English

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

ساعت شوم

۱۳۹۹-۱۱-۲۲

ترجمه کتاب جالب نیست. کتاب کند و بی هیجان پیش می رود؛ اما مضمونش عمیق و خواندنی است. چیزی بیش از ۴۰ شخصیت دارد. که شخصیت های کلیدی آن عبارت اند از شهردار، کشیش، دکتر، قاضی، دندانپزشک، منشی دادگاه، آرایشگر، طبقه فاسد فرادست و طبقه مظلوم فرادست. گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۶۱ جایزه ادبی کلمبیا را برای این کتاب دریافت میکند. بر خلاف سیار کتابهایش پیچیدگی کمتری دارد و مطالعه آن برای کسانی که هنوز نتوانسته اند صد سال تنهایی یا سایر کتابهایش را بخوانند شروع خوبی است.از کتابهایی نیست که بتوان در وقت های انتظار خواند. نیازمند مطالعه پیوسته و با تمرکز است. کتابراه نسخه الکترونیکی آن را دارد، با کلیک روی عکس بالا میتوان وارد لینک صفحه کتاب شد. فیدیبو و طاقچه هم ترجمه احمد گلشیری را به صورت الکترونیکی دارند.

مشخصات کتاب: مارکز، گابریل گارسیا، ساعت شوم، ترجمه احمد گلشیری، موسسه انتشارات نگاه.

تعیبرهای جالب:

  • درهای خانه ها که باز میشد آخرین ذره های خواب را بیرون میریخت!
  • وقتی انتخابات از سر گرفته بشه کشت و کشتار از سر گرفته میشه.
  • اونوقت بیماران آب مقدسی رو میخورن که آرسنیک داره .
  • فهرست طولانی و طبقه بندی شده سانسور فیلم کلیسای کاتولیک.
  • کشیش چک می کرد تا ببیند فیلم از نظر اخلاقی چگونه است.
  • تاکید کشیش بر آبرومندی شهر !
  • کشیش از نمونه کوشش هایش برای غلبه بر سستی و ناتوانی نوع انسان حرف میزند اما بانوان بیتاب شده از گرما گوش نمیدهند!
  • انسان در برابر درد کشیدن دست و پایش را گم میکند!
  • فرهنگ لغت را لای آیین نامه ها و احکام فراموش شده خدمات پست و تلگراف میگذارد.
  • در انتخابات گذشته پلیس مدارک انتخاباتی حزب مخالف را ضبط کرده و ازمیان برده بود و اکنون بیشتر جمعیت ساکنان شهر هیچ گونه مدرک شناسایی نداشتند.
  • شهردار نامه را نخوانده امضا میکرد.
  • قاضی آرکادیو به اصرار گفت که در یک نظام اضطراری راه حل ها باید اضطراری باشد.
  • مردم به خاطر هجونامه ها نیست که خوابشون نمیبره؛ بخاطر ترس از هجونامه­هاست.
  • س: تا کی میخواین این وضعو ادامه بدین؟ ج: تاوقتی که شما کسانی که رو سر به نیست کرده­ین به زندگی برگردونین.
  • کشته هایی که اون پشت دراز به دراز افتاده­ن نمیذارن شما آدم­ها از یاد ما برین.
  • هیچ لطفی نیست که برای کسی که شامل حالش میشه خرج نداشته باشه.
  • در جواب آینده بینی : وقتی آدم به این چیزها دلبستگی پیدا میکنه دیگه اعتقادشو به اراده انسان از دست میده (موافقم باهاش)
  • در نفس های به شماره افتاده جانوران وحشی خشم نومیدانه ای احساس میشد.
  • کاساندار: آینه آینده؛ اسم زن فالگیر.
  • تنها کاری مونده اینه که تو یه قبر زیر آفتاب و شبنم دراز بشیم و چشم به راه مرگ بمونیم.
  • بدبختی هیچ وقت تنها از راه نمیرسه!
  • کشوری که دانشجوهاشو روز روشن تو خیابونا میکشن.
  • بهشت به سرزنشش نمی ارزه.
  • بیشرمی تنها فضیلت شماست.
  • درست به همین دلیل که توی اعتراف ها چیزی دستگیرتون نشده باید نتیجه بگیرین که موضوع هجونامه ها چقدر با اهیمته!
  • این موضوع همه جا صادقه ! کشیش نمذاره زن های آستین کوتاه تو مراسم نماز شرکت کنند … وقتی میخوان برن کلیسا آستین نما دست میکنند.
  • در سراسر تاریخ بشر یه آرایشگر پیدا نمی کنین که اهل توطئه باشه و یه خیاط پیدا نمی کنین که اهل توطئه نباشه.
  • شهردار: این ولنگاری خودمردمه و خودشون هم خبر دارند که از کجا آب میخوره ما بیخود نباید براشون توی سرمون بزنیم.
  • به نظر قاضی زندگی چیزی نیست جز یک سلسله فرصت های پیاپی برای زنده ماندن.
  • حساسیت آفتاب پرست توی چشماشه ؛ آفتاب پرستهای کور تغییر رنگ نمیدن.
  • عمر شرمندگی کوتاهه.
  • تا دنیا دنیا بوده هیچ فرمانی خیر و خوشی به دنبال نداشته.
  • برای به دام انداختن جادوگرها هیچ تفنگی بهتر از جارو نیست.
  • یه عمر با پچگچه حرف تفنگو می زنین و الان که توی دستتونه زه میزنین؟
  • وقتی حکومت نظامی باشه حتی سنما رو میشه موسسه دولتی اعلام کرد.
  • مدیر سیرک با بیخیالی شاهان مشرق زمین .
  • دیوارهای بلند بتونی حیاط کوچک قرارگاه با جای گلوله ها و خونهای شتک زده بر آنهایادگار زمانی بود که از سلول خبری نبود!
  • در شهری که سکوت بی اندازه اش تا پشت اتاق خوابشان ادامه میافت…
  • شگفت‌زده از تفکراتی که در حرف‌هایش جا نمی افتاد.
  • یکشنبه ها روزهای عجیبی اند؛ به لاشه جونورایی میمونند که از قناره آویخته باشند؛ طعم گوشت خام دارند.
  • هیچ چیز بی ادبی رو توجیه نمیکنه.
  • آمپول بهترین چیزیه که برای پر کردن جیب دکترها اختراع شده.
  • دکتر در پاسخ به «دست کم روزای یه شنبه جدی باشین» میگه : دکترم بهم اجازه نمیده؛ برای کبدم بده.
  • احتیاج کوره.
  • میگن هیچ چیز با گذشته فرقی نکرده؛ دولت تغیی رکرده ؛ قول برقراری صلح و تعهدهای دیگه رو داده ؛ او لهم همه باور کردن اما مقامات همون ها هستن که بودن.
  • بذار برای ما هم هجونامه در بیارن.
  • مرد سحرخیز داماد خوب اما شوهر بدیه.
  • خانواده آسیس… زمانی که این اطراف… از کشیش خبری نبود، خودشون آدمهای باخدایی بودن!
  • شهردار گفت باید برم بخوابم این که نشد زندگی یه آدم مسیحی!
  • عدالت لنگ لنگان راه میره اما به مقصد میرسه (به نظرم جمله چرندیه؛ از چرندی جالبه ).
  • پیش از شما آدمها اینجا هم شهر کثافتی بود مثل شهرهای دیکه؛ اما الان از همه اونها بدتره .
  • دست به هرکاری بزنین، بعد هم بگین نمیدونم.
  • دوسال تمام حرف تحویل مرده داده اند؛ هنوز همان حکومت نظامی همان سانسو مطبوعات وهمان مقامات پیشین.
  • دکتر به کشیش: نمیدونم این تلاش شما در طول این همه سال برای سرپوش گذاشتن روی غرایز مردم تا چه اندازه مورد انتظار خدا بوده؛ در حالی که میدونین غرایز کار خودشونو میکنن و به حرف هیچ کس هم گوش نمیدن.
  • از خودتون بپرسین با کارتون سعی نمی کنین اخلاقو زخم بندی کنین؟
  • به این ترتیب که پیش میره باید از شهرهای دیگه آدم وارد کنیم (حکایت ایران و فرار مغزها).
  • بزرکترین فضیلت مرد رازداریشه.
  • عدالت متکی به عریضه نیست؛ متکی به گلوله است! (دوست داشتم).
  • آدم مغروقی را میمانست که شب سوم غرق شدن هنوز روی آب نیامده باشد.

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

کتاب‌هایی که خوانده‌ام

مرگ ایوان ایلیچ

مرگ ایوان ایلیچ؛ نوشته لئو تولستوی؛ ترجمه صالح حسینی؛ انتشارات نیلوفر به نظرم هر کسی باید یک بار این داستان رو بخونه. نشر هرمس، قطره،

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بن بست نویسنده

بن بست نویسنده. نوشته وودی آلن. ترجمه محمدرضا اوزار.نشر بیدگل.  شامل سه داستان ریور ساید درایو؛ با سه شخصیت اصلی : فرد ، جیم و

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

حکایت دختران قوچان

داشتم برای «کارگر» یا به قول مامانم «ندیمه‌ی» شخصیت مامی توی داستان سایه دنبال اسم می‌گشتم که به کتاب حکایت دختران قوچانِ نجم‌آبادی برخوردم. این

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستان کوتاه

جِنّ‌بازی

به یاد فرامرز شکرخواه وقتی تصویر یک سال پیش خودم را با الآن مقایسه می‌کنم، دو تا زندگی متفاوت می‌بینم. روی صندلی هواپیما که می‌نشینم،

ادامه مطلب »
کتاب‌هایی که خوانده‌ام

گردن بند

کتاب صوتی گردن بند، نوشته گی دو پاسان، گوینده سحر بیرانوند، مدت زمان ۲۳ دقیقه. اولش که گوش میدادم بهم بر میخورد. احساس میکردم دوپاسان

ادامه مطلب »
از کتاب‌ها و از نویسنده‌ها

کاظم تینا

داشتم توی پایگاه‌های اطلاعاتی  راجع به پست‌مدرنیسم دنبال مقاله می‌گشتم که چشمم افتاد به مقاله‌ای از منصوره تدینی راجع به فردی به اسم کاظم تینا

ادامه مطلب »