اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

سندروم والتر میتی

۱۴۰۰-۰۱-۱۴

 

من همه زندگی‌ام را وقف مردم کرده‌ام. از همان بچگی اصلاً با همه فرق داشتم. به همه کمک می‌کردم. عیدی‌هایم را می‌دادم به آدم‌های فقیر. توی مدرسه خوراکی‌ام را با بچه‌های دیگر نصف می‌کردم. حالا هم همین‌طورم. بیست سال است که دارم کار می‌کنم اما حتی یک قران از پولم را برای خودم خرج نکرده‌ام. همیشه به دیگران کمک کرده‌ام. مردم خیلی دوستم دارند و این باعث می‌شود تا فکر کنم در کارم موفقم. خیلی‌ها به من می‌گویند فرشته نجات. ده‌ها خانواده زیر چتر حمایت من‌اند. هر ماه به دختران جوان جهاز می‌دهم. برای پسران سرمایه کار جور می‌کنم. کودکان را به مدرسه می‌فرستم و برای درمان آدم‌های بیمار دوا و دکتر مجانی می‌گیرم. حالا مدتی است که دارم فکر می‌کنم وارد کار سیاست شوم. هر که هر چه می‌خواهد بگوید. سیاسی نشده‌ام. فقط می‌خواهم مسیرم برای کمک به دیگران بازتر شود. به هرکدام از آدم‌های محل یا هرکسی که می‌شناسم فکرم را گفته‌ام. اکثرشان می‌گویند تو حتماً رأی می‌آوری اما می‌ترسند مبادا من هم صابون سیاست بخورد به تنم. من هم برای همین می‌گویم هر که هر چه می‌خواهد بگوید. من به‌عنوان یک آدم مستقل که دغدغه اجتماعی دارد وارد سیاست می‌شوم. گذشته و عقبه‌ام هم نشان می‌دهد که مردمی‌ام. مردمی به معنای واقعی. اصلاً همه برای همین می‌گویند که حتماً رأی می‌آورم. فکر می‌کنم باید از شورای شهر شروع کنم و بعد بروم مجلس و بعد هم اگر خدا بخواهد خیز بردارم برای ریاست‌جمهوری. یکی از دوستان می‌گوید از همین حالا باید به فکر باشی و کتاب و فیلم مستند تهیه کنی از کارهای خیری که کردی و می‌کنی. اما باید نامحسوس باشد. مثلاً عده از جوان‌های غیور مملکت به طور خودجوش تمایل پیدا می‌کنند راجع به آدم بی‌صدا و خیری مثل من که نه برای پست مقام که برای ذات خوبی که دارد، یک گوشه‌ای دارد کار خودش را می‌کند و اینها هم علاقه‌مند شده‌اند که مرا به‌عنوان الگوی فردی که مسیر امام علی را در پیش گرفته و بدون دادار دوو دوور دارد به مردم خیر می‌رساند معرفی کنند و راجع به کارهایم مستند تهیه کنند و کتاب بنویسند. خودم داشتم به زندگینامه فکر می‌کردم، اما این‌طوری ممکن است خیلی مغرور جلوه پیدا کنم و این اصلاً برای مسیری که برای خدمت به خلق در نظر گرفته‌ام مناسب نیست. برای جوان‌ها هم مناسب نیست. ممکن است فکر کنند به خودم مغرورم. درحالی‌که من می­بینم که چقدر منابعم برای کمک به مردم کم است و چقدر آدم نیازمند همه‌جا هست. برای دسترسی به منابع بیشتر ناگزیرم که وارد این مسیر شوم. امیدوارم که خداوند هم توفیق بدهد و بتوانم به بندگانش آن‌چنان‌که بایسته و شایسته است کمک برسانم. گاهی دلم می‌خواست مثل بتمن بودم. علاوه بر قدرت مالی و کمک به بیچارگان و فقرا می‌توانستم دست قدرتمندانِ زورگو را هم از استثمار خلق کوتاه کنم و حتی با نیروهای اهریمنی موجود در جهان هم بجنگم. اما حیف که این چیزها فقط مال توی فیلم‌هاست. آدم باید واقع‌بین باشد. من هم واقع‌بینم. البته شاید بشود از این جوان‌های خوش‌فکر کمک گرفت. من آدمی نیستم که بگویم همه چیز را توی این دنیا می‌دانم. نه این‌طور نیست. من در حد خودم منحصر به فردم و می‌توانم به فریاد خلق برسم. ولی گاهی باید کمک هم گرفت. فکر کنم اول باید کاری کنم که ضد گلوله و نامیرا شوم. البته خدایی‌اش را باید در نظر گرفت، ایران هم به ناامنی آن شهر گاتهام نیست. شاید بهتر باشد بگویم اول برایم ماشین بتمن را طراحی کنند. یا نه باید یک‌جوری شهر را رصد کنم. بهتر است اول دوربین‌های شهر را هک کنند تا بتوانم هر جای شهر که ناامنی دیدم به فریاد مظلوم برسم. این‌طوری شاید بهتر باشد. اصلاً باید ترکیبی از قدرت‌های قهرمان‌ها را برای خودم طراحی کنم و کسی هم نباید به هویتم پی ببرد. شاید اصلاً بهتر باشد آن مستند را لغو کنم و تمام سرمایه‌اش را بگذارم برای این کار. نه آن جای خود را دارد این جای خود. می‌توانم هم سیاستمداری اجتماع‌گرا باشم هم قهرمانی که مخفیانه و بدون چشم داشت به داد دل مظلومان می‌رسد. اتفاقاً بعدها می‌توانم یک‌جور نامحسوسی لو بدهم که من کی هستم، آن‌وقت روان‌شناس‌ها حتماً به مردم خواهند گفت که انتخاب این زندگی مخفیانه دوم برای کمک به مردم در پاسخ لورفتن زندگی خیرانه اولم بوده که این جوانان غیور به میل خود ازش مستند ساختند. چقدر بدم می‌آید وقتی مجبور می‌شوم از کارهای مهمم دست بردارم و برای این پولدارهای مغرور و ازخودراضی در را باز کنم. نمی‌دانم مگر خودشان دست ندارند؟ آخر مگر تکنولوژی نیامده که برای درها چشم بگذارند؟ باید حتماً رسیدگی به این مورد را هم در فهرست کارهایم قرار بدهم.

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

2 پاسخ

  1. آخی …
    عالی بود 😍❤️
    این قسمتش همیشه تو رویاهای منه 😬☺️🤪
    « گاهی دلم می‌خواست مثل بتمن بودم. علاوه بر قدرت مالی و کمک به بیچارگان و فقرا می‌توانستم دست قدرتمندانِ زورگو را هم از استثمار خلق کوتاه کنم و حتی با نیروهای اهریمنی موجود در جهان هم بجنگم»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

داستان کوتاه

بازی آینه‌ها (۱)

بازی آینه‌ها (۱) «از چهل‌و‌پنج‌سال پیش؟ نوزده؟‌ دوازده‌؟ یا پنج‌سال پیش؟ دقیقا کی؟ چند سال پیش؟ چند سال دیگر؟» از کی فهمید. خودش هم نمی‌دانست.

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

هاناتان؛ مرغِ رويابين

  آخرین دقایق نیمه‌شب بود. همان لحظاتی که می‌گویند تاریکی به اوج سیاهی خود می‌رسد. از دوردست‌ها صدای برخورد امواج دریا به صخره‌های سنگی به

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

فتح حمام

  -اینک اینجا ما دو زن از دو دنیای بیگانه دو زن از دو دنیای آشنا… دو زن، همخون، از هم جدا و به هم

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

فقط چند ساعت بیشتر…

ساعت قدیمی روی دیوار، سال‌ها بود که ثانیه‌شمار نداشت. پرنده‌ی کوچک درون شکمش مدت‌ها بود که فقط صبح ها هفت بار کو کو می‌کرد و

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

کتاب‌هایی که خوانده‌ام

فرشته سکوت نکرد

هاینریش بل، فرشته سکوت نکرد، ترجمه سعید فرهودی، نشر نون، ۲۲۴ صفحه. ترجمه خوبی نبود. اما کلا من قلم و جهان بینی بل رو دوست

ادامه مطلب »
جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۶

  قسمت قبلی متن داستان قسمت بعدی پ ن: جناب باتلر برای استودیوی آقای اندیشه… اینم بیشتر شد خواهر باتلر نه؟😁😁 بعد مرگم حتما بگید

ادامه مطلب »
صوتی| جنس سرگردان: سایه

صوتی سایه: ۲۶

  قسمت قبلی متن داستان قسمت بعدی پ ن: عکس کتاب‌های طلایی که سایه توی زیرزمین خونه‌ی قبلیشون پیدا می‌کنه: نمی‌دونم تا حالا این کتابا

ادامه مطلب »