English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

دستهای خشک صاعقه زده.

۱۴۰۰-۰۲-۰۳

 

هفته پیش در شوکی ناگهانی فهمیدند مادرشان سرطان دارد.

 

امروز جلسه کمیسیون پزشکی است.

 

توی سالن انتظار بیمارستان امید منتظر نشسته‌اند. چند خانواده دیگر هم با مدارک پزشکی‌شان بی‌تاب و بی‌قرار به ثانیه‌شمار قرمز روی ساعت بزرگ وسط دیوار نگاه می‌کنند که گویی با هر تیک و تاک ارزشمند بودن زمانی را به یادشان می‌آورد که در حال گذر است. زن جوانی با چشم‌های تنگ شده و سرخ نوزاد چندماهه بی‌قرارش را در آغوش گرفته و هرازگاهی با لبه روسری بینی‌اش را پاک می‌کند. نگاهش را چنان محکم به‌صورت نوزاد دوخته که فکر می‌کنی هیچ‌وقت قرار نیست از او جدا شود. شوهرش چند قدم آن‌طرف‌تر با پوشه زرد بزرگی ایستاده و به آن دو خیره شده. روبه روی زن، پیرزنی روی ویلچر کنار صندلی اتوبوسیِ آبی‌رنگ، کنار مردی میان‌سال نشسته. سعی می‌کند آرام حرف بزند:

  • این غصه است مادر. چرا برای من بی‌تابی می‌کنی؟ هشتاد و نه سال عمر گرفتم از خدا. سر تو و بچه‌هایت سلامت؟

زن جوان می‌شنود. اشک‌های آرامش تبدیل به هق‌هقی می‌شود که نمی‌تواند پنهانش کند.

  • خانواده خانم مهربان. تشریف بیاورید بالا.

 

پزشکی با روپوش سفید چرکی که دیگر خاکستری است، سرش را فروکرده توی پرونده سبز بزرگی و دارد توی آن یادداشت می‌نویسد.

 

تومور خیلی بزرگ است.

نمی‌توان عملش کرد.

نمی‌توان شیمی‌درمانی کرد.

نمی‌توان پرتودرمانی کرد.

دارو تأثیری ندارد.

 

دیر فهمیده‌اند. خیلی دیر. این تومور حداقل ده سال است توی بدن مادرشان زندگی کرده است.

مادر تمام این مدت دردش را از آنها پنهان می‌کرده.

۲۶۵ کلمه

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستانک

می‌گن!

مي‌گن لخت مادرزاد توي اتاق خواب يك زن شوهردار سكته كرده… تا بخوان برسوننش به بيمارستان، جان به جان آفرين تسليم كرده… چه مرگ افتضاحي…

ادامه مطلب »
داستانک

در میانه‌ی پايان

  چشم‌های بازِ به سقف دوخته‌شده که آن را تار می‌بیند. هیچ‌چیز قطعي نيست! دمممممم، هیچ‌چیز واقعي نیست! بازدمممم، هیچ‌کس هميشگي نيست! دممممممم، هیچ‌چیز ابدي

ادامه مطلب »
داستانک

کات

  دخترک هفت یا هشت‌ساله بود. با موهای حنایی فرفری و گونه‌های کک‌مکی. موهایش را پشت سرش جمع کرده بود و آبشار آن را روی

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستان در آینه نویسندگان

داستان از نگاه ابوتراب خسروی

… من به داستان به‌عنوان یک کپی از زندگی نگاه نمی‌کنم. کپی کردن شکل عادی بخشی از زندگی برای من نویسنده ارزشی ندارد. داستانی که

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

تولد دوباره؟

آدم‌ها فکر می‌کنند؛ اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی می‌کنند. شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود. فکر می‌کنند می‌توانند همه‌چیز

ادامه مطلب »
نقد

راز قتل آقامیر

راز قتل آقامیر (مجموعه داستان) نوشته داوود غفار زادگان، تهران: نشر روزگار، ۱۳۷۷٫ شامل داستان‌های سنگ یادبود (بد نبود) راز قتل آقا میر (عالی بود)

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

تاریخ فمینیسم

تاریخ فمینیسم؛ نوشته میشل ریو-سارسه، ترجمه عبدالوهاب احمدی، تهران: روشنگران و مطالعات زنان: ۱۳۸۵٫

ادامه مطلب »