اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

آینه‌های جیمز وب

۱۴۰۰-۰۲-۲۹

تمام آینه‌های جهان از مجرای مجازی پشتشان به شهر بزرگی متصل می‌شوند که هیچ آدمی هیچ‌گاه به آن پا نخواهد گذاشت. آینه‌ها هر چه را که می‌بینند می‌بلعند و تصویرش را به این شهر مخابره می‌کنند. آینه‌ها چشم‌وهم‌چشمی دارند. به هم حسادت می‌کنند. به هم پز می‌دهند. آینه‌ها اگر زورشان به هم می‌رسید بعضی‌هایشان از خشم، دیگران را خرد خاک شیر می‌کردند. خوشبختانه جهان آینه‌ها تماماً مجازی است و تنها چیز واقعی، تونل‌های ارتباطی میان آن‌هاست و تصاویری که به هم نشان می‌دهند.

آینه زرد طلایی که از مجموعه هجده تکه شش‌ضلعی تشکیل شده بود، بادی به غبغب انداخته و با تفاخر به آینه جیبی پیرزن مویز فروش نگاه می‌کرد. چینی از سر تعفن و نفرت به چهره انداخته و به آینه فروشگاه گوچی و آینه نمایشگاه اتومبیل ژنو پالکسبو می‌گفت:

  • نمی‌دانم بعضی از این آینه‌ها اصلاً چرا زندگی می‌کنند. یکی نیست به این موجود پست بگوید، من اگر جای تو بودم، صدبار خودخواسته خودم را انداخته بودم زیر پای رهگذران تا دست‌کم برای این تصاویر حقارت آمیزی که به شهر ارسال می‌کنم، بهانه موجهی داشته باشم.

آینه فروشگاه گوچی پوزخندی زد و به تصویر پیرزنی خیره شد که حالا چشم در چشم آینه جیبی‌اش دوخته بود. آینه کوچکی با قاب چرمی قرمز که شصت سال قبل در چنین روزی، شوهرش به او هدیه داده بود. وقتی‌که هنوز چشم‌های آبی زیبایش زیر آوار پلک‌های چروکیده و ابروهای در هم گره‌خورده بلند سفیدش پنهان نشده بود. شصت سال تمام او آینه به هم خیره شده بودند و آینه تمام اشک‌ها و لبخندها بغض‌ها و حسرت‌ها یاس‌ها و تحسین‌های پیرزن را به جهان آینه‌ها مخابره کرده بود.

آینه گوچی حواسش را دوباره داد به پزهای آینه زرد طلایی:

  • …قرار است آخر ماه اکتبر امسال پرتاب شوم. نور به‌جامانده از اولین ستارگان کیهان را برایتان پست می‌کنم. شما قبل از آدم‌ها آن تصویر را می‌بینید؛ اما این طفلکی‌ها چهل روز بعد، وقتی تصویر تمام بخش‌هایم را با هم تلفیق کنند…

آینه گوچی طاقت نیاورد. باید می‌زد توی پر آینه ماهواره جیمز وب:

  • اما من شنیده‌ام که برخلاف هابل که می‌شد مدام تعمیر و نوسازی‌اش کنند، اگر توی مسیر اتفاقی بیفتد یا حتی نتوانی درست کارت را انجام دهی، از رده خارج می‌شوی.

آینه طلایی چشم و ابرویی آمد و گفت:

  • من روی یک تلسکوپ ده‌میلیاردی سوارم! یک آینه بدبخت معمولی نیستم که صبح تا شب یا دختر و پسرهای ننر خودشان را توی چشمم کج و راست کنند یا کون آدم‌هایی را دید بزنم که تا کمر توی ماشین‌های مختلف خم‌شده‌اند و فضولی می‌کنند. من قرار است چشمم به چشم ستاره‌ها و کهکشان‌ها بیفتد…

و توی دلش حسرت آینه جیبی قرمز را خورد که پیرزن بیش از هر چیزی در جهان آن را گرامی می‌داشت و مراقبش بود.

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

3 پاسخ

  1. عالی بود حکایت خیلی از ادم ها…
    اینکه داستان هاتون که به نظرم اشاره به آدم ها، تفکراتشون و رفتارشون و خیلی چیزهای دیگه در دنیاشون داره، با آینه های جیمز وب یا هابل به تصویر میکشید و تو یک داستان دیگه مثل فمینیسم باراشگاهی همونا میشن شیر و روباه و خرگوش چند برابر به جذابیت داستان و اثرش اضافه میکنه😍😍😍👏👏👏خلاقیت👏👏
    جالبه که آینه ها هم به هم پز میدن🤣

  2. خوش به خالتون🥺🥺(ساراجون- ساناز جون با شمام)
    خانم دكتر؟ اينجا چي شده بوده؟ چرا جواب كامنت بچه ها رو نداده بودين؟🤣🤣🙈🙈

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستانک

می‌گن!

مي‌گن لخت مادرزاد توي اتاق خواب يك زن شوهردار سكته كرده… تا بخوان برسوننش به بيمارستان، جان به جان آفرين تسليم كرده… چه مرگ افتضاحي…

ادامه مطلب »
داستانک

در میانه‌ی پايان

  چشم‌های بازِ به سقف دوخته‌شده که آن را تار می‌بیند. هیچ‌چیز قطعي نيست! دمممممم، هیچ‌چیز واقعي نیست! بازدمممم، هیچ‌کس هميشگي نيست! دممممممم، هیچ‌چیز ابدي

ادامه مطلب »
داستانک

کات

  دخترک هفت یا هشت‌ساله بود. با موهای حنایی فرفری و گونه‌های کک‌مکی. موهایش را پشت سرش جمع کرده بود و آبشار آن را روی

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستان کوتاه

قبرستان هم طبقه دارد

  سلام اینجا کجاست؟ تازه مُردی؟ آره معلومه تازه مُرده. هنوز گیج میزنه. مُردم؟ وسط یه دعوا بودم… توی خیابون…. باید برم… تولد بچمه. داداش

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

گمان…

گمان می بردم که زیستن می آموزم، مردن می آموختم… لئوناردو داوینچی از کتاب جاده فلاندر، نوشته کلود سیمون، ترجمه منوچهر بدیعی، نشر نیلوفر، ۱۳۸۲،

ادامه مطلب »
داستان در آینه نویسندگان

نقد در نگاه رولان بارت

نقد در نگاه رولان بارت نقد دانشگاهی یا نقد سنتی: نقدی که دست رد به سینه هر نوع مرامی زده و مدعی شیوه ای عینی

ادامه مطلب »
چگونه مقاله بنویسم؟

قدم دوم: عنوان و ویژگی های آن

عنوان مقاله شاید از عنوان هر نوع پژوهش دیگری مهمتر باشد. مقالات به داوری میروند. عنوان مثل جلد کتاب است. شاید نباید محتوای یک کتاب

ادامه مطلب »