اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

در میانه‌ی پايان

۱۴۰۰-۰۷-۱۹

 

چشم‌های بازِ به سقف دوخته‌شده که آن را تار می‌بیند.

  • هیچ‌چیز قطعي نيست!

دمممممم،

  • هیچ‌چیز واقعي نیست!

بازدمممم،

  • هیچ‌کس هميشگي نيست!

دممممممم،

  • هیچ‌چیز ابدي نيست!

بازدممممم،

  • رنج است و رنج؛

دمممممممم،

  • و زندگي كه ناگهان به تو از پشت حمله می‌کند!

بازدممممممم،

  • از جايي كه انتظارش را نداري!

پلک‌هایی که سنگین می‌شود،

  • زمين می‌خوری و باز بلند می‌شوی…

دستی که به طناب بسته شده، شل می‌شود،از کناره تخت فرومی‌افتد،

  • ‏و اميد است كه به تو دروغ می‌گوید، تو را فلج می‌کند!

قوطی قرص روی موکت خاکستری می‌غلتد، بی‌حرکت می‌ایستد.

  • ‏ اميد كه افيون توست‎ ‎‏!‏

طنابِ دور گردن، دور پلاستیکی که بر سر کشیده شده، محکم می‌شود.‏

  • ‏ گيجت می‌کند، نشئه‌ات می‌کند و تو فكر می‌کنی كه سرمست زندگي هستي!‏

‎ ‎كيسه پلاستيكي مچاله می‌شود و پف می‌کند.

  • زندگي اين مزور متظاهر كه حتي به‌اندازه مرگ شهامت نداشت،

‏مچاله می‌شود،

  • تا بگوید چقدر کثیف و تلخ است،

پف می‌کند،

  • زندگي اين ديو چندرنگ دروغ‌گو كه از اولين شيون، چونان ماري كه قورباغه را مسخ كند، هيپنوتيزمت می‌کند و فریبت می‌دهد!

مچاله …

  • در تمام این جهان، مرگ از همه راست‌گوتر بود!

پف…

  • مرگ که از آن می‌گریختی، تنها راه چاره‌ات بود!

مچاله…

  • مرگ درمان تمام زخم‌ها …

مچاله … مچاله … مچاله …

کیسه پلاستیکی روی صورت دخترک می‌چسبد.

پ ن:

 

پ ن ۱: متن آهنگ

I got a long way to go

And a long memory

هنوز راه درازی برای رفتن و حافظه خوبی دارم

I’ve been searching for an answer

Always just out of reach

همیشه در جستجوی پاسخی بوده‌ام که هیچ‌گاه به آن نرسیده‌ام

Blood on the floor

Sirens repeat

روی زمین خون ریخته و آژیر خطر مدام تکرار می‌شود

I’ve been searching for the courage

To face my enemies

همیشه در تلاش بوده‌ام تا شهامت کافی برای مواجه‌شدن با دشمنانم را به دست بیاورم

When they turn down the lights

وقتی چراغ‌ها را خاموش می‌کنند

I hear my battle symphony

سمفونی تلاشم را می‌شنوم

All the world in front of me

تمام جهان در مقابلم

If my armor breaks

اگر زره ام بشکند

I’ll fuse it back together

آن را دوباره می‌سازم

Battle symphony

سمفونی مبارزه

Please just don’t give up on me

خواهش می‌کنم از من دست نکش

And my eyes are wide awake

من کاملاً بیدارم

For my battle symphony

به خاطر سمفونی تلاشم

For my battle symphony

برای سمفونی مبارزه‌ام

They say that I don’t belong

Say that I should retreat

میگویند من به درد نمی‌خورم، میگویند من باید عقب بکشم

That I’m marching to the rhythm

Of a lonesome defeat

که من هم‌نوای شکستی غم‌انگیزم

But the sound of your voice

Puts the pain in reverse

اما صدای حرف‌هایتان، رنج را برایم معکوس می‌کند

No surrender, no illusions

نه تسلیم، نه پندار بیهوده

And for better or worse

چه خوب چه بد

When they turn down the lights

چراغ‌ها را که خاموش می‌کنند

I hear my battle symphony

صدای سمفونی مبارزه‌ام را می‌شنوم

All the world in front of me

تمام جهان در برابرم

If my armor breaks

اگر زره ام بشکند

I’ll fuse it back together

آن را دوباره می‌سازم

Battle symphony

سمفونی مبارزه

Please just don’t give up on me

خواهش می‌کنم از من دست نکش

And my eyes are wide awake

من کاملاً بیدارم

For my battle symphony

به خاطر سمفونی تلاشم

For my battle symphony

برای سمفونی مبارزه‌ام ‏

If I fall, get knocked down

اگر زمین بخورم و از هم بپاشم

Pick myself up off the ground

باز خودم را از روی زمین جمع می‌کنم

If I fall, get knocked down

اگر زمین بخورم و از هم بپاشم

Pick myself up off the ground

باز خودم را از روی زمین جمع می‌کنم

When they turn down the lights

چراغ‌ها را که خاموش می‌کنند

I hear my battle symphony

صدای سمفونی مبارزه‌ام را می‌شنوم

All the world in front of me

تمام جهان در برابرم

If my armor breaks

اگر زره ام بشکند

I’ll fuse it back together

آن را دوباره می‌سازم

Battle symphony

سمفونی مبارزه

Please just don’t give up on me

خواهش می‌کنم از من دست نکش

And my eyes are wide awake

من کاملاً بیدارم

For my battle symphony

به خاطر سمفونی تلاشم

For my battle symphony

برای سمفونی مبارزه‌ام ‏

پ ن ۲:

where is your crown king nothing

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

9 پاسخ

  1. I liked the contrast between what was written in the story
    And what was the message of the lyrics…
    As i told you before
    You taught us to be brave but not foolish
    To have hopes but not being blind optimistic
    And i like that in you
    Coz
    You live as you believe!
    Drawing is great❤️❤️❤️❤️❤️

  2. نميدونيد اينكه دوباره شروع كرديد به نوشتن چقدر خوشحالم ميكنه. خانم دكتر جونم يادتونه يه بار پيشتون عره عوره راه انداختم همون موقع هاي خي خي كه من عرضه نوشتن ندارم گفتيد يه تايمي رو هر روز بذار واسه نوشتن حتي اگه هيچي به ذهنت نيومد دو هزار بار بنويس هيچ؟ به نظرم شما هر روزي ديديد دست و دلتون به نوشتن نميره اين كارو بكنيد. شايد شما هيچ وقت به اين مشكل كه چيزي به ذهنتون نرسه نخوزده باشيد و بيشتر بي حالي و كلافگي بعد عمل داره آزارتون ميده، اما من به عنوان تجربه خودم ميگم ، تخليه انرژي اي كه بهد نوشتن دوهزار بار هيچ يا هر كلمه اي به آدم دست ميده عجيب غريبه. نميدونم امتحان كرديد يا نه؟
    ديگه مطمئنم اثرات بيهوشي از تنتون رفته و چيزي كه باقي مونده چراها و چيزهاييه كه بايد دورش بريزيد و از هم “يا علي” گفتنايي كه به ما ياد داديد بگيد و از جا بلند شيد.
    حتي اگه شده يه آهنگ هر روز ترجمه كنيد، چراغ اينجا رو روشن نگه داريد… من ميتونم بفهمم چقدر نظم انجام برنامه هاتون حالتونو خوب مي كنه.
    پس خواهش مي كنم هر روز مطلب بذاريد.
    هر روز يه چيزي.
    راجع به كتابايي كه قبلا خونديد.
    ارتباطتون با ما حالتونو خوب مي كنه.
    با خودم مي گم دل ما ار سوت و كور بودن اينجا مي گيره، سر دل شما چه بلايي مياره؟
    داستانتونم قشنگ بود. نحوه روايتشم دوست داشتم. يه بخشي فكراي دختره
    يه بخشي تصوير سازي
    خيلي خاص بود
    نقاشي عالي
    متن عالي
    و همه اينها همونطور كه به مليحه جون گفتيد يه كاركرد خوب داره: جوشش از درون … بذاريد بجوشه و بريزيد بيرون. اون روز روم نشد كه زياد نصيحتتون كنم، ولي وقتي گفتيد آدم گاهي از حرف كوچيكترا استفاده مي كنه به قول خودتون دم در آوردم.
    من هر روز اينجا منتظرم تا يه مطلب تازه از شما بخونم. تا روزي كه برگرديم به نقطه هيجان انگير داستانهاي دنباله دار…

    تازشم داستاناي كوتاهتونو صوتي كنيد. مگر قرار نداشتيم؟
    كلي كار هست كه خودتون بهتر از من بلديد فقط شروع كنيد. هميشه اين جمله رو از خودتون شنيدم :
    فقط شروع كن و به برنامه ات پايبند باش، اونوقت همه چي يه جوري پيش ميره كه خودت متعجب ميشي… سه هفته است دارم ميرم كلاس زبان😍😍و دوستون دارم.

    چشم حسوداتون كووووووور🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿

    1. مرسی ساجده جون از این که همیشه پیگیر حال و احوال و نوشته ها و خزعبلات منی… مرسی که هر چه از دستت بر میاد واسه اینکه حالم بهتر بشه انجام میدی… مرسی که این همه وقت و انرژی گذاشتی تا این پیام بی نظیر رو برام بنویسی… تقلب کردم و امروز دو تا پست گذاشتم ولی تو دو تا تاریخ تا سعی کنم به توصیه تو عمل کنم و از این به بعد تلاش میکنم همین کارایی که تو میگی انجام بدم… مرسی راست میگی باید شروع کنم… باید به برنامه ام پایبند باشم … هر چه توی بی انگیزگی و افسردگی بیشتر غرق بشم بیشتر فرو میرم و معجزه ای هم اتفاق نخواهد افتاد مگر خودم به خودم تکونی بدم… خیلی خوشحالم که میری کلاس زبان … 😍😍😍و بودنت واقعا حالمو خوب میکنه … ممنون از همراهی همیشگی ات مهربون

  3. خوشحالم دوباره دارید مینویسید😍 ترجمه شعر هم خیلی خوبه، به خصوص اینکه متن انگلیسی رو هم خط به خط گذاشتین، یه کلاس زبان کامل و عالی😃 ممنون😘 سزار هم که عالی، این دفعه یه عصبانیت خاصی توی چهره شه… خیلی واقعی کشیدین👏👏👏👏

  4. متن خیلی خاصی بود👌🏻👌🏻 و یک تلنگر بود برای من که بدونم هیچ چیز قطعی نیست، هیچکس همیشگی نیست👌🏻👌🏻👌🏻 جانم به سزااااار محشر شدهههه😍😍😍😍که ایندفعه متفاوت از قبل هست و این تفاوت و خیلی حرفه‌ای به تصویر کشیدید👌🏻👌🏻😍😍😍
    موزیک هم که مثل همیشه عااااالی بود و ترجمه‌ش هم عالی‌تر😍😍😍
    متن و ترجمه ی موزیک در کنار هم معنای زندگیه👌🏻👌🏻👌🏻❤❤❤عشق عشق عشق😘😘😘😘

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستانک

می‌گن!

مي‌گن لخت مادرزاد توي اتاق خواب يك زن شوهردار سكته كرده… تا بخوان برسوننش به بيمارستان، جان به جان آفرين تسليم كرده… چه مرگ افتضاحي…

ادامه مطلب »
داستانک

کات

  دخترک هفت یا هشت‌ساله بود. با موهای حنایی فرفری و گونه‌های کک‌مکی. موهایش را پشت سرش جمع کرده بود و آبشار آن را روی

ادامه مطلب »
داستانک

ذاتِ هر لامپ

  لامپ کوچک از پشت بریدگی بیضی روی جعبه محافظش، سعی کرد بیرون را نگاه کند. بالاخره یکی او را انتخاب کرده بود و از

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

دنیای بیرون از من

  من چون انسانی افسون‌شده بر حاشیه زندگی می‌نشستم و رفته‌رفته پیرامونم را بوته‌زار فرامی‌گرفت؛ بوته‌ها پیوسته نهال و نهال‌ها درخت می‌شد تا اینکه دیگر

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بند محکومین

بند محکومین، نوشته کیهان خانجانی، تهران :نشر چمشه ، ۱۳۹۶٫

ادامه مطلب »