من چون انسانی افسونشده بر حاشیه زندگی مینشستم و رفتهرفته پیرامونم را بوتهزار فرامیگرفت؛ بوتهها پیوسته نهال و نهالها درخت میشد تا اینکه دیگر در میان اعماق پیچواپیچ وجود محو من راه خروجی به چشم نمیخورد.
ناتانیل هاثورن. از مقدمه تصویر برف
من چون انسانی افسونشده بر حاشیه زندگی مینشستم و رفتهرفته پیرامونم را بوتهزار فرامیگرفت؛ بوتهها پیوسته نهال و نهالها درخت میشد تا اینکه دیگر در میان اعماق پیچواپیچ وجود محو من راه خروجی به چشم نمیخورد.
ناتانیل هاثورن. از مقدمه تصویر برف
نحن بحاجةٍ إلى شجاعة الحذف.. حذف التفاصيل، حذف الماضي، حذف الرّسائل، حذف الأصوات، حذف الحنين، وحذف بعض الأشخاصِ أيضاً. ما نیازمندِ شجاعتِ حذفکردن هستیم.. حذف
آزادی ما از سفرکردن هایمان معلوم میشود کسی که دارایی اش را برای سفر خرج میکند در واقع دارد آزادی ذخیره میکند برای روزهای حسرت
آدمها فکر میکنند؛ اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی میکنند. شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود. فکر میکنند میتوانند همهچیز
… فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم، زیر در طی تجربیات زندگی به این مطلب بر خوردم که چه ورطهی
از کتاب جلد اول و دومِ نظریه و نقد ادبی، درسنامه ای میان رشته ای، نوشته حسین پاینده، انتشارات سمت، چاپ اول پاییز ۱۳۹۷٫
متن داستان پ ن: یک جا واژهی «زمان» جا موند: حتما پدر بالقوه ام دلش میخواهد فقط توی همان «زمان» زندگی کنم و بمیرم…
برای من هم مثل خیلی از آدمها شاید در تمام طول زندگیام، ماه مثل یک چراغ مهتابی زیبا بود که بیشتر شبها در آسمان
اندوه نوشته چخوف از کتاب بهترین داستانهای چخوف ، ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه، ۱۳۸۵ پیرنگ: درشکهچی اندوهگینِ فرزند ازدستدادهای میخواهد با کسی درد دل
.آخرین دیدگاه