English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

اشاره

۱۳۹۹-۱۲-۲۵

ساعت ۸ و نیم صبح روز دهم مهر ۱۳۶۸

بالاخره بعد از چهل‌وپنج سال زندگی مشترک، آقای سلیمی آن‌قدر پول پس‌انداز کرده بود که زنش را ببرد مکه. عصا زنان از پله‌های بانک بالا رفت و داخل شد. دفترچه حساب را روی پیشخوان گذاشت و گفت:

  • می‌خواهم حسابم را ببندم.

بسته‌های پول را گذاشت توی یک پوشه  زرد و لبه آن را فروکرد توی شلوارش. بعد دکمه‌های پالتویش را محکم روی آن بست. پشت سرش جوانی از بانک خارج شد، یقه کاپشن سیاهش را بالا کشید و به موتورسوارِ منتظر اشاره کرد.

(۹۳ کلمه)

 

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستانک

می‌گن!

مي‌گن لخت مادرزاد توي اتاق خواب يك زن شوهردار سكته كرده… تا بخوان برسوننش به بيمارستان، جان به جان آفرين تسليم كرده… چه مرگ افتضاحي…

ادامه مطلب »
داستانک

در میانه‌ی پايان

  چشم‌های بازِ به سقف دوخته‌شده که آن را تار می‌بیند. هیچ‌چیز قطعي نيست! دمممممم، هیچ‌چیز واقعي نیست! بازدمممم، هیچ‌کس هميشگي نيست! دممممممم، هیچ‌چیز ابدي

ادامه مطلب »
داستانک

کات

  دخترک هفت یا هشت‌ساله بود. با موهای حنایی فرفری و گونه‌های کک‌مکی. موهایش را پشت سرش جمع کرده بود و آبشار آن را روی

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستانک

بادکنک

او هرروز یک کتاب می‌خواند. آن‌قدر که دیگر سرش از بارِ واژه‌ها سنگین شده بود. پاهایش از بس از دنیای این کتاب به دنیای آن

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

کار مزرعه

جمهوری وجدان، شیموس هینی، مجموعه شعر، انتشارات سولار، ۱۳۹۴، ۱۴۴ صفحه. از شعر کار مزرعه … از روی عمد می‌توانست کتاب انکارش را بگشاید صفحه‌ای

ادامه مطلب »
داستان کوتاه ِ صوتی

قورباغه‌ی زرد

  متن داستان از داستان: …پوسته‌ام را شکستم و ای داد بر من از این روانکاو. حالا دیگر نمی‌توانم برگردم زیر آن سقف‌های کوتاه و

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

تازگی پیوسته : کامو

همیشه لحظه‌ای فرا می‌رسد که آدمی از دیدنِ چشم‌اندازی سیر می‌شود. همچنان که مدّت‌ها لازم است تا چشم‌اندازی را به اندازهٔ کافی ببینیم. کوه و

ادامه مطلب »