این روزها مشغول ویراستاری نهایی ترجمه کتاب زمیولوژی ام. نمی فهمم کی شب میشه لعنتی. امیدوارم تا بیستم اردیبهشت که این زیر تاریخ زدم، بتونم بفرستم واسه انتشارات…
سخن مترجم
نئولیبرالیسم در حال بلعیدنِ همهی ارزشهای انسانی است (البته اگر بهراستی چیزی به نام ارزش انسانی وجود داشته باشد؛ چهبسا که دقیق شدن در راه و رسم حیوانی گاه پرده از سَبُعیت انسانی برمیاندازد که در منش ایشان همنوع با همنوع این نمیکند که انسان با خود). کالایی شدنِ همهچیز، از دانش و علم گرفته تا خودِ انسان، فرزند و اعضای بدن او، (آنهم با رضایتی هیپنوتیزموار که گویی هر کس در تلاش است تا با گذاشتن پای خود روی پلههای آنچه نئولیبرالیسم و فرهنگ تجویزیاش پیشرفت نام مینهد، بالا رود) منجر به بیتفاوتشدگی انسان با نابرابری فزایندهی در حال تشدید و بدتر از همهی اینها کوربیناییِ متخصصانِ حوزههای مختلف و وانهادن خویش در این مرداب رو به گسترش شده که بیش از هر اتفاق دیگری ناگوار به نظر میرسد. کالایی شدن دانش و تبدیلشدن مدارکِ حوزهی آموزش و پژوهش به متاعی شیک و قابلدسترس برای هر موجودِ بیمغزی، آدمی را به این تفکر وامیدارد که آیندهی بشر در سراشیبی قرارگرفته است. به نقل مضمون از کِرت وانه گِت[۱] از کتاب مرد بدون وطن[۲]، خطرناکترین دانشگاهیان، فارغالتحصیلان کمهوشِ دانشگاههای معتبر جهاناند که با زد و بند و پول و رابطه وارد این دانشگاهها شدهاند و برای مثال به جرج بوش اشاره میکند که از ییل فارغالتحصیل شده است؛ چه اینان هم نادان اند و هم به سبب آن گواهی مهمور، دچار توهم دانایی!
پیش از ادامهی بحثم مخاطب گرامی را به اندکی تأمل در خصوص پرسشی از دکتر محمدامین قانعی راد (که یادش گرامی باد) و دلالتهای ضمنیِ ناشی از آن دعوت میکنم. ایشان دریکی از نشستهای عدالت پژوهیِ دانشگاه الزهرا این سؤال را مطرح کرد که آیا تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری حق است یا فضیلت؟ و من گزینهی سومی را نیز بدان میافزایم تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد یا دکتری حق است؟ فضیلت است؟ یا کالایی تجملی و قابلدسترس (زاییدهی اندیشهی کالاییسازِ نئولیبرالیسم) برای گروههای خاص؟ به باور من لایهی زیرین این کتاب بازاندیشی در نظامِ جهانبینی فراگیرِ نئولیبرالیسم و پکیج فرهنگی آن است، همان چیزی که اجازه نمیدهد تا ما در شیوه و رسمی که بنا بر آن زیست میکنیم (و نه لزوماً زندگی) بازاندیشی و تأملکنیم. پس امور بسیاری را روی میز جراحیِ «باز-واکاوی» قرار میدهند که خود فراهمکنندهی آسیباند، متضمن آسیبهای روحی، عاطفی، روانی و سایر آن صدماتیاند که اثر پروانهایاش بر تمام مناسبات زندگیمان سایه میافکند، اما ما آنها را همچون یکی از بدیهیاتِ زندگیِ اجتماعی تلقی میکنیم و به کسی هم که به چالششان بکشد، چونان یک آرمانگرای سادهلوح، لبخندی کج میزنیم که راه راست از آن ماست که مستقیم و بیوقفه طیاش میکنیم.
آسیبهایی که در این کتاب بهعنوان مسئلهای مهم تلقی میشود؛ مسئلهای که اگر جرمشناسی انتقادی نتوانسته، پس شاید زمیولوژی بتواند به آن بپردازد، همه ریشه در زیستن تحت لوای نئولیبرالیسم دارد. خرید کردنهایمان در فروشگاههای آنلاین که به لطف کرونا بیشتر از قبل شده، سفر کردنها و رفتارهایی که در مرزها با ما میشود، تبعیضهای ناشی از به دنیا آمدن در نقطهی خاصی از کرهی زمین درنتیجهی جبر جغرافیایی و عدم امکان تغییر آن بدون آنکه تمامیت انسانیمان تحت قوانین ظالمانهی مهاجرت به فضاحت کشیده شود و حتی بحثهایمان در فضاهای آکادمیک[۳] که بهزعم نویسندگان این کتاب در بسیاری از مواقع، هیچ هدف علمی، انسانگرایانه یا اصلاحگرایانهای پشت آن نیست و فقط برای بالا رفتن سلسلهمراتب انسان ساختهی تعالی مقام دانشگاهی است، بیآنکه تعالیای حقیقی در ذهن تولیدکنندگان این نوع از دانش وجود داشته باشد.
برای من مطالعهی این کتاب همچون کتاب جرمشناسی محکومان[۴] یا تضاد در مجازات[۵] به مثابهی گشوده شدن پنجرههایی تازه برای نگاه به دنیا بود و تأکید بر لزوم بازاندیشی در مرزهای تعریف جرم و تحمیل کیفر بر مجرم، این ابزار قدرتمند در دستِ حاکمیتهای مضمحل شده در اندیشهی سرمایهداری نو، همچون سایر حوزهها که به دست صاحبان ثروت – قدرت بهطور مداوم بازتعریف و بر مردمی تحمیل و اجرا میشود که اکثریت نا برخوردار و کمبرخوردارِ دنیای جدیدِ تابع نظمِ جدیدند. اینان اگرچه به برچسب مجرمانه آلوده میگردند، خود بزهدیدگان این نظم و نظاماند. چنانکه در مقدمهی همین کتاب خواهید خواند، بقای نئولیبرالیسم تنها در گروِ تداومِ باور ۲۰ درصد مردم کرهی زمین به آن است؛ زیرا یک درصد کل جمعیت انسانی کرهی زمین بیش از ۹۰ درصد منابع آن را در اختیار دارند. هماینان مرزهای جرم و آسیب، هنجار و نابهنجار و قانون و قاعده و رسم و سنت را تعیین میکنند؛ افراد شایستهی دریافت غرامت و خسارت و حمایت یا مستحق مجازات و طرد و فرورفتن در فقر و نابرابری را تشخیص میدهند و… تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
با واژهی و مفهوم زمیولوژی برای اولین بار در سال ۱۳۹۰ در کلاس درس سیاست جنایی دورهی دکتری استاد نجفی ابرندآبادی آشنا شدم که معادل فارسیِ «آسیبِاجتماعی شناسی» را برای آن مناسب تشخیص داده بودند. بعدها در مقالهی از «جرمشناسی تا آسیب اجتماعی شناسی» دکتر نجفی در یادنامه دکتر رضا نوربها[۶] و مقالهی «آسیب اجتماعی شناسی، رشتهی جدید، توسعهی قلمرو جرمشناسی؟»[۷] اندکی بیشتر در این خصوص آموختم. پسازآن چند فصلی از کتاب «فراتر از جرمشناسی»[۸] را مطالعه کردم و بیشازپیش گیج شدم که اساساً این رویکرد جدید چه میخواهد بکند؟ و حدِ فاصل و مرز مشخص میان مباحث «آسیب اجتماعی شناسی» با «آسیبشناسی اجتماعی» با «جرمشناسی انتقادی» کجاست؟ این ابهام همچنان وجود داشت تا نهایتاً در سال ۱۳۹۷ به دنبال منبعی برای کمک به تعیین موضوع برای یکی از دانشجویان دورهی کارشناسی ارشدم به نام رؤیا صداقت میگشتم، در کمال تعجب و برخلاف رسم مرسوم دانشجویان، او به حوزهای ابراز علاقهمندی کرده بود که منابع فارسی چندانی برای آن یافت نمیشد؛ پس با همراهی سخاوتمندانهی دکتر علی شجاعی به کتاب حاضر دسترسی پیدا کردم که در سال ۲۰۱۸ انتشار یافته بود؛ و درنهایت با آنچه در فقط مقدمهی این کتاب خواندم، ابهامهای ذهنی من از آن تصویر غیر شفاف که پیشتر اشاره کردم، برطرف شد.
در مقدمهی کتاب چنانکه خواهید خواند، تأکید بسیار زیادی بر متفاوت بودنِ حوزهی مفهومی زمیا با آسیب شده است. بماند که یافتن معادل مناسب و ثابت فارسی برای خودِ واژهی انگلیسی «هارم»[۹] در ترکیبِ «هارم پرینسیپل»[۱۰]، «هارم ریداکشن»[۱۱] یا ترکیبهای مشابه برای من همیشه با دشواری و تردید همراه بوده است[۱۲]. کدام واژه از میان واژگان متعدد و متنوعِ آسیب، زیان، ضرر، نقصان، خسارت، مضرت، صدمه، لطمه، غبن و … میتواند معادلِ مناسب برای این واژه باشد؟ هر بار هم کاملاً دلی و حسی واژهی آسیب را برگزیدم. بااینحال بهمنظور درک درست کتاب، لازم است این نکتهی مهم را یادآور شوم که در تمام این نوشتار آسیب فقط در برابر واژهی هارم قرارگرفته و زمیا و ترکیبهای وابسته به آن با تلفظ واقعیشان به فارسی یعنی زمیا، زمیوستیا، زمیولوژی و … درج گردیده است. در برابر سایر واژهها مثل «اینجر»[۱۳]، «دمج»[۱۴] و … از معادلهای دیگری چون صدمه، جراحت و… استفادهشده و هر جا هم که بهجز «سوشال هارم»، این واژگان در کنار معادل انگلیسی سوشال/اجتماعی قرارگرفته، حتماً آن ترکیب را زیرنویس کردهام. درنهایت نیز هر جا که معادلها ریشههای فلسفی داشته، به سبب آنکه دانش من در حوزهی فلسفه محدود به سرک کشیدنهای هوس آلود و نامنظم به کتب فلسفی است، بهرغم جستجو برای یافتن برابرنهادهی مناسب، معادل انگلیسی آن را هم زیرنویس کردهام.
ازآنجا کتاب مجموعهی مقالههایی است که به مسئلهی آسیب و جرم پرداختهاند، خوانندهی محترم میتواند مطالعهی آن را از هر فصلی که مایل است، شروع کند. به نظر خود من برای فهم بهتر، مطلوب است که ابتدا مقالههای بخش اول مطالعه شود و سپس بسته به حوزهی تخصصی خواننده، مبحث موردعلاقه یا پژوهش در بخش دوم، مطالعه گردد. پیشاپیش از خوانندگان عزیزی که اشتباهات سهوی مرا با من[۱۵] در میان میگذارند، تشکر و قدردانی میکنم.
تقدیم به
به دو استاد عزیزم برای حمایتهای همیشگی و بیدریغشان
به دو عباس؛
شیخالاسلامی و شیری
اولی برای فروتنی و خضوعش
و دومی برای بزرگی و سخاوتش
و
نیز چونان همیشه، به محمود سیدی که دمم برای اوست، بازدمم برای اوست و بودنم برای اوست…
مشهد. ۲۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۰
[۱]Kurt Vonnegut
[۲] کرت ونه گوت، مردی بدون وطن، ترجمه علی اصغر بهرامی، نشر چشمه، ۱۳۹۷٫
[۳] البته اگر واقعاً بحث علمی کنیم، دست کم، من در فضاهای آکادمیک بهندرت بحث علمی دیدهام. بحثهای ما یا نمایش فخرفروشانهی دانشمان است یا رودربایستی و سکوت در برابر نادانیِ صاحب سخن! و من بهندرت دیدهام که صاف و ساده باهم راجع به مشکل یا مسئلهای فکر کنیم و دانش فکریِ واقعی تولید کنیم. دانشی که اولین اثرش روی نحوهی زیست «خودمان» باشد و شیوهی زندگیمان با شعارها و دغدغه های به اصطلاح پژوهشیمان منطبق باشد.!
[۴]ایان راس، جفری و سی. ریچاردز، استفن، جرم شناسی محکومان، ترجمه هانیه هژبرالساداتی، نشر میزان، ۱۳۹۸٫
[۵] پرت، جان، تضاد در مجازت، ترجمه هانیه هژبرالساداتی، نشر میزان ، ۱۳۹۸٫
[۶] نجفی ابرندآبادی، علی حسین، از جرم شناسی تا آسیب اجتماعی شناسی، در یادنامه شادروان دکتر رضا نوربها، ضمیمه مجله تحقیقات حقوقی، زمستان ۱۳۹۰و نجفی ابرند آبادی، علی حسین ؛ جرم شناسی در آغاز هزاره سوم، دیباچه در نجفی ابرند آبادی، علی حسین، هاشیم بیگی،حمید؛ دانشنامه جرم شناسی آسکفورد، نشر میزان ، ۱۳۸۹٫
[۷] فرانسواز ون هام، آسیب اجتماعی شناسی: رشته ی جدید توسعه ی قلمرو جرم شناسی، ترجمه حسینی سید حسین و محمدی اقبال، در دایره المعارف علوم جنایی، کتاب دوم، نشر میزان، ۱۳۹۲٫
[۸] Hillyard, Paddy, Christina Pantazis, Steve Tombs, and Dave Gordon (eds). 2004. Beyond Criminology: Taking Harm Seriously. London: Pluto. Miéville, China. 2015. On Social Sadism. Salvage. Available at http://salvage. zone/in-print/on-social-sadism/. Accessed 20 May 2016.
[۹] Harm
[۱۰] Harm principle
[۱۱] Harm reduction
[۱۲] به خاطر دارم که دکتر علی شجاعی در یکی از مقالاتش از واژهی زیان یا اصل زیان برای این ترکیب استفاده کرده است. با شناختی که از وسواس و دقت علمی او در گزینش برابرنهادههای فارسی دارم، تردید ندارم که این انتخاب بسیار مناسبتر است؛ اما بااینحال تصور (احتمالاً غلطی) دارم که بهتر است در انتخاب واژگان به عادات مخاطب توجه کرد تا مطالعهی مطالب برایش راحتتر باشد؛ ازاینروست که همچنان در ترجمههایم برای مثال بهجای ترجمهی درست سامانهی دادگستری جنایی، ترجمهی غلط اما رایجِ نظام عدالتکیفری را به کار میبرم که از دههی ۷۰ شمسی در گفتمان حقوقدانان کیفری و جرمشناسان ایرانی باب شده است. چون به تجربه اندکم دریافتهام که انتخاب واژگان غریب در یک متن طولانی برای خواننده کندی درک ایجاد میکند و گاهاً حتی مخاطب فرار را بر مطالعه ترجیح میدهد. برای من همیشه ایدهها و محتواها مهم بوده است. علت بیزاریام از جلسات دفاع از رسالهها هم بحثهای تکراری سر مباحث شکلی است که ساعتها از عمر بیبازگشتمان را تلف میکند.
[۱۳] Injure
[۱۴] Damage
[۱۵] Honey_hozhabr@yahoo.com
.آخرین دیدگاه