پ ن: امروز هم از اون روزهای پر ماجرا بود… نمیدونم توی بکگراند، صدای ماشین گودبرداری رو میشنوید؟ ظاهراً افتخاری نصیب محلهمون شده و دارند پشت پارک جامی مسجد میسازند.
(این هم پارادوکس جالبیه که توی مملکت اسلامی، به محض اینکه توی منطقهای مسجد میسازند قیمت خونههای اطرافش میاد پایین و اونایی که دستشون توی دو دو تا چارتاست میفروشند و میرن یه محلهی دیگه. کما اینکه در عجبم آیا این منطقه نیاز داشت به مسجد اصلاً؟ احتمالاً مسجد از باب اون بخش مارکتش که واسه مراسم عزا و اینا سیانسی به ملت اجاره داده میشه نه از باب نیاز مومنان به برگزاری مناسک دینی و قصد خواندن نماز به جماعت…)
بعدش از یه جایی به بعد یکی از سگهای محله شروع کرد به واق واق کردن… ( یه جا به طرز تابلویی «نگاه کنم وووووووووو» رو چنان میکشم که خودم موقع ادیت خنده ام گرفت: اونجا اولین باری بود که سگه شروع کرد به واق واق😁😅 قشنگ معلومه دارم گوش میدم ببینم چقدر صداش بلنده … بعد کات کردم و یادم رفت این تیکه رو رکورد کنم دوباره)
(از کلمه پارس استفاده نمیکنم چون یه بار شنیدم ظاهراً در زمان سلطهی اعراب این واژه به منظور تحقیر فارسها جایگزین واقواق شده، از صحت و سقمش اطلاعی ندارم و تحقیقی هم راجع بهش نکردهم، البته ایرانی و عرب بودن اینجا برام موضوعیت نداره، چون اساساً من هم مثل خیلیها فکر میکنم علقه به این ویژگیها به سبب جبر جغرافیاست نه انتخاب ما و همچنان به رغم نژاد و ملیتی که داریم پشت دستگاه ایکس ری آدمیزادیم… صرفاً با این ایده که از واژهای به منظور تحقیر عدهای استفاده کنیم مخالفم چنانکه از کاربرد واژههایی مثل نامرد و خالهزنک و جوانمرد و امثالهم خودداری میکنم…)
خلاصه حتی الان که دارم اینا رو مینویسم سگ عزیزمون داره همچنان واقواق میکنه: نمیدونم سگ اندیشه است؟ آخه گاهی صدای سگا از کوچهیپشتی هم میاد تا خونهی ما…
دیگه نتونستم صبر کنم سگه ساکت شه و رکورد کردم. چون ساعت هشت کلاس دارم و هنوز میخوام قسمت نوزده و بیست رو هم امروز کامل کنم. نوزده نوشتاری رو امروز میذارم. نوزده صوتی و بیست نوشتاری رو فردا. این طوری هم قسمتا اکی میشه هم نوشتهها.
( البته باز هم بیحرف پیش… تازگی تا برنامه میریزم زندگی خودشو واسم لوس میکنه: مثلاً دیشب چشام دیگه یاری نمیکرد. قسمت نوزده تقریبا تموم شده بود؛ اما انگار چشام خسته بود و مثه سرندپیتی اشک بود که روون بود روی گونهام : بنابراین “امیدوارم” که بتونم طبق این برنامه عمل کنم…)
پ ن : این هم عکس دسته جمعی من و ملیحه جون و آقای پوربدخشان و یه امیرحسین دیگه و … اگه تاریخ عکس همونی باشه که اون بالاست، یعنی ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ بوده … آخرین روزهایی که حال من واقعا توی دانشگاه خوب بود… یه چیزای آزاردهندهای وجود داشت، ولی نه اونقدرا…
(حدود دو ماه بعد از این تاریخ یعنی ۲۱ تیر مدیرگروه شدم اما با تمام وجودم میدونستم نباید بشم… ولی خب دکتر شیخ زنگ زدند و گفتند : “یه چیزی میگم نه توش نیار”… منم گفتم “چشم” … هر چند بعدها دیدم حکمم ۱۵ تیر خورده بوده… و بعدها هم شنیدم یکی از بچههای گروه معماری گفته “نه قبول نمیکنم” و دکتر شیخ بهش گفته “قبول نکنی چنان و چنین” … بهتر که سنگینی خودمو حفظ کردم و به استادم گفتم چشم تا بگم نه و با تهدید مجبور شم برم 😅😅😅… خلاصه این روزا آخرین روزایی بود که با تمام وجودم و با عشق میرفتم دانشگاه و سرشار از ذوق یادگرفتن و یاددادن بودم… جالبه که بگم جان برایثویت وقتی رزومه امو خوند و اون قسمتی که باید راجع به خودت یه پاراگراف بنویسی رو دید که همینطوری نوشته بودم عاشق “یاد گرفتن و یاد دادن” ام : تاکید کرد اصلاحش کنم به یاددادن و یاد گرفتن… میگفت برای مدیری که رزومه رو میخونه مهمه که اول شوق تدریس داشته باشی و بعد در خلالش یاد بگیری… ظاهراً همهی دنیا ازت تظاهر میخوان و همه چیز یعنی تکنیک ارائه!)
این حجم از پرش ذهن نشون میده چقدر ذهنم شبیه یه آسیاب بادیه:
Round, like a circle in a spiral…
Like a wheel within a wheel
Never ending or beginning
…On an ever-spinning reel
بگذریم… یادش بخیر… ملیحه جون کلاس جزای اختصاصی ۱ داشتیم با هم نه؟
اوووو… چه همه چیزی نوشتم… جواب کامنتا بعد از کلاسم و موقع آپلود قسمت نوزده … 😍🤩
13 پاسخ
هنوز صوتی رو گوش ندادم، پی نوشت رو خوندم.
من از وقتی که دقت انتخاب واژه ها رو در شما دیدم، خیلی توی صحبت کردن راجع به همه چی دقت میکنم.
امیدوارم بتونین کارهاتون رو طبق برنامه دلخواهتون پیش ببرین.
ای جانم به شما توی عکس انرژی و عشق از صورتتون معلومه😍 همه ی بچه ها همیشه دورتون بودیم ❤️
اگر این عکس اردیبهشت ۹۵ باشه یعنی ترم دوم ۹۴ بوده🤔 پس…. نه جزای اختصاصی ترم دوم ۹۳ باهاتون داشتم. اون ترم جرم شناسی و متون حقوقی ۱ داشتم باهاتون، احتمالا جرم شناسی بوده چون ساعت ۸ صبح بود اون کلاس. از پف چشم هام و قیافهی مثل همیشه داغونم میگم، سر صبح ها همیشه بدو بدو داشتم و قیافه ام خسته😂😂😂 ولی کلاسهای شما بهم انرژی میداد.
زبان که عالییییی بود. شما شوق زبان آموختن رو در من زنده کردین😍 ولی جرم شناسی رو یه جور دیگه دوست داشتم، حرفهایی که میزدین توی هیچ کلاسی نشنیده بودم، کلاس شما محدود به مطالب کتاب نبود، شما هر چی میدونستین (که خیییلی هم بود) همه رو به زبون ساده برای ما میگفتین و من عشق میکردم و خیلی هاش سرمشق زندگیم شده و هست😘😘😘😘
تکنیک ارائه!! 🤔🤔🤔🤔
ای جان دلم… 😍😍😍
واقعا بهم خوش میگذشت… لحظات شیرینی بود …
باور کن انرژی خودت هم از توی عکس حس میشه… 😍😍
اتفاقا عالی و قشنگی … من که همیشه توی کلاسهایی که نگاه مهربون تو دنبالم میکرد یه انرژی خوبی داشتم… واقعا و از صمیم قلب میگم…
خوشحالم که دانشگاه با تمام بدیای این سالهای اخیرش، فرصتی بود تا شما ها رو بشناسم و باهاتون دوست شم😍😍😍😍
You never took pictures with us 🥺
But all my family have pictures with you
With a great famoussmile of yours❤️
Which one is exactly Ms Maliheh?
The lady just next to you?
I missed your class
زمان شما ها بداخلاق شده بودم… ببخشید… 😔😔🙈🙈
آره همون ملیحه است😍😍😍… منم دلم برای شما ها تنگ شد😍😍
من متوجه اون ووووو که گفتین نشدم. به نظرم مثل همیشه بود.
صدای سگ رو هم نشنیدم. البته در حین آشپزی و با صداهای مختلف تو خونه گوش کردم😕
نه محمود هم نشنید . فکر کنم توی نرم افزار کیوبیس کوچکترین صداهای محیط رو میشه شنید بعدش که اکسپورت میگیری خودش صداها رو کم میکنه… و اگه با هدفون مثلا آدم گوشه کنه یه ته صدایی ممکنه بشنوه…
سلام استاد عزیز
یادش بخیر
روزگار خوبی بود
هرچند ، چند سالی بیش نگذشته اما برای من در پی حوادث و اتفاقات خوب و بد زیاد روزگار این شش سال اخیر به اندازه شصت سال زمان برده است
امیدوارم به زندگی هر چند اتفاقات اخیر …
بله درک میکنم… برای من هم از سال ۹۶ و بخصوص ۹۷ به این طرف انگار صد سال گذشته… درکتون میکنم… مرسی که همچنان به اینجا سر میزنید و از من دلگیر نیستید… 🙌🙌😍😍
چه عکس خوبیهههههه😻😻😻🤩🤩🤩من اصلااااا صدای هاپو نشنیدمممم و متوجه مکثی که گفتین و کشیدن وووو هم نشدممممم😮😮اااااا منم این داستان پارس رو اتفاقا شنیدم و واق واق میگم به همین خاطر🐾🐾داستان هم که عالی داره پیش میره😻😻😻😻❤❤👌👌👌
آره گفتم به ملیحه جون احتمالا من توی نرم افزار صداها رو اگزجره میشنوم
😍😍😍
خانممممم دكتررررررر
كوش پس🥺🥺🥺😍😍😍😍😍
باز زندگي بهتون حمله كرد😕👀 من انتظار داشتم این قدر دیر اومدم دو قسمت به دستم برسه …
ولی خب راستشو بگم این پینوشت طولانیتون بهم چسبید… و عکستون که دیگه نگم چطور دلم براتون غش رفت… خوش به حال ملیحه جون … اگه همون خانومی هم که کنارتون واستادند واقعا همونطوری که فکرشو میکردم پر از انرژی مثبتند. چقد ماهیین جفتتون. الهی بگردمتون 🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿🧿
من ذهنم پیچ در پیچتونو دوست دارم. اتفاقا فکر میکنم شما به ما کمک میکنین یک بعدی نگاه نکنیم به چیزی. یه کلمه ساده یه حرف ساده چقدر میتونه مهم باشه. چقدر میتونه خاطره و حس در آدم ایجاد کنه. چقدر میتونه روی آدما تاثیر بذاره. من از شما و دقتتون خیلی چیزا یاد میگیرم. همین الان یاد گرفتم بر خلاف خیلیا نگاه شما در طرفداری از ملیت خودتون نیست. با اصل ایده مشکل دارید. یعنی مطمئنم اگه ما ایرانیا هم واسه تحقیر اونا کلمه ای استفاده کنیم شما خوشتون نمیاد و این خیلی درس مهمیه. ما همیشه یاد گرفتیم اون طرفی که هستیم مهم باشه دیگه به طرف مقابل فکر نمیکنیم. 😍😍🤩🤩
آرخ خانم دکتر جون همه به ظاهر اهمیت میدن. کمتر آدما به خود فکر آدم اهمیت میدن. یادمه همیشه توی کلاساتون میگفتین اگه کسی چیزی رو حفظ کنه برام بنویسه توی کاغذ واسم اهمیتی نداره. گفتین نمره میدم ولی برام اهمیت نداره. برای من فکرتون مهمه. اون تولید منحصر به فردی که از کله هاتون میاد بیرون. اونقدر دوست داشتم می گفتین کله. هیچ استادی از این حرفا نمیزد. یه بار به یه استادی گفتم من میخوام تحقیق کنم و فکرامو بنویسم. گفت تو دانشجوی کارشناسی هستی اجازه نداری فکر کنی. چی میدونی که بخوای فکر کنی. من اون موقع به فرق شما و همچین استادی رسیدم…
خانوم دکتر جون نگین چه فضولما… چه همه تراکنش مالی دارین… توی اون چند تا عکس اون پایین سه تا کارت بانکی عکس گرفتین؟ اون عکستون با آقای دکتر هم توی اینستاگرامتون بود… راستی اون بچه کوچولوعه کیه؟😍😍😍😁😁😁🙈🙈🙈
مرسی از موبایلتون که باعث شد ما یه عکس متفاوت از شما ببینیم و با ملیحه جون هم آشنا بشیم. ملیحه جون خیلی دوست داشتنی و مهربونید… اصلا کلوپ کامنت گذاران همشون همینقدر مهربونن… ماخاصیم… 😁😁😁خانوم دکتر نزنین توی پرم…
دوستون دارم😍😍😍
ای جان جان جان… 😍😍😍ببخشید باید یه مقاله به انگلیسی ترجمه میکردم فورس ماژور طوری پیش اومد… احتمالا چند روزی درگیرش باشم. امروز سه و نیم صبح بیدار شدم که بتونم بدقولیهامو جبران کنم و به کارهای دیگه ام هم برسم…
آره ملیحه همون قدر ماهه که تصور میکنی .. 😍😍😍
قربون تو بشم که همیشه به من لطف داری خوشگلم… 😍😍😍
نه بابا این قدر تراکنش مالی ندارم… خوشم میاد این قدر دقیق نگاه میکنی به همه چی… وقتی موبایلم عکسه رو یادآوری کرد واسه این که گمش نکنم فیورتش کردم … اون پایینو ببین قلب آبیه یعنی توی فولدر فیورتهامه … عکسهایی که لازم دارم رو فیورت میکنم اونام کارتای اعضای خوننواده است که گاهی به مناسبتی لازم میشه …
مرسی ا ز خودتون… خواستم واسه ما خاصیم یه جوابی بهت بدم ولی خصوص میگم بهت… 😂😂😂 منم دوست دارم کوچولوی مهربون
ای جاااانم چقدر عکستون قشنگه😍😍😍😍شما میدرخشید مثل همیشه با لبخند همیشگی و مهربونتون😍😍😍❤️😍😍😍❤️❤️
ملیحه جون هم که عالی و چهرهی مهربون، خوشحالم که دیدمشون❤️
ورودی ما هم که اصلا باهاتون عکس نداریم😒😒😒 ولی من یه عکس دو نفره دارم😍😍😍😋 روز تولدتون 😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️خوب شد گرفتم وگرنه خیلی غصه میخوردم…
صوتی هم خیلی خوب بود👌🏻👌🏻👌🏻😻😻😻😻
صدای گودبرداری و واق واق و نشنیدم🙈🙈🙈🙈🙈