اگر فساد تنها به لغزشهای گاهبهگاه در تعهدات شخصی مربوط میشد، ممکن بود بتوان با آن کنار آمد؛ اما افسوس، فساد اشکال بیشمار، علل متنوعی و پیامدهای غیرمنتظرهای دارد که برخی از آنها شدید و غیرقابلاغماضاند. نظریهپردازی راجع به فساد، بیشتر شبیه گشتن در مسیری پرپیچوخم، با بنبستهای فراوان و دوربرگردانهای متحیرکننده است که حتی جسورترین افراد و بیباکترین آنها را نگران خواهد کرد.
هدف پژوهش پیشِرو، همانند بسیاری از معماهای دیگر در علوم اجتماعی، درک بهتر خودمان و در این نوشتار، درک این موضوع که چرا مردم و سازمانها نسبت به آنچه در ملأعام راجع به آرمانهای فرهنگی خود اظهار میکنند، متفاوت عمل میکنند. اقدامات آنها آشکارا با حرفهایشان که ادعا دارند صادقانه هم است تناقض دارد. این امر تنها در ادعای برتری خود در همهی امور یا نسبت به دیگر افراد یا عمل کردن به نفع خود خلاصه نمیشود. آنها ظاهراً به حیات، نظم و امنیت جمعی بیشتر اهمیت میدهند؛ اما در مسیر پیگیری، حفظ و محافظت از این ارزشهای غایی، هدفمندانه عمل میکنند. آنها به اسباب خیری باور دارند که استفاده از ابزارهای مسئلهدار را (در نظر خودشان) توجیه میکنند. به پیشرفتها و ابداعاتی اعتقاد دارند که با موفقیت از پس هنجارهای اجتماعی و نهادهای بازدارنده برآمدهاند و بهطور خلاصه خود را روشنفکر میدانند، نه شرور! نه فریبدهنده، خبیث یا خودخواهانی فاسد!
نظریهپردازی راجع به فساد، مانند نظریهپردازی در مورد بسیاری از موضوعهای دیگر، جسارتی بسیار مخاطرهآمیز است؛ اما احتمالاً فراتر از آن است. به حدس و گمان و شواهد جامعی نیاز دارد که خود بر اساس پذیرشی مستند و جامع باشد. هرچند حدس و گمان هم ممکن است کاملاً نامربوط باشد. واقعیات تجمیع شده نیز ممکن است کاملاً گولزننده و گمراهکننده باشد. پذیرش فراگیر ممکن است برای به دست آوردن تنوع موردنظر نظام باورهایی که زمانی وجود داشتهاند، غیرممکن باشد. این امر حقیقتاً در هر زمینهی پژوهشی دیگری رایج است، حتی در رشتههای پژوهشی جاافتاده مانند ریاضی، فیزیک، نجوم و پزشکی که حواس انسان را با ابداعات محیرالعقول ردیابی و بهطور کاملاً عینی تقویت کردهاند. علوم اجتماعی خیلی عقبتر از این علوم است و همچنان فاقد ابزارهای پیچیدهای که سایر علوم (همانند علوم محض) دارند. علاوه بر این، بررسی رفتار انسان توسط دانشمندان علوم اجتماعی موجب پیدایش پیچیدگیها و تناقضات بیشتری شده است. این پیچیدگیها بخش عمدهای از ماجرا را دربر میگیرند.
فایدهی نظریهپردازی این است که تلاش میشود ابهامها کم یابند، شواهد سادهسازی شوند، نکات منسوخ و غیرقابلتأیید حذف شوند و با طرز فکری جدید تلفیق شوند. در روزگار متغیر امروزی، باید زمانی را به تأمل اختصاص داد، ایستاد و بررسی کرد که چه بهدستآمده و چهکارهای بیشتری باید انجام داد تا بر نادانی و غفلت خود غلبه کنیم.
فساد در میان همهی موضوعهای پژوهشی، موضوعی فرّار و گریزان است؛ گرچه از آغاز ظهور تمدن وجود داشته و احتمالاً تا زمانی که انسانها هستند نیز ادامه خواهد داشت.
فساد در بخش اعظمِ موجود بودنشْ موضوعی ممنوعه در میان افراد باادب بوده است؛ زیرا ماهیتی ناخوشایند و ناقص دارد. محتوای آن در طول زمان عوضشده و اگر به نظر میرسد ابعاد آن گسترشیافته به این دلیل است که بخش شناساییشدهی آن، تنها میزان کمی ازآنچه واقعاً هست را تشکیل میدهد. فساد بهشدت موجب انگیزش احساسات میشود و به همین دلیل افراد بسیار کمی میتوانند آنطور که باید در برابر آن بیطرف و خنثی باقی بمانند؛ چون افراد کمی هستند که میتوانند باورهای درونی خود را با خود حمل نکنند و در چارچوب ایدهها و مفاهیمی ایمن بمانند که اغلب بر اساس حدس و گمانِ صرف بوده است. اگرچه [فساد] ممکن است برای گیج کردن بهترین متخصصان کافی بوده باشد، بازهم برخی پژوهشگران از اشکال خاصی از فساد تأثیر میگیرند و بیشتر و بیشتر شبیه حکایت افراد کور و دست زدن به فیل میشود (بهبیاندیگر تنها به یک یا چند جنبهی معدود مانند ابعاد روانی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، دینی، فرهنگی، قانونی و اجرایی توجه میکنند) و بدین ترتیب نمیتوانند کلیت را ببینند و درنتیجه دچار سادهانگاری بیشازحد میشوند. به بیان دقیقتر و بهتر اینکه برای رفع این ابهام باید کمی از قلمرو خود خارج شوند و با متخصصان رشتهها و حوزههای دیگر همکاری کنند.
بهرغم تفاوتهای موجود، نظریهپردازان فساد بر این موضوع تأکید میکند که همهی آنها در ابهام غیرقابلاجتناب ماهیت فساد شبیه هم هستند. در سراسر تاریخ بشر، رفتار خوب یا بد، درست یا غلط، عادلانه یا غیرعادلانه، مفید یا زیانآور، اخلاقی یا غیراخلاقی، صادقانه یا فاسد داوری شده است. منظور مردم از فساد ارتکاب رفتاری است که مورد اعتراض است، اقدامی که بد، موردتنفر و ناپسند است و افرادی که مرتکب چنین خطایی بشوند باید از خودشان شرمسار باشند، تبعید و تنبیه شوند؛ حتی اگر شده تنها با تحذیر و ارعاب تا مجدد دچار اشتباه نشوند. علیالقاعده، فساد نپذیرفتنی، ناپسند، شرمآور و ناقض قوانین اجتماعی است.
مشکل عمدهی فساد عدم وجود اجماعی در رابطه با آن است. بااینحال قوانینی طلایی در اغلب ادیان وجود دارد که در مورد فساد نیز موردپذیرش است؛ مانند «با دیگران همانگونه باش که دوست داری با تو رفتار کنند» یا برعکس و به بیانی کمتر آرمانگرایانه «آنچه بر خود روا نداری، بر دیگران نیز روا نداشته باش». بهعلاوه، سوءرفتارها و کجرفتاریهای ویژهای وجود دارند که بهعنوان زمینهی مشترک نهی فساد تلقی میشوند، مانند حرمت فریبکاری، دروغگویی، تظاهر، اختلاس، رشوه، سوءاستفاده از قدرت و نادیدهانگاری سایر تعهدات و تکالیف اجتماعیِ پذیرفتهشده. به این فهرست مجموعهی دیگری از رفتارهایی اضافه میشود که امروزه نیز بهگونهای مشابه، تنفرآمیز هستند و نقض درستکاری و اعتمادپذیری شخصی تلقی میشوند؛ کارهایی که غیراخلاقی، تخلف، انحراف و جرم انگاشته میشوند و یا رفتارهایی که تهاجمی و مشکلآفرین هستند، همگی در این فهرست قرار دارند و نهتنها خودِ عمل بلکه انگیزه و نیت آن (خودخواهی)، پیامدهای مشهود (مصیبتآور) و احتمالاً پشیمانی ناشی از آن (تأسف بههمراه تلاش برای جبران) نیز بر فهرست پیشگفته افزوده میشوند؛ بنابراین عناصر تشکیلدهندهی فساد را میتوان بسیار محدود یا گسترده در نظر گرفت، اما همهی اینها باید بهصورت منصفانه در پژوهشها موردتوجه قرار گیرد. آنچه درنهایت نظریهپردازان یک حوزهی پژوهشی را متحد میکند تشخیص این مسئله است که پژوهش در مورد فساد مورد استقبال قرار نمیگیرد، تائید یا حمایت نمیشود. فسادپژوهان در موضع برابری با سایر پژوهشگران قرار ندارند و حتی ممکن است خطرات جانی آنها را تهدید کند، بهخصوص اگر بسیاری از موشکافیهای خود راجع به فعالیتهای فاسد را فاش کنند.
آنچه پژوهشگران و نظریهپردازان را بیشتر از هم جدا میکند، این است که اغلب نهتنها توسط افرادی که علاقهای به کارهای آنها ندارند، نادیده گرفته میشوند؛ بلکه هواداران آنها نیز به آنها بیمحلی میکنند. اگر اینطور نبود، بسیاری از مباحثات و منازعات میان خود آنها کاهش مییافت. بیشتر افراد فساد را بهمثابهی واقعیتی که همهجا هست (و حتی در برخی نقاط سبکی از زندگی است) درک میکنند؛ اما به این مسئله توجه نمیکنند که خودشان هم در آن غوطهور هستند یا خیر؛ یا آیا اصلاً دوست دارند خلاف آن کاری انجام دهند. افشاسازیها بهندرت موجب شگفتی مردم میشود و اغلب نیز بهسرعت فراموش میشود؛ مگر آنکه رسوایی به بار آمده آنچنان فاحش باشد که قدری به آن توجه کنند، البته بازهم از شنیدن آن شوکه نخواهند شد. برخی نیز بیتفاوت از آن میگذرند و منتظر افشاسازی بعدی میشوند تا شاید کاری بیشتر برایش انجام دهند. اغلب فسادپژوهان از همین بیتفاوتی نفرت دارند، آنها دوست دارند مردم به یافتهها و توصیههای آنها توجه و عمل کنند. از صمیم قلب دوست دارند بر همتایان خود در علوم محض نافذ و مؤثر باشند؛ چون دیگران به مسائل خطرناکی که زمان به آنها مربوط میشوند نمیپردازند. این نظریهپردازان آرمانهای خود را رها نکردهاند، هرچند نظریاتشان مستدل، سست یا بسیار انتزاعی باشد. ازنظر آنها، استدلال همیشه مستدل و موثق است.
هدف آنها صرفاً دانستن امور نیست؛ بلکه میخواهند همهچیز را عوض کنند، هر چه هست را بهبود دهند، رفتار بهتری از انسان طلب میکنند و تعهدات شخصی را ارتقا میدهند. این مسائل را هنگام مطالعهی این اثر به یاد داشته باشید.
جرالد. ای. کایدن
لسآنجلس
سپتامبر ۲۰۰۹ (شهریورماه ۱۳۸۷)
قصه ترجمه این کتاب هم نوشتنی است… قصه ای بازتاب شعر بهار :
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
ازماست کهبرماست
شاید روزی قصه اش را نوشتم… گفتن بعضی چیزها زمان مناسب میطلبد…
.آخرین دیدگاه