برشی از داستان «برخی از ما دوستمان کلبی را تهدید کرده بودیم» از کتاب رابرت کندی از غرق شدن نجات یافت و چند داستان دیگر ، ۱۷۳ صفحه دونالد بارتلمی، ترجمه مزدک بلوری، نشر نی، ۱۳۸۸٫
- دار زدن کلبی مسلماً خلاف قانون بود و اگر مقامات از پیش مطلع میشدند که برنامه از چه قرار است، بهاحتمال زیاد میآمدند و همه چیز را خراب میکردند. من گفتم اگرچه دار زدن کلبی قریببهیقین خلاف قانون است، ما از نظر اخلاقی کاملاً حق داریم این کار را بکنیم، چون کلبی دوست خودمان است و از جهات مختلف و بسیار مهم به خود ما تعلق دارد و از همه اینها گذشته، پا را از حد خود فراتر گذاشته.
- هنک که تمام مدت ساکت بود، با شنیدن کلمه «سیم» ناگهان با صدای بلند گفت نمیدانم آیا بهتر نیست بهجای طناب از سیم استفاده کنیم، هم کاریتر است هم بالاخره برای کلبی خوب است. کلبی رفتهرفته رنگ از رخسارش پرید و من به او حق میدادم، چون فکرکردن به اینکه بهجای طناب با سیم برق آدم را آویزان کنند، بسیار ناخوش آیند است. وقتیکه دربارهاش فکر میکنی، تهوع به آدم دست میدهد. با خودم فکر کردم واقعاً این کمال بیملاحظگی هنک است که بنشیند و درباره سیم حرف بزند، آن هم وقتیکه ما این مشکل را که کلبی ازروی چه چیزی بپرد با طرح توماس درباره توپ لاستیکی اینقدر ماهرانه حلوفصل کرده بودیم، پس با عجله گفتم استفاده از سیم اصلاً امکان ندارد چون درخت را زخمی میکند – وقتی تمام وزن کلبی روی درخت بیفتد، شاخهای را که به آن بسته میشود میبرد – و در این روزگار احترام روزافزون برای محیطزیست ما که نمیخواهیم چنین اتفاقی بیفتد غیر از این است؟ کلبی نگاه تشکر آمیزی به من کرد و جلسه تمام شد.
یاد نکته سنجی بعضی آدمهای اطرافمون می افتم… لااله الله…!
.آخرین دیدگاه