- نکنه افسردگی داری؟ چرا هیچوقت به هیچ مهمونی ای نمیای؟
- چون نقاب روی صورتم سنگینی میکنه.
۱۸ کلمه
۱۸ کلمه
ابرهاي سفید گفتند بياييد بازي كنيم. شكل درست كنيم. آدمها را سرگرم كنيم. ابر سياه گفت : بيخود تلاش نكنيد. تا بلايي نازل نشود آدمها
ميگن لخت مادرزاد توي اتاق خواب يك زن شوهردار سكته كرده… تا بخوان برسوننش به بيمارستان، جان به جان آفرين تسليم كرده… چه مرگ افتضاحي…
چشمهای بازِ به سقف دوختهشده که آن را تار میبیند. هیچچیز قطعي نيست! دمممممم، هیچچیز واقعي نیست! بازدمممم، هیچکس هميشگي نيست! دممممممم، هیچچیز ابدي
دخترک هفت یا هشتساله بود. با موهای حنایی فرفری و گونههای ککمکی. موهایش را پشت سرش جمع کرده بود و آبشار آن را روی
هشت ساعت مداوم است که دارم روی پروژه مسکونی ملک آباد کار میکنم. یک دایره اندازه سکه پانصد تومانی، جایی در پشتم به اندازه دو
پلوتو سیاره کوتوله، نوشته استف وید، ترجمه میترا میری، نشر پرتقال، ۱۳۹۹، ۳۲ صفحه.
ابوتراب خسروي، ديوان سومنات، نشرمركز، تهران، نشر مركز: ١٣٩٨، ١٢٢ صفحه. مشتمل بر دوازده داستان .
اندوه نوشته چخوف از کتاب بهترین داستانهای چخوف ، ترجمه احمد گلشیری، انتشارات نگاه، ۱۳۸۵ پیرنگ: درشکهچی اندوهگینِ فرزند ازدستدادهای میخواهد با کسی درد دل
یک پاسخ
👏👏👏👏
چند جمله پر از حرف و کامل که میشه ازشون درس گرفت.