نوشته دی جی سلینجر، از کتاب مجموعه داستان دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم، ترجمه احمد گلشیری، گروه انتشاراتی ققنوس، ۱۳۷۷
(اسم اصلی کتاب: ۹ داستان)
- پیرنگ: مرد جوانی که با اختلال روانی پس از جنگ به همسر خود پیوسته در هتلی که برای تعطیلات رفتهاند کنار تخت همسر خوابش با هفتتیر توی سر خودش شلیک میکند.
- شخصیتها:
- میرول داگلاس : دختری سرخوش و سطحی
- مادرش : سلطهطلب، کنترلکننده ، بیشازحد حمایتگر
- سیمور گلاس: در جنگ شرکت داشته ، با اختلال روانی برگشته، به نظر میرسد این اختلال ناشی از بیاعتمادی به دنیای بزرگسالان و بالغان باشد، چون با بچه رفتاری مسالمتآمیز دارد. هرچند نمیشد به آنهم اعتماد کرد.
- سیبل کارپنتر : کودک ۴ ساله تخیلی و خلاق که کنار ساحل با سیمور بازی میکند و ظاهراً در همین مدت آشنایی در هتل به هم مانوسند.
- زمان: باید یکفصل گرم باشد.
- مکان: فلوریدا
- صحنه: هتل
- تعادل، عدم تعادل
- مضمون : بازماندگان جنگ هیچوقت سالم از جنگ بازنمیگردند. به نظرم به اهمیت آثار روانی ناشی از جنگ بر خانوادهها میپردازد. مادر میرول اشاره میکند که « وقتی فکرشو میکنم که چطور سراسر جنگ منتظر این پسره بودی، یعنی وقتی آدم به زنهای سادهای مثل شما فکر میکنه » مادر بیشازحد نگران به نظر میرسد، اما بخشی از این نگرانی به سبب تجربه او منطقی به نظر میرسد.
- راوی : دانای کل
- زمانمندی :خطی
- آغاز میانه پایان: داستان با انتظار خونسردانه میرول برای صحبت کردن با مادرش شروع میشود. طی حرفهای دلهرهای نسبت به وجود همسر میرول شکل میگیرد که هنگام بازی با کودک این دلهره ادامه مییابد. در آسانسور با حرکت پرخاشی دلهرهای که اندکی به آرامش تبدیل شده بود دوباره بازمیگردد و درنهایت پایان داستان، اوج داستان است.
- حرکت در داستان: ملایم است. با ریتم هراسآور داستان متناسب است.
- به نظرم کل داستان تعلیق خوبی داشت. اولش این سؤال که شوهر کجاست و چه کرده ؟ بعد نگران این نکته که نکند بلایی سر کودک بدون مادر بیاورد. وقتی او را به دریا میبرد این هراس بیشتر میشود. بچه که به نزد مادرش میرود آرامش برمیگردد اما باز پرخاش به زن داخل آسانسور نگرانی را بازمیگرداند و با شلیک گلوله به سر همزمان با پایان داستان تعلیق هم پایان مییابد.
- خواب بودن میرول هنگام خودکشی همسر حاکی از احتمالا واکنش خونسرد بعدی او به کل ماجرا خواهد بود.
- روانشناسی اجتماعی و حتی سیاسی، ادبیات ضد جنگ
- تقابل: به نظرم در مجموع داستان تقابل جنسیتی داشت. شخصیت های زن را وسواسی یا بیخیال یا سرخوش نشان به تصویر کشیده بود. احتمالا میدهم ناخوداگاه نویسنده باید درگیر این جهان بینی خود برتر بین مردانه باشد. اما چون تقابل اصلی به مباحث سیاست و جنگ بر میگردد بهتر میبینم در این رابطه بیشتر کاوش نکنم.
- پایان غم انگیز ( به نظر من خوش!)
یک پاسخ