دستهایم را دور گردنش انداختهام و دارم فشار میدهم. فشار میدهم و فشار میدهم. شاید اگر طنابی داشتم بهتر میتوانستم او را بکشم و از شرش خلاص شوم. از او متنفرم. از مهربانیهای سادهلوحانه و ابلهانهاش. از اینکه اجازه میدهد تا هر آدمی از او سوءاستفاده کند. از اینکه مهر طلبی و تمایل عاجزانهاش به مورد تائید دیگران قرار گرفتن را پشت نقاب تواضع و سکوت و به روی خود نیاوردن و در خود خوردن پنهان کرده. از اینکه یک بازنده بدبخت است. از اینکه تمام عمرش فقط دویده و دویده و دویده و هر وقت هم به استراحتگاهی رسیده باز یکی او را از لبه پرتگاه هل داده و او به دویدن ادامه داده. از بیعرضگیاش. از حماقتش. از اینکه شهامت جنگیدن با آدمها را ندارد و فقط با خودش میجنگد. نه با دست نمیشود او را خفه کرد. باید کار دیگری بکنم. روسریام را دور گردنش میبندم و آن را به دستگیره در اتاق مبیندم. باید بمیرد. باید بمیرد. مردنِ او برای هر دویمان بهتر است.
پلیس پس از وارسی محل و دیدن دستنوشتههای دختر با اعلام خودکشی بودن مرگ، پرونده را مختومه کرد.
۱۸۶ کلمه… واسم جالبه که با این تعداد کلمه بشه کل زندگی ابلهانه یک آدمو به تصویر کشید… هر چند متن مسخره ای شد… همیشه دوست دارم بدونم آدما آخرین لحظه به چی فکر میکنند… بخصوص آدمایی که خودخواسته به زندگیشون پایان میدن…
4 پاسخ
به نظر من که اصلا مسخره نیست دقیقا آخرین مکالمات ذهنی فردی رو که به زندگی خودش پایان میده رو به تصویر کشیدین که در خلالش کلیت زندگی اون آدم و شاید دلایل اصلی این تصمیمش هم بیان شد👌👌👏👏❤❤
😍😍😍
به نظر من مسخره نیست -خیلی خوبه که میشه با کلمات و نوشتنش حرفای اعماق دلشون بگن … این متن خیلی عمیقه خیلی حرف ها بیشتر ۱۸۶ کلمه داره …
راستش این متن برام خیلی ترسناکه خیلی … قلبم به تپش افتاد نمیدونم چی جوری بگم …..
( ببخشید چون با کامپیوترم ایموجی ندارم ) ( قلب قلب قلب بوس)
😍😍😍