اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

روزنامه فردا

۱۴۰۰-۰۲-۱۲

 

همیشه صبح ها زودتر از همه بیدار میشد. وقتی هنوز چراغ های همه محله خاموش بود. دور پارک را یک دور، میدوید، بعد روزنامه صبح را بر میداشت و تا آدرین بیدار شود، در حال خواندن روزنامه صبحانه را آماده میکرد.

آن روز اما چراغ خانه همسایه روبه روی،همان دختر لج درآوری روزنامه نگاری که همیشه از ذائقه انتخاب رسانه او ایراد می گرفت روشن بود. دو تا ماشین جلوی خانه اش پارک بودند و انگار مهمان داشت. ایرفون را چپاند توی گوشهایش و کلاه را انداخت روی سر و شروع کردن به دویدن. وقتی برگشت هوا تقریبا روشن شده بود. مهمانهای همسایه رو به رویی رفته بودند. روزنامه آن روز را از روی زمین برداشت و وارد خانه شد. کتری آب را گذاشت روی گاز تا جوش بیاید. روزنامه را باز کرد. چند تا ورق و در صفحه حوادث:

در خبری که در آخرین لحظه به دست روزنامه رسیده بود، زن خبرنگار جوانی به نام میم سین با خوردن تعداد زیادی قرص دست به خودکشی زده بود. البته هنوز تحقیقات جنایی در این خصوص ادامه دارد و با توجه به اینکه اطلاعات بیشتری در این رابطه در دست نیست هنوز نمیتوان خودکشی او  را به طور قطعی تایید کرد.

در یخچال را باز کرد تا ببیند با چه چیزهایی میتواند آرین را وادار به خوردن صبحانه کند:

نیمرو؟ املت؟ کره مربا و پینر گردو…

صدای آمبولانس باعث شد فضولی اش گل کند و برود دم پنجره.

جلوی خانه همسایه لج درآور رو به رو دوباره چند تا ماشین جمع شده بود. به اضافه آمبولانس و ماشین پلیس. آدرین خواب آلود و دست مالان به چشم از پله ها پایین آمد:

  • صبح بخیر… دم پنجره کشیک کیو میکشی؟
  • صبح بخیر خواب آلوی چاق… کشیک نمیکشم میخواستم ببینم صدای چیه.آمبولانس واسه چی اومده؟
  • آمبولانس ؟واسه چی اومده ؟
  • نمیدونم. دم خونه این دختره لوس سیما مدنی هم پلیس اومده هم آمبولانس. تا صورتتو بشوری واست صبونه آماده میکنم.

 

 

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

6 پاسخ

  1. ای وای:۰:۰:۰:۰
    کی بودن اون دو تا ماشین جلوی در خونه!! روزنامه چه زود خبردار شد:/اول روزنامه خبردار شده بعد اون فوت کرده:/
    خیلی خوب بود ذهنمو درگیر کرده..
    صبحانه فقط پنیر گردو:)))
    راستی صفحات درست شد میتونم مطالب قبل هم ببینم:)

    1. تقریبا آره ساجده جون😍😍😍😍 از وقتی متوجه شدم، دنبال کردم و افتخار همراه شدن با خودشون و قلمشون و داشتم😍😍😍😍😍البته یه مدتی و به خاطر چشمام نتونستم درست و حسابی بیام و بخونم. همونجاهایی که کامنت نذاشتم😅😅

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستانک

می‌گن!

مي‌گن لخت مادرزاد توي اتاق خواب يك زن شوهردار سكته كرده… تا بخوان برسوننش به بيمارستان، جان به جان آفرين تسليم كرده… چه مرگ افتضاحي…

ادامه مطلب »
داستانک

در میانه‌ی پايان

  چشم‌های بازِ به سقف دوخته‌شده که آن را تار می‌بیند. هیچ‌چیز قطعي نيست! دمممممم، هیچ‌چیز واقعي نیست! بازدمممم، هیچ‌کس هميشگي نيست! دممممممم، هیچ‌چیز ابدي

ادامه مطلب »
داستانک

کات

  دخترک هفت یا هشت‌ساله بود. با موهای حنایی فرفری و گونه‌های کک‌مکی. موهایش را پشت سرش جمع کرده بود و آبشار آن را روی

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستان کوتاه

مک­ گافین

( بچه ها جون، خوندن دوباره اش برام خیلی دردآوره، حوصله ندارم دوباره این مسیرو طی کنم، میشه اگه غلط دیدید کامنت کنید؟ من برم

ادامه مطلب »