زن روستایی دختر سیزدهسالهاش را به کلینیک آورده بود.
- خانم دکتر دخترم غدهای چیزی دارد توی شکمش؟ یکوقت چیز خطرناکی نباشد. یکوقت عیبی نکرده باشد؟ توی روستای ما زود اسم دختر سر زبان میافتد. دخترم مثل پنجه آفتاب است. از نجابت زبانزد است. تا کلاس پنجم خواند. دیگر نگذاشتیم برود ده بالا برای درس. هرروز با برادرهایش میرود سر مزرعه و برمیگردد خانه. فقط خانه و مزرعه. خانم دکتر چرا شکمش بادکرده؟ نفخ است؟ غده است؟
- نه عزیزم دخترت باردار است.
(۸۴ کلمه)
2 پاسخ
عالی بود کوتاه و کامل و جالب.. جاش میتونه مثلا تو اون کتابجه داستان کوتاه هایی که میخوندین باشه و جزو قوی هاش محسوب بشه😻😻😻
یااااااقران مجید 😱😱😨😨
داداشای احمق !
این واقعی دیدم ها 🤭🥺😩