اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

صوتی سایه: ۱۴

۱۴۰۰-۰۹-۲۹

 

قسمت قبلی

متن داستان 

قسمت بعدی

 

پ ن: ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش … بیرون باید کشید از این ورطه رخت خویشششششششششششششششششششششششششششششششش! در ادامه‌ی نقاشی برای آباژور دست‌ساز بابا:

 

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

25 پاسخ

  1. تغییر صدا و لحن تون برای شخصیت های مختلف رو خیلی دوست دارم❤️
    توی متن داستان فکر کنم روز فوت باباحبیب ساحل، مقنعه سایه رو کشید و رفت بعد مامانش اومد ولی الان متوجه نشدم، نمیدونم نگفتین یا من متوجه نشدم🤔 باید دوباره گوش کنم، متن رو هم چک کنم، مطمئن بشم.

  2. پس پدرتون هم مثل خودتون، هنرمند هستن. آباژور دست ساز اونم با نقاشی خیلی ایده جذاب و جالبیه😍

    1. ای جان… آره بابای من عاشق کاردستی درست کردنه … توی خاطره های بچگیم هم زیاد تصویر دارم از بابا و لگو بازی … از بابا و کاغذرنگی … از بابا و خلاقیتهای روز جمعه و زنده کردن چیزای به درد نخور در قالب چیزهای مثلا به درد بخور که البته بعد از دوره بلوغ تا ده دوازده سال پیش من و مامانم منتقد جدی این کارای طفلی بودیم… الان من آدم شدم و فکر میکنم هر کاری که حالتو خوب میکنه و به کسی رنجی تحمیل نمیکنه باید انجامش بدی و برات هم مهم نباشه بقیه چی فکر میکنند… ( والبته در نصیحت به خودم به کار دیگری هم با شاخصهایی مثل بی کلاس و باکلاس و شیک و غیر شیک کاری نگیری)😂😅

      1. ای جانم پدر دل زنده و خلاق ❤️ سلامت باشند همیشه💜
        فکر کردن به اینکه شما قصد رفتن دارین ناراحت کننده است ولی وقتی فکر میکنم قراره خوشحال تر از الان باشین، راضی میشم. امیدوارم هر جا رفتین، سلامت و شاد باشید. 🙏

        .

        میفهمم منم به خاطر اینکه زشت نباشه، جایی کثیف نشه یا دلایل بیخود دیگه خیلی وقتها نذاشتم بچه ها کارهایی که دوست دارن بکنند ولی ایلیا اونقدر سرسخت بود که برعکس برادرش اصلا انعطاف نشون نداد و کم کم من از جنگیدن خسته شدم و کوتاه اومدم ولی ناراضی بودم، مدتها طول کشید تا بفهمم من نباید با خط کش خودم همه چیز رو اندازه گیری و مرزبندی کنم و باید قبول کنم هر کسی برای خودش روحیه و سبک زندگی خودش رو داره که احتمال داره با سبک من متفاوت باشه حتا اگر اون شخص بچه م باشه. حالا گاهی اوقات خودم رو سرزنش میکنم برای انرژی زیادی که اون سالها از خودم و بچه م گرفتم، گاهی اوقات خوشحالم که از یه جایی به بعد وقت گذروندن با بچه م برام مهم تر از این بود که خونه مرتب باشه که فلانی اگر سرزده اومد، آبروم بره. مدیون هستین اگه بگین خوددرگیری دارم😂😂😂

        1. ای جانم … 😍😍😍ای جانم به خودت مهربون … 😍😍😍

          اتفاقا تنها چیزی که به ذهنم نیومد خود درگیری بود… فکر کردم چقدر شبیه به هم دست از تلاشهای بیخود و تزریق ( با حسن نیتِ) شاخص ها یا اصول ذهنیمون به عزیزانمان برداشتیم و این خودش یعنی توانایی انعطاف پذیری و انطباق با دنیایی که مثل آب رودخونه روونه… تحسینت میکنم و راستش رو بخوای ایلیای وروجک رو بیشتر که تو رو به زانو در آورده … چون تو خودت زن قوی و مصممی هستی؛ اون وروجک بلایی که تونسته تو رو وادار کنه تمامیت وجودش رو و فکرش رو به رسمیت بشناسی دیگه باید سوپر مصمم باشه و من اگه بچه داشتم دلم میخواست یاغی باشه ؛ برخلاف کاری که اطرافیان با ما کردند و پر پروازمون رو با محافظه کاری و ترس کشیدیدند بهش بال و پر میدادم: منتها نه برای اینکه پله بالا رفتن دیگران بشه؛ بهش پرواز یاد میدادم(کما اینکه میدونم هیچ وقت تصورات آدم با واقعیت بچه دار شدن منطبق نمیشه: حالا کی خود درگیری داره؟) گفتم دیگه دلم میخواست ؛ فقط دلم میخواست؛ علت اینکه عملیش نکردم ( در کنار دلایل متعدد) همون تردید توی پرانتزه 😁😁

          و ملیحه واقعا چیزی مهمتر از وقت گذروندن با عزیزت نیست… فلانی و فلانی ها سرزده میان و میرن و چه اهمیتی داره که خونه مرتب باشه یا نه : همیشه اینجور وقتا تصور کن الان سال ۱۵۰۰ است ؛ ما رفته ایم و دیگر هیچ چیز مهم نیست… بهترین مسکن برای من وقتی خیلی خودخوری میکنم که چرا فلان کاررو کردم یا فلان حرف رو زدم… 😅😅😁😁😁

          1. امیدوارم هر موقع تصمیم تون عوض شد و تصمیم گرفتین بچه دار بشین شبیه تصورات خودتون بشه البته راجع به قوی بودن، مستقل و بااراده بودن، از جهات دیگه آرزو میکنم همیشه شاهد خوشبختی و موفقیتش باشین چون اگر شبیه تصوراتتون هم نباشه ولی سالم و شاد باشه با اون توصیفات بالا که گفتم، یه سوپرایز قشنگه برای یک درس دیگه از زندگی و یک زاویه دید متفاوت از دنیا❤️
            کوچولو 😍ببین هنوز تصمیم بر دنیا آمدنت نیست چه همه برات بریدم و دوختم😅
            راه حل ۱۵۰۰ به دلم نشست ، درسته واقعا خیلی ساده ولی عمیق مطرح کردین.

            1. دیگه از سن ما گذشت ملیحه جان… امسال فهمیدم یکی از همکلاسی های دوره ی دبیرستانم سه تا نوه داره…. و شوک احساسی ای که از این خبر بهم دست داد از نقص مادرزادی ای که در ریه ام داشتم و عدل باید در دوره کرونا عود میکرد بهم دست نداد🤣🤣🤣

              1. البته من در این زمینه تخصصی ندارم و نباید نظر بدم، ضمن اینکه این مسئله کاملا شخصیه و به کسی جز خودتون ربطی نداره ولی در جواب شما باید بگم این که دلیل نمیشه، منم دوستی دارم که از خودم چند سال بزرگتره و هنوز مجرده، کسی رو هم میشناسم که همسن منه و دخترش رو عروس کرده. باید بگم چیزی که من در اطرافیان و دوستانم دارم میبینم ۳ مورد داریم که سن شون بالای ۴۰ سال، بچه دار شدن، یکی ۴۲ ساله، یکی شون۴۳ ساله و دیگری ۴۵ ساله که الان بچه هاشون ۱ سال و ۲ونیم سال و ۶ سال سن دارن و هیچ مشکلی هم ندارند، حالا از ما گفتن بود😉

  3. عالي بود واقعا😍🥺😍🥺😍🥺

    تغيير لحنتون … خوندنتون… همه چي رو از صميم قلبم دوست دارم…
    به جون شما غلو نميكنم خانم دكتر وقتي مي گم اينجا و قصه هاي شما واسه من شده يه پناهگاه تنهايي كه هم لذت ميبرم هم از تنهايي در ميام هم چيزي ياد مي گيرم.
    از خرداد و تير به اين طرف كلي نگاهم به زندگي عوض شده. دلم ميسوزه كه هممون به فكر رفتنيم … ولي خب چاره چيه. حضرت محمد هم گفته جايي كه اصلاح نميشه مهاجرت كن. خودشم هجرت كرد.
    ولي حيف كاش ميشد هممون كنار هم ميتونستيم زيباترين زندگي ممكنو بسازيم

    🥺🧿🥺🧿🥺❤️❤️😍😍

    1. جان دلم عالی که خودتی … مرسی که این حرفا رو بهم میزنی و انرژی میدی بهم … مرسی که هستی و منم دلم میسوزه واسه همه که به فکر رفتن اند… کاش های زیادی هست که عملی نمیشه .. 🧡🧡

  4. چقدر اون قسمتی که راجع به گذشته و اثراتش رو عمیقاااا لمس و درک کردم تو این سال ها ، واقعا جالب و درست بود👌🏻👌🏻👌🏻نقاشی هم عالییی🤩🤩😻😻👏🏻👏🏻😻😻🤩🤩

    1. جان دلم … بر تو هم مبارک عزیز دل…😍😍😍😍 آرزو میکنم زندگی طولانی و پر از شادی و سلامتی در پیش داشته باشی و گیر دیوونه ها نیفتی… امروز مامانم داشت از مدرسه ایلیا برادرزاده ام غر میزد؛ یاد مدرسه رفتنهای هر روز تو افتادم… ظاهرا نمرات برادز زاده من هم کمی درخشان شده …. 😅😅
      امروز گرفتار شب چله بازی مامان و یه سری کارهای متفرقه شدم سایه همینطور روی مغزم راه رفت که منو بنویس… نمیدونم میتونم تا هشت که میرم خونه مامان آپلودش کنم ؟ اگه نشد فردا صبح … 😍😍😍

      1. ممنون بابت آرزوهای قشنگ😍
        خیلی هم عالیه، چی بهتر از بودن در جمع عزیزان❤️
        من یکی که اصلا ناراحت نمیشم اگر دیر آپلود کنین به شرطی که بدونم حالتون خوبه و دارین خوش میگذرونین💃🍉

        1. جان دلی😍😍😍ساجده منو میکش میکنه ولی 🤣🤣 باور کن به ساناز و محمود چند بار تا حالا گفتم حضور شما ها واسم نیرو محرکه ی نوشتنه … خصوصا هل دادنهای با خشانت ساجده 😍😍😍

  5. لحن و بیانتون احساسی که هر شخصیت تو موقعیت خودش داره رو کاملا منتقل می‌کنه😍😍😍👏🏻👏🏻👏🏻 عالی بود❤️❤️❤️❤️😻😻😻😻

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۳۸

  قسمت قبلی متن داستان  قسمت بعدی پ ن: امروز کله صبح یه شاهکاری زدم توی اتاقم که تا ساعت هفت اتاقمو غیرقابل سکونت کرد.

ادامه مطلب »
صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۳۷

  قسمت قبلی متن داستان  قسمت بعدی   پ ن: امروز صبح دوباره اون تا دوستام اومده بودند راجع به آتکه؟ عاتکه؟ حرف می‌زدند، آتکه

ادامه مطلب »
صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۳۶

  قسمت قبلی  متن داستان قسمت بعدی   پ ن: نقاشی بازی…فکر نمی‌کردم این قدر پیچیده باشه،بیخود نبود استادمون گفت از اون طرح آسونتره شروع

ادامه مطلب »
صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۳۵

    قسمت قبلی متن داستان  قسمت بعدی   پ ن: اونی که کنارش فلش زدم نقاشی منه. این هم گروه رفع اشکال کلاسمونه. هر

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۳۷

  قسمت قبلی متن داستان  قسمت بعدی   پ ن: امروز صبح دوباره اون تا دوستام اومده بودند راجع به آتکه؟ عاتکه؟ حرف می‌زدند، آتکه

ادامه مطلب »
داستانک

ماه من

  برای من هم مثل خیلی از آدم‌ها شاید در تمام طول زندگی‌ام، ماه مثل یک چراغ مهتابی زیبا بود که بیشتر شب‌ها در آسمان

ادامه مطلب »
نقد

مرگ در ونیز

نوشته توماس مان ترجمه حسن نکوروح، تهران: موسسه انتشارات نگاه، ۱۳۷۷ و ۱۵۹ صفحه.   داستان طرح: نویسنده ای هشتاد ساله به نام آشنباخ، در

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

خلاصه کتاب جرم شناسی محکومین

جرم شناسی محکومین: مختصری از جرم شناسی انتقادی برخاسته در کانادا و آمریکا و گذری بر دیالوگ زندانیانِ جرم شناس شده، تالیف سلمان کونانی، انتشارات

ادامه مطلب »