English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

ابر بارانش گرفته بود

۱۴۰۰-۰۱-۲۴

 

داستان ابر بارانش گرفته بود نوشته شمیم بهار

از کتاب دهه چهل و مشق های دیگر، نشر بیدگل، گردآورنده داریوش کیارس،۱۳۹۸، ۳۸۵ صفحه.

  • پیرنگ: منوچهر که در ایران زندگی میکند، برای استقبال از گیتی (نامزد دوستش) که به تنهایی به ایران آمده به فرودگاه میرود و در مدتی که او را در ایران همراهی میکند، عاشقش میشود. او برای دوستش نامه می نویسد تا به این عشق اعتراف کند و به نوعی عذاب وجدان از خود بزداید.
  • موضوع: عشق
  • مضمون: از مضمون داستان خوشم نیومد. عشق به گیتی و وفاداری به دوست در برابر هم قرار میگیرند؟ روحیه مردسالار احمقانه ای که مثلا عدم بروز عشق را جوانمردی( با این واژه شدیدا مشکل دارم، چون هم جوانی را تبدیل میکند به صفت مطلوب در برابر پیری که آن را تحقیر میکند، هم مردانگی را در برابر زنانگی و زن بودن را پست تلقی میکند) میدانند؟ مضمون چیپ و سطحی بود. اساسا به تملک گرایی در روابط نقد شدیدی دارم. ضمن اینکه عشق را ارتباطی عمیق تر میدانم از صرفا کششی سطحی که بدون داشتن روابط طولانی و مدید پدید آید. به آن کشش هر نامی میتوان داد: تمایل جنسی، کراش و هر کوفت دیگری. چیزی که هست عشق بر پایه شناخت، صداقت و اعتماد  متقابل طی زمان ایجاد میشود. مثل اینکه به آب انگور یا سرکه اسم شراب بدهی! به نظرم اکثر آدمها بخصوص نویسنده های دوران قدیم مثل شخصیتهای داستانهای داستایفسکی که ببخشید مثه بادی که از یه جایی در میره عاشق میشدند هیچ درک درستی از رابطه عاشقانه نداشته اند. اکثرا عشق هایی را به توصیف کشیده اند که بسیار تحقیر آمیز وسطحی است. بیشترشان بیماری های روانی و ناشی از مشکل حقارت شخصیتی است تا عشق. اینجا هم به نظرم منوچهر فقط کششی سطحی به سوی گیتی پیدا کرده که اگر تبدیل به وسواس مریض گونه ذهنی نشود، بعد از مدتی از سرش میپرد.
  • راوی| زاویه دید: دوم شخص مفرد یا اول شخص( به نظرم این دو تا با هم فرق چندانی ندارند. در واقع باید بگیم اول شخصی دارای مخاطب خاص در متن یا اول شخص بدون مخاطب. حالا مهم هم نیست اونقدرا) داستان در قالب نامه.
  • شروع میانه پایان :
    • در شروع گیتی معرفی شده که به تازگی پدرش مرده و برای مادرش هم اتفاقی افتاده.مخاطبی وجود دارد که نویسنده امیدوار است ننامه زودتر از زمانی که او و گیتی هم را میبینند به دستش برسد.به نظرم شروع موفق است، چون تمام این اطلاعات را در ۹۴ کلمه میدهد.
    • پایان و میانه داستان به نظرم خسته کننده بود. میتوانست داستان را کوتاه تر بنویسد. شاید هم این نامه های فلان صفحه ای در دوران خودش مرسوم بوده. کل داستان در واقع در همان پاراگراف اول تا پنجم گفته شد. الباقی به درازا کشاندن ماجرای احساسات منوچهر به گیتی است. احساساتی که من اصلا نمیتوانم با آنها همراهی کنم.
  • کشمکشها: منوچهر با خودش ، با ذهنش و با قلبش؛
  • داستان با عدم تعادل به پایان میرسد: عشق احتمالا ناکام مانده منوچهر به گیتی و تغییراتی که در او ایجاد شده
  • اشخاص حاضر در داستان:
  • گیتی: دختر روشنفکر، شجاع و پر نشاط که به ایران آمده و خود را جستجو میکند. او هم در دورانی که در ایران است دچار تغییراتی میشود.
  • منوچهر (راوی): از ادبیات سر در نمی آورد، توی اداره روزنامه کار میکند، با گیتی که آشنا میشود شروع به تغییر میکند. اوایل حرفهایش را نمیفهمد.
  • مخاطب: وارد دانشگاه شده ، اهل تئاترا ست، رابطه مشترکی با گیتی دارد، گیتی و مخاطب قرار است با هم ازدواج کنند. او و راوی هفت سال است هم را ندیده اند.

به رغم اینکه شمیم بهار رو دوست دارم، این داستانش به نظرم خیلی سطحی بود…

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

3 پاسخ

  1. تعریف شما از عشق بسیار زیبا و درست است👌👌
    زاویه دید، دوم شخص مفرد رو دوست دارم و کمتر کتابی خوندم که اینطور باشه. البته کتاب صوتی آئورا رو که دارم در وقت های مرده ام گوش می کنم راوی، دوم شخص مفرد است😍👌
    ….
    با توضیحات شما، الان تکلیف چیه؟😬 بخونیم این کتاب و یا نخونیم؟🙈😬

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

نقد

قلعه‌ی سفید

نوشته‌ی اورهان پاموک، مترجم ارسلان فصیحی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۰، گوینده احسان چریکی،ناشر صوتی نوین کتاب، سال انتشار صوتی ۱۳۹۶، مدت زمان ۷ ساعت و ۱۷

ادامه مطلب »
نقد

فارنهایت ۴۵۱

نوشته ری بردبری، ترجمه معین محب علیان، انتشارات میلکان،۱۳۹۷، ۱۴۸ صفحه. نسخه اصلی کتاب ۱۹ اکتبر سال ۱۹۵۳ چاپ شده… داستان طرح: گای مونتگ آتش‌نشانی

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۳۰

  قسمت قبلی  متن داستان  قسمت بعدی پ ن: نقاشی‌بازی… بیشتر تمرین تکنیک‌های آبستره کردنه🙈. ببینین می‌خوام چه بلاهایی سر نقاشیاتون بیارم…😁😁 اینم از نزدیک‌ترش

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

تاریکی زودرس

صدای تلویزیون آنقدر بلند بود که از هال تا آشپزخانه شنیده می شد؛ اما هیچ کس به آن توجهی نمی کرد: … بر اساس تحقیقات

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

گمان…

گمان می بردم که زیستن می آموزم، مردن می آموختم… لئوناردو داوینچی از کتاب جاده فلاندر، نوشته کلود سیمون، ترجمه منوچهر بدیعی، نشر نیلوفر، ۱۳۸۲،

ادامه مطلب »
داستانک

اشاره

ساعت ۸ و نیم صبح روز دهم مهر ۱۳۶۸ بالاخره بعد از چهل‌وپنج سال زندگی مشترک، آقای سلیمی آن‌قدر پول پس‌انداز کرده بود که زنش

ادامه مطلب »