من براهه،
تو ابرنواختر منی…!
به ذاتالکرسیات راهم بده …
زمین دیگر جای زیستن نیست!
بلوره بهشت قرنهاست زیر پای سم اسبان مارِد خردشده…
من براهه،
تو ابرنواختر منی…!
به ذاتالکرسیات راهم بده …
زمین دیگر جای زیستن نیست!
بلوره بهشت قرنهاست زیر پای سم اسبان مارِد خردشده…
با خودم لج كردهام؛ ذهنم آبستن داستانها و قصههای بسیار است. دستانم تشنهی قلم زدن و نوشتن واژهها… اما چونان كه بخواهي كودك خواهانِ پفك
چو هستی، خوش باش… چشمهاتو ببند و فرض کن همین الان همین لحظه مُردی… اولش ممکنه فکر کنی: کارهام؟ احتمالا بچه هام؟ شوهرم؟ زنم؟ مادرم؟
فرمیر نقاش این تابلو ( دختری با گوشواره مروارید) که در فقر مرد و در دوران زنده بودنش از هنرش هیچ پولی در نیاورد!
چند روز پیش خودم را کشتم. امروز خاکم می کنند. مدت ها بود تصمیمش را گرفته بودم. خودم را از بالای یک پل پرت کردم
از کتاب چشم اندازهای نظری فساد، نوشته خیالت دوگراف؛ پیتر واخنار؛ پتریک فون مارایک؛ ترجمه هانیه هژبرالساداتی و دیگران!!!!؛ نشر آگاه؛ ۱۳۹۴؛ ۳۸۴ صفحه. (در
بچه میخوابد. مادرش میخواهد هدفون را از روی گوشش بردارد، با دست اشاره میکنم که نه، مبادا بچه بیدار شود. با لبخند و پلک
ما در تاریکی زندگی میکنیم، آنچه میتوانیم انجام میدهیم، آنچه داریم تقدیم میداریم. تردید ما اشتیاق ماست و اشتیاق ما وظیفه ما. باقی، دیوانگی هنر
4 پاسخ
❤️❤️❤️❤️
🧡🧡🧡🧡
چه قشنگ👌🏻👌🏻❤❤❤
👍🏼👍🏼👍🏼