نوشته خولیو کورتاسار، ترجمه اسدالله امرایی
- داستان طرح: برادر و خواهری که در خانه اجدادی بزرگشان زندگی میکنند به تصور تسخیرشدگی خانه آن را ترک میکنند.
- اشخاص حاضر در داستان: راوی و خواهرش ایرن
- مضمون: سطحی بودگی: خرافه و عادت و ترس غیرمعقول، اصلیترین محورهای زندگی آدمهای سطحی و در نهایت تسلیم بودگی در برابر آنچه رخ میدهد. دست از تلاش کشیدن. مردن پیش از مرگ.
- راوی اولشخص نمایشی.
- تقابلها: عقل و خرافه؛ اختیار و تسلیمشدن به عادت.
- ژانر: پایان باز، آسان نویس، روانشناختی، عامهپسند، مدرن (دغدغه شناخت داشتن، ذهن محور بودنِ درک از واقعیت، آشفته و غیرخطی بودن داستان، مهم بودن تأثیر واقعه در ذهن، متفاوت بودن علتمندی داستان با داستانهای رئال کلاسیک، بحران روابط انسانی: ازدواج نکردن هر دو خواهر و برادر، فرار از خانه نشانه بدبینی و ناامیدی به آینده انسان، هیچ پناهگاهی وجود ندارد، بدبینی و تلخی، شخصیتهای منفعل و دربوداغان)
- کشمکش با درون، با ذهن، با ترسها و در نهایت واکنش به این کشمکش: تسلیم شدگی.
- تعادل: زندگی در خانهای بزرگ که به آنها ارث رسیده، عدم تعادل فرار به سبب ترسی نامعقول که حتی با آن مواجه نمیشوند.
- تعبیرهای جالب:
- لابد این مفهوم ساده و آرام خواهر و برادر، پایان گریزناپذیر خاندان پدر و پدربزرگهای ما را رقم میزند.
- سرانجام ما همه همینجا میمردیم و عموزادههایی که نمیشناختیم میآمدند و خانه را قبضه میکردند و خاک آن را به توبره میکشیدند و با فروش زمین آن به نان و نوایی میرسیدند.
- آدم میتواند کتابی را دوباره بخواند ولی نمیتواند بلوزی را یکبار بافته دوباره ببافد. تازه اگر بشود هم لطفی ندارد.
- کمکم قید فکرکردن را هم زدیم. آدم بدون تفکر هم میتواند زندگی کند. (و بلکه راحتتر میتواند زندگی کند، خوش به حال آنها که بالاخانه را تعطیل کردهاند).
.آخرین دیدگاه