اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

جهانی کوچک‌تر از بیست مترمربع

۱۴۰۰-۰۳-۰۳

 

پرده اول: سوپر بوذر ساعت ده و بیست دقیقه صبح

زن: سلام آقا. ببخشید شما چیزی به اسم رب میگو یا سس میگو دارید؟

…مراسم روز جهانی قدس با شعار «روز جهانی قدس، پیروزی جبهه مقاومت، شکست فتنه آمریکایی صهیونیستی، عزم ملت فلسطین برای بازگشت» ۱۸ خرداد در سراسر کشور برگزار می‌شود…

مرد مغازه‌دار:[ حین قطع کردن صدای رادیو با تشر] چی خانم؟ رب میگو؟[ با لحنی شبیه جناب خان اما همچنان با تشر]

زن: بله آقا. انگلیسیش میشه شریمپ پیست!

مرد مغازه دار:[ با لحنی حاکی از حل شدن معما] آهااااا…. خب از اول بگو خانم! چرا میگی رب میگو [ دوباره با لحنی شبیه جناب خان اما این بار با تمسخر] از توی اون قفسه دم در، توی ردیف سسهای خارجی بردار.

زن: [با خجالت] خب ترجمه پیست میشه رب یا مایع غلیظ شده…  [ با تعجب  و استفهام] اما آقا این خیلی غلیظ به نظر میرسه. چیزی که من دنبالشم شبیه سسه و کمی رقیقه …

مرد مغازه دار: [با لحن عالمانه و قاطعانه] خانم پیستِ شیریمپ همونیه که میبینی! توی جهان یه مدل پیست شیریمپ وجود داره اون هم همونه که ما داریم! شاید بِه-رندشون فرق کنه، اما همهشون همینقدر غلیظند… خودتم اول گفتی رب!باید مثه رب باشه.

زن : آره. من نمیدونستم باید چی ترجمه ش کنم. خب یه معنی دیگه شم میشه مایع غلیظ شده. اینجا رو ببینید توی این عکس، من یک کلاس آشپزی توی تایلند شرکت کردم، سس میگویی که استادم استفاده کرده، این قدر رقیقه. ببینید! باید همین قدر رقیق باشه. این هم عکس برچسب شیشه اش. ببینید؛ به انگلیسی روی این هم نوشته : شریمپ پیست.

مرد: نه خانم! این تایلندی ها بیسوادند. حالیشون نمیشه که پیست شیریمپ چی هست چی نیست. اینو ببین امریکاییه! اینجا هم نوشته شیریمپ پیست! اونقدر رقیقه؟ نه! امریکایی چیز بد تولید میکنه؟ نه!

زن [ با ناامیدی] : ممنون. ولی دستور آشپزی ای که من دارم سسش این نیست. احتمال داره چند مدل سس میگو داشته باشیم؟

مرد:[ عالمانه] نه خانم. من که توی تمام عمرم این همه جنس خارجی آوردم و فروخته م، توی بحبوحه جنگ که هیچ کس جنس خارجی نداشت من مغازه ام تا سقف پر بود! چشم و گوشم پره از اجناس خارجی کشورهای درست حسابی. نه تایلند! تایلند هم شد جا؟ از ما بدبخت تر باز همونان… توی جهان فقط یه مدل پیست شیریمپ وجود داره، اون هم همینه. مگر به-رند بد بخرید!

زن [ با ناامیدی] : ممنون.

مردمغازه دار: اینو نمیبری؟

زن : نه ممنون دنبال همون مدل میگردم.

مرد:  دنبال پیستِ شیریمپ نیستی خانم. وگرنه چیزی نیست که من توی مغازه ام نداشته باشم. آخرش دوباره بر میگردی همینجا!

 

پرده دوم: سوپر داریوش ساعت یازده و ده دقیقه صبح

زن : سلام آقا . سس میگو یا رب میگو یا چیزی به اسم شریمپ پیست دارید؟

مرد: بله قفسه روبه روی یخچال نوشیدنیها. چند مدل داره. رقیق و غلیظ… کمک لازم دارید بیام خدمتتون؟

زن: نه ممنونم. خودم پیدا میکنم، بر میدارم.

مرد پای صندوق: فقط همین؟  بله از صبح داشتم دنبالش میگشتم. ممنون.

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

9 پاسخ

    1. اسم فروشگاه ها رو اول میخواستم واقعیشو بذارم … فک کردم زشته . خودت میتونی حدس بزنی. بماند که داستان لوسی شد مثل این میان پرده های صدا و سیما… ولی خب واقعی بود🤣🤣زن بعدش ماجرا را برای همه تعریف کرد و از دست مغازه دار و دنیای کوچکش حرص خورد. چند بار به شوهرش گفت : بذار برم این شیشه سسو بزنم توی صورتش بگم همه جهان سوپر فلان نیست دنیاتو بزرگ کن مردک، شوهر زن با لبخند گفت بیخیال کن.. 😂😂😂

  1. این که سوپر مارکته این قدر لج دربیاره، دیده شده بعضی ها توی شغل ها و جاهایی که روی سرنوشت و زندگی مردم تاثیر داره، این رفتار رو دارن…
    خوب شد که خانومه به سوپر اولیه هیچی نگفت، بعضیا مستحقن نادون بمونن😂

  2. آرهههه متوجه شدم که از عمددد اسمشونو عوض کردین😂😂😂الان که فهمیدم واقعا اتفاق افتاده به همین وضوحححح، جالب ترم شد😂😂😂😂عاشق ادامه پرده ها هستم تو کامنتتون😂😂😂👌🏻👌🏻👌🏻❤️❤️❤️

  3. شخصیت فروشنده اول که دقیقا با خود اون آدم تطابق داره منو یاد کلی آدم میندازه که دنیاشون بیشتر از بیست متر مربع نیست.خودبزرگ پندارهای تهی مغزی که تنها از دریچه ی بیست متری خودشون به دنیا نگاه میکنن…

      1. دقیقا
        منم یاد سقف کوتاه آرزوهای آدم های کوته مغزش افتادم…
        چه حس خوبی ندیدنشون🤭😬
        اون ماجرای سوپر گفته بودی و منم شاهد یه اتفاق مشابه تو همون سوپر خود هایپرمارکت خود فری شاپ پندار بودم🤣🤣🤣

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستانک

می‌گن!

مي‌گن لخت مادرزاد توي اتاق خواب يك زن شوهردار سكته كرده… تا بخوان برسوننش به بيمارستان، جان به جان آفرين تسليم كرده… چه مرگ افتضاحي…

ادامه مطلب »
داستانک

در میانه‌ی پايان

  چشم‌های بازِ به سقف دوخته‌شده که آن را تار می‌بیند. هیچ‌چیز قطعي نيست! دمممممم، هیچ‌چیز واقعي نیست! بازدمممم، هیچ‌کس هميشگي نيست! دممممممم، هیچ‌چیز ابدي

ادامه مطلب »
داستانک

کات

  دخترک هفت یا هشت‌ساله بود. با موهای حنایی فرفری و گونه‌های کک‌مکی. موهایش را پشت سرش جمع کرده بود و آبشار آن را روی

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

کتاب‌هایی که خوانده‌ام

من ملاله هستم

من ملاله هستم، نوشته ملاله یوسف زی و کریستینا لمب، ترجمه هانیه چوپان، تهران : کتاب کوله پشتی، ۱۳۹۲٫ دختری که برای گرفتن حق تحصیل

ادامه مطلب »