میبیند و حتی ابراز حیرت می کند از اینکه برای پرونده به این واضحی چرا وکیل این قدر وراجی کرده ! وضوحی که در طول فیلم میبینم که توهمی بیش نبوده.
  • یکی دیگر میگوید حق دارد این قدر حرف بزند

و خلاصه هر کسی از ظن خود یار فرایند دادرسی میشود؛ اما نکته جالب به رغم تمام این دیدگاه ها اين است که همگی جز یک نفر در رای دهی اولیه اشتراک نظر دارند.

به این گفته مشهور استاد بزرگم دکتر علی آزمایش میرسم که هر چه نادان تر باشی قاطع تر حکم می کنی و به صراحت میتوان همین مضمون را در ابتدای فیلم مشاهده کرد. آنچه که همه را به اشتراک نظر برای صدور رای به مجرمیت متهم میرساند، توافق دیدگاه مبتنی بر تعمق و اندیشه نیست؛ بلکه جهل و نادانی و ساده سازی کل ماجراست و ما این را هم در طول فیلم به ظرافت میبینم.

در همان بخش اولیه فیلم :

  • عضو سوم هیات منصفه میگوید بیایین تمومش کنیم دیگه ؛ به احتمال قوی همه ما کلی گرفتاری داریم.

این خودش به خوبی نشون میدهد که این آدم هیچ درکی از این ندارد که جان یک انسان در دستانش قرار دارد. اندکی بعد از این عضو شماره دوازده میگوید :

  • پرونده برای من خیلی جذاب بود . از این پرونده های بی اهمیت نبود مثل ضرب و شتم این چیزا که حوصله آدم رو سر میبره.

باز میبینیم که نویسنده دارد نیشتر میزند به ذهن مخاطب و بخصوص مسئولان جامعه در تمام جهان، اگر چنین فیلم هایی را با این دقت نگاه کنند که:

  • حتی نهاد هیات منصفه که دل به کارکرد درستش داده ایم (و برای مثال در ايران اساتید حقوق بسیاری داریم که عاشق دورنمای جذابِ هیات منصفه اند و احتمالا هم اول انقلاب بسیاری از همین اساتید بزرگ آمده اند و بدون مطالعه یا با مطالعه سطحي ( سطحی به معنای شناخت نادرست کارکرد هیات منصفه در کشور خودش، و عدم شناخت کافی از ویژگیهای فرهنگی- اجتماعی جامعه خودمان)  آن را در جرایم سیاسی و مطبوعاتی ما گنجانده اند و احتمالا به این دستاورد خود بالیده اند (غافل از اینکه عضو پیوندی را خیلی وقتها بدن میزبان پس میزند!!)) ؛ در واقع کارکرد درستی ندارد. (حالا هیات منصفه و اعضایش که در ایران کلا دچار انقلاب هویتی و کارکردی شده بماند)؛ اما درخود این کشورها که از حوالی قرن هیجدهم یعنی ۱۷۳۰ در پارلمان بریتانیا به صورت مدرن و امروزیش کارش را آغاز میکند؛ کارکردش به گونه ای نیست که بگوییم قرار است ما را به عدالت رهنمون باشد.
  • بگذریم از این که یکی از اعضا، کل رسیدگی سه روزه دادگاه را کار عبث و شنیدن تمام گفتگوهای پیچیده وکلا را چرت و پرت تلقی میکند و باز این را به مخاطب گوشزد میکند که “بابام جان هیات منصفه از این مغلق گویی های حقوقی شما هیچ چیز نمیفهمد و این حرفها کمکی به درکش از کل ماجرا نمیکند”.

در طول فیلم هم گفتارِ ساده شماره ۸ که به سبب ویژگی های شخصیتی خودش میخواهد به شک و شبهه هایی که در طول ماجرا برایش ایجاد شده پاسخ بدهد، و متقاعد شدن اعضای هیات منصفه با همان زبان ساده و استدلالهای غیر حقوقی (با روشی سقراطی) بر بی گناهی متهم، مهر تاییدی ميزند بر این ادعای نویسنده که اگر میخواهید به صورت کنونی فرایند رسیدگی تان کارکردی داشته باشد، دشوار گویی و به قول دوستان حقوقی و فلسفی ما این ژارگویی را کنار بگذارید و با ادبیات ساده و قابل فهم برای هیئت مصفه استدلال بیاورید. درواقع باز نویسنده فیلمنامه با ظرافتی خاص به ما متذکر میشود که هیات منصفه اساسا از آنچه در دادگاه رخ داده جدا می افتد. دادگاه یک جزیره میشود با صداهایی دور که هیات منصفه فقط آنچه را كه به گوشش رسیده به خاطر سپرده و نه همه چیز را. تازه آنچه هم به گوشش رسیده اول از فیلتر ذهنی فرد عضو هیات منصفه عبور کرده ، با جهان بینی و فهم او تغییر شكل داده و محصولی که از ذهن او خارج میشود لزوما معقول نیست !

از بخش هایي که باهم حرف میزنند راجع به گرما سرما کولر بچه سن و شغل و غیره میگذرم که خوب قطعا  هم تلاش نویسنده بوده برای نشان دادن شخصیت اعضا هم ویژگی های روانیشان که در تصمیم گیری و واکنشهایشان موثر است و چقدر هم ظریف تمام این کارها را انجام داده و از طرفی : نشان دادن لخت و عور بی دغدغدگی اعضای هیات منصفه ! انگار نه انگار که اتاق شورِ هیات منصفه چیزی است شبیه اتاق عمل که فرد میتواند از آن زنده بیرون بیاید یا مرده و آیا شما در فیلم جدیت و خردگرایی و دقت نظری که در اتاق عمل وجود دارد میبینید؟ خیر …

هفتمین عضو می گوید:

  • اگر صد سال هم حرف بزنی نظرم از گناهکاری یارو بر نمیگردد.

جاهلیتی که اول اشاره کردم، نویسنده باز با ظرافت به مخاطب نشون ميدهد؛ و به کرات هم این کار راانجام میدهد.

تنها کسی که در طو ل ماجرا دغدغه این را دارد که اگر اشتباه کنیم چه ؟ یعنی همان شک معقول ، شماره ۸ است که البته به نظرم من و قطعا خود نویسنده ، همه پرونده ها شانش نمی آورند که چنین فردی در بین اعضای هیات منصفه اشان پیدا شود.

نکته جالبی که در فیلم ران اوی ژوری ٢ هم که بر اساس رمانی از جان گریشام ساخته شده اين است که  ما امکان دستکاری  نظر اعضای هیات منصفه را به وضوح میبینم.

رمانها و کتابهای زیادی در خصوص عدم کارکرد درست هیات منصفه در کشورهای انگیسی زبان که مبتنی بر کامن لا هستند نوشته شده که دغدغه فرهیختگان و اندیشمندان این کشورها را نشان میدهد.

بحث هایی که اعضا در طول فیلم می کنند به وضوح نادانی و بی دغدغگی اعضای هیات منصفه رو نشون ميدهد. چقدر عوام اند و چقدر ساده از جان یک انسان دارند میگذرند و چقدر سریع درگیر من من کردن هايشان ميشوند و به هم میپرند تا جایی که حتی در فیلم نشون نشان ميدهد:  افرادی که دارند در جایگاه عدالت تصمیم میگیرند خودشان چه قابلیتها و ظرفیتهای بالقوه مجرمانه ای دارند.

طی فیلم از دیالوگها میشنویم که یکی از اعضای هیات منصفه به نادانی خودش از قوانین اشاره ميكند .

عضو شماره دو ميگويد : من فکر کنم ( با تردید هم میگوید) که گناهکاره ، به نظرم توی حرفهاش واضح بود. یعنی هیچ کس خلافش رو ثابت نکرد که شماره ۸ یک اصل ساده حقوقی را  به او متذکر ميشود که قرار نیست کسی خلافش رو ثابت كند ؛ متهم مجبور به اظهار نظر نیست و مسئولیت اثبات جرم با دادستان است و خب واکنش عضو شماره ۲ هم که در فیلم ديدني است.

در جای دیگری یکی از اعضای هیات منصفه میگوید :

نمیدونم عملا همه چیز گفته شده ؛ میتونیم تا ابد راجع بهش حرف بزنیم؛ میخوام بگم که این پسره دم خیلی بی ارزشیه ؛ وقتی ده سالش بوده به خاطر سنگ پرت کردن پاش به دادگاه کوکان باز شده و غیره …

باز عضو هشتم که زیرک و باهوش و منصف است ؛مواردي که این بچه بزه دیده شده را یادآور ميشود :

این بچه از ۵ سالگی مدام از پدرش کتک میخورده ؛

و عضو هفتم به جای اینکه متقاعد شود که دارد دلایلي بی ربط را به این پرونده ربط ميدهد؛  جوابی بی ربط تر ميده  :

  • منم اگه همچی بچه ای داشتم کتکش میزدم.

که باز خودش تاکید نویسنده بر بلاهت و نادانی اعضای هیات منصفه است که چه نام بزرگی را چه افراد کوچکی دارند یدک می کشند .

در نهایت دیالوگها میرود به سمت و سویی که rotten social background  یا پیش زمینه های فاسد یا معیوب اجتماعی متهم نشان داده میشود و مسئولیت جامعه در نادیده انگاری این پیش زمینه ها با ظرافت به مخاطب یادآوری میشود. همین امر شاید ذهن اعضای هیات منصفه رو باز میکند برای اینکه در مباحثات بعدی بیشتر احساس مسئولیت کنند نسبت به بررسی وضعیت گناهکاری یا بی گناهی متهم. چون درست بعد از این دیالوگها نهمین عضو در جواب حرف هفتمین عضو که میگوید:

  • قراره کل شب رو اینجا بمونیم

میگوید :

  • فقط یه شبه ؛ اون پسر ممکنه جونش رو زا دست بده .

و بعد دومین عضو به شوخی عضو هفتم مبنی بر ورق بازی واکنش نشون میدهد، بلافاصله پس از این رئیس هیات منصفه میگوید:

  • از من چه کاری بر میاد ؟

و یازدهمین عضو هم میگوید:

  • چاقو مهمه چون دادستان یک جلسه صبح رو کامل به این مطلب اختصاص داده .

پس هیات منصفه زمانی نسبت به سرنوشت این بچه احساس مسئولیت میکند که درک میکند خودش هم در وضعیت اجتماعی اقتصادی فرهنگی او به نوعی دخیل است و البته مهم تر از این شاید باید بگویم زمانی که به کار او در بستر جامعه ای که رفتار رخ داده نگاه میکند؛

یکی از ایرادهایی که من و حقوقدانهایی مثل من به نظام قضایی داریم همین “جداسازی عمل مجرمانه از بستر اجتماعی جرم” است که باعث میشود در صحن دادگاه متهم، فردی متفاوت با من و شما به نظر برسد؛ اما واقعیت ماجرا این است که هیچ فرقی بین ما نیست. هر کدوم از ما ممکن است در بستر اجتماعی- فردی مشابه واکنشهای مشابهی انجام دهیم و لزوما هیولا نباشیم و چیزی که باعث شده بود اول کار هیات منصفه به سادگی حکم به گناهکاری بدهد ؛ همین جداسازی فرد از بستر اجتماعی عملش و خط مرز گذاشتن بین ما و مجرمان /ما و متهمان/ ما تابعان قانون که گویی همیشه روال دنیا به سویی پیش میرود که تابع قانون بمانیم و آنها ناقضان قانون که گویی با ما فرق دارند؛ شاخی و دمی نادیده که میتوانیم به راحتی با خودمان متمایزشان کنیم.

نکته دیگر که باید به آن اشاره کنم: بحث هوش و حواس انسان در مقام شاهد یا شهادت دادن است که عضو هشتم بسیار ظریف اتکا به شهادت شهود را زیر سوال میبرد . خودش در مباحث فلسفه ادله اثبات دعوا بخصوص در رابطه با شهود بسیار بحث مهمیه که میشه ساعتها در باره اش حرف زد.

تغییر شرایط جوی همسو با تغییر دیدگاه های افرادی که در اتاق شور قرار دارند؛ از نکاتی است که نباید از آن در زیبایی فیلمنامه و دقت نویسنده غافل شد. طوفان به پا شد و بارش باران و خنک تر شدن هوای اتاق و حتی پیشنهاد بیشعور ترین فرد عضو هیات منصفه که شماره ۷ باشد مبنی بر راه اندازی پنکه؛  لایه های درونی ارتباط نمادین فیمنامه را با محتوای آن نشان میدهد که چون من تخصصی در این رابطه ندارم ترجیح میدهم در باب آن چیزی نگویم و  فقط از زیرکی های نویسنده فیلمنامه لذت ببرم  ؛ چون همیشه یکی از نشانه های واضح بیشعوری را دخالت فرد غیر متخصص در حوزه تخصص دیگری میدانم . اگر در جامعه دست کم این را رعایت میکردیم و برای هر چیزی احساس نمی کردیم قدرت اظهار نظر داریم شاید الان نه تنها وضع ایران که وضع جهان بهتر بود.

یادم هست که چند سال پیش یک روز با عصبانیتی که هنوز هم به یاد دارم پستی در اینستا گرام گذاشتم با این مضمون که «اولین درس در دانشگاه باید مقدمات نظر ندادن باشد».

فیلم یک کم آمانگرا بود. به قول ژیژک بعضی وقتها باید از اراده اکثریت تخطی کرد؛ اما فرد خاطی همیشه آنقدر شانس نمی آورد که گیر افرادی بیفتد که به حرفش گوش میکنند. بخصوص فکر میکنم ایرانیهایی که قزل آلا هستند و خلاف آب شنا می کنند به خوبی این را درک کنند. به هر حال این آرمانگرایی ای که در نهایت باعث میشود شماره ۸ بتواند آنها را متقاعد کند شبیه فیلم های هندی یا فری تیل های ٣ انگلیسی نیست که بگوییم هپیلی اور افتر شد؛ اتفاقا بیننده را با این بهت به جای میگذارد که اگر همان اول رای گیری تمام شده بود چه ؟ اگر شماره ۸ اصرار و پافشاری نمی کرد چه ؟ اگر در تمام پرونده ها شماره ۸ ای پیدا نشود چه؟ و از این حیث خب فیلم به رغم پایان خوشش؛  موفق است چون نیشتر میزند به جان بیننده. اساسا من عاشق کتابها و فیلم هایی هستم که هیمیطور نیشتر بزند توی چشم و توی روح آدمیزاد. کتاب یا فیلمی که زحمی نکند کتاب نیست. البته بحث زحمی کردن روح با فشار آوردن به معده و خلق صحنه های چندشی و خشونت هم که قطعا فرق دارد .

  • آخر فیلم هم روز بارانی است ؛ باز واکنش هر کدام از اعضای هیات منصفه که دارند از در دادگاه خارج میشودند به باران بیانگر آن است که میتوان به رغم بقای تفاوتها و جهان بینی ها و فرهنگ و غیره با استفاده از منطق گفتگویی به نتیجه رسید.

یک بار یکی از دانشجویانم سر کلاس از من پرسید :

  • استاد حالا اگر این پسره واقعا مجرم بود چی؟

من به او شعار فراموش شده ای از دنیای حقوق رو یادآوری کردم که ما حقوقی ها مدعی اش هستیم:

  • حتی اگر هزار گناهکار از عدالت و مجازات فرار کنند بهتر است از این که یک نفر بیگناه مجازات شود…

البته جدیدا شعارهای دیگری جایگزین این شعارها شده؛ مثلا این که:

  • اگه یک نفر رو بکشی اعدامت میکنیم ؛ اگه ده نفرو بکشی مفرستیم تیمارستان ؛ اگر صدها نفر رو بکشی باهات میشینیم پای میز مذاکره.

یا

  • اگه یه کم دزدی کنی دستتو قطع میکنیم، اگه زیاد دزدی کنی ازت میگیریم میندازیمت زندان واگر خیلی خیلی زیاد دزدی کنی باهات شریک میشیم…!

حالا در باب اینکه اساسا چرا طی دو قرن حقوق کیفری مدرن ما هنوز در پی عدالت کیفری هستیم و از دیگر گونه های عدالت از جمله عدالت ترمیمی، عدالت بازپذیر کننده ، عدالت باز گرداننده ، عدالت ادغام کننده و … استفاده نمی کنیم در جهانی که تمام مناسبات اجتماعیش در حال به چالش کشیده شدن است … بماند برای وقتی دیگر.

 

without reasonable doubt -1

run away jury -2

fairy tale -3

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

مطالب تصادفی

معرفی فیلم نامه

هفت فیلمنامه

هفت فیلمنامه از اصغر فرهادی، نوشته اصغر فرهادی، نشر چشمه، ۱۳۹۳، ۶۸۸ صفحه. مشتمل بر فیلمنامه های: رقص در غبار شهر زیبا چهارشنبه سوری دایره

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

گربه نارنجی

روزهاست که تبدیل به گربه نارنجی رنگی شده ام که روی صفحه تلگرام یک دخترک نویسنده خیره به رو به رو ایستاده و دستهای آویزان

ادامه مطلب »