English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

فَرِه

۱۴۰۰-۰۷-۱۱

هيچ كس نميداند
ولي تو ميداني
هيچ كس نميبيند
ولي تو ميبيني
هيچ كس نميخواند
ولي تو ميخواني
– دايره المعارف رنج را كه بر سلولهاي تنم نگاشته اند…

 

پ ن: فَرِه: یعنی شان و شوکت، رفعت و شکوه، زیبایی، برازندگی، پرتو، فروغ…

 

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

5 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

روزنوشت‌ها

قلم زدنی با قلم‌زنی…

با خودم لج كرده‌ام؛ ذهنم آبستن داستان‌ها و قصه‌های بسیار است. دستانم تشنه‌ی قلم زدن و نوشتن واژه‌ها… اما چونان كه بخواهي كودك خواهانِ پفك

ادامه مطلب »
روزنوشت‌ها

انگار که نیستی…

چو هستی، خوش باش… چشم‌هاتو ببند و فرض کن همین الان همین لحظه مُردی… اولش ممکنه فکر کنی: کارهام؟ احتمالا بچه هام؟ شوهرم؟ زنم؟ مادرم؟

ادامه مطلب »
روزنوشت‌ها

دی سگ …!

دی سگ با دوربین همی گشت دور شهر کز آدم و انسان ملولم و حیوانم آرزوست!    

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

جنس سرگردان: سایه

سایه : قسمت هجدهم

  انگار ناگهان تمام آدم‌هایی که یک عمر ازشان فرار کرده بودم برایم مهم شده‌اند. گویی درِ بخشی از وجودم باز شده که تمام سال‌های

ادامه مطلب »
نقد

کشف پدر

نوشته شروود اندرسون ترجمه هادی مولا پناه. داستان طرح: پسری خاطره روزگاری را تعریف میکند که از شخصیت پدرش رنج میبرد و تجربه ای مشترک

ادامه مطلب »