صحنهپردازی دررمان نوشته ریموند آبستفلد، عبدالله کریم زاده، نشر سوره مهر، ۱۳۹۲، ۴۰۸ صفحه.
نکته مهم: برای فهم بهتر مطالب کتاب ضروری است اصل آن مطالعه و به مثالها دقت شود. من کل این کتاب را در دو بخش با نام خود کتاب به اشتراک میگذارم. ضمن اینکه به نظرم خلاصهبرداری از یک کتاب بشدت بستگی به دانستههای قبلی فرد دارد و ممکن است خیلی از نکات مهم که به نظر من نیازی به مطالعه نداشته حذفشده باشد یا خیلی از نکات پیشپاافتاده برای کسانی که مطالعات عمیق دارند، در این خلاصهبرداری ذکر شده باشد. مهمترین نکته این است که به نظرم مجموعه این یادداشتبرداریها شَمایی کلی از کتاب در اختیار مخاطب قرار میدهد.
کتاب مشتمل بر چهارده فصل است.
فصل اول صحنه چیست و چه نیست؟
اهداف کانون تمرکز صحنه:
- دادن اطلاعات ضروری به خواننده برای پیشبرد پیرنگ
- نشان دادن کشمکش بین شخصیتها
- پروراندن یک شخصیت خاص از طریق برجسته کردن یک ویژگی او یا حوادث
- ایجاد تعلیق
بهترین صحنهها ترکیبی از کارهای فوق را انجام میدهد مهم این است که نویسنده بداند:
- علت وجودی یک صحنه خاص چیست؟
- ضرورت آن را با بهیادماندنی کردن آن جا بیندازد.
چه چیزی صحنه یا را بهیادماندنی میکند؟
صحنهای که خواننده را غافلگیر کند.
معیارِ «خب که چه؟»
وقتی صحنهای را خواندید از خود بپرسید: خب که چه؟ آیا این صحنه لازم است؟ بعد صحنههای قبل و بعد آن را بخوانید و دوباره از خود بپرسید و آیا این صحنه اهمیتی دارد؟ از خود بپرسید: چرا این صحنه باید اینجا باشد؟ من با این صحنه میخواهم چه چیزی را جا بیندازم؟ چگونه میتوانم از این مکان عجیب به نحو احسن استفاده کنم؟
فصل دوم: شروع صحنه
تکتک صحنهها آغاز وسط و پایان دارد. مثل یک رمان یا داستان کامل. برای اینکه صحنه درست از کار دربیاید باید مطمئن شویم هر یک از این سه جزء کار خاصی در داستان دارد و آن را بهدرستی انجام میدهد.
آغاز صحنه صرفاً یک کارکرد دارد: جذب خواننده
هنگام نوشتن شروع صحنه باید فقط و ذکرتان استفاده از عناصری باشد که صحنه را تبدیل به یک داستانک مستقل کند؛ اما بعد از نوشتن داستان و رمان کامل حال باید میزان تأثیر هر صحنه را نسبت به کل رمان بررسی و ارزیابی کنید.
محورها: اگر هنوز مطمئن نیستید صحنهای که تازه نوشتهاید جزئی غیرقابلتفکیک از داستان است یا نه صحنه را یکبار دیگر بخوانید و جملات زیر را تکمیل کنید:
- محور پیرنگ: هدف این صحنه این است که …
- محور شخصیت: خواننده پس از خواندن این صحنه باید احساس کند که …
- محور مضمون: خواننده پس از خواندن این صحنه باید فکر کند که …
- محور تعلیق داستان: خواننده پس از خواندن این داستان باید از خود بپرسد که …
فصل سوم اندازه معقول تعیین طول صحنه
طول مناسب برای یک صحنه را میتوان به همان نحو تعینی کرد که شما موقع صحبت با یک کودک پنجساله درباره مسائل بهداشتی مشخص میکنید؛ تا زمانی حرف میزنید که آن بچه به حرفهای شما توجه میکند.
تعیین هدف: صحنه وقتی طولانی است که توجه خواننده و حواس خواننده پرت شود و او بخواهد یا از خواندن آن دست بکشد. وقتی کوتاه است که خواننده احساس سرخوردگی کند چون نتوانسته در ماجراهای آن صحنه شرکت و آن را تجربه کند.
چه مواقعی کوتاه بنویسیم؟
- هنگام انباشت یا تلنبار کردن اطلاعات پیرنگ
- هنگام تلنبار کردن اطلاعات فنی
- هنگام نوشتن توصیفهای صحنه
- هنگام نوشتن صحنههای عاشقانه پرسوزوگداز
چه مواقعی بلند و طولانی بنویسم؟
- هنگام نوشتن گفتگو
- هنگام نوشتن صحنههای عاطفی
- هنگام نوشتن صحنه در حالت تعلیق
نحوه چینش صحنهها در کنار هم
تصویرپردازها و نقاشها اغلب بهقصد تأکید بر تکتک عناصر متضاد آنها را کنار هم میگذارند. صحنه نفسگیر، صحنه آرام، صحنه نفسگیر، صحنه آرام
پیدا کردن نقطهجوش صحنه. هر صحنهای یک نقطه تمرکز دارد. لحظهای که بقیه صحنه پیرامون آن شکل میگیرد. یکی از بهترین راههای اندازه مناسب صحنه این است که آن را نقطه را شناسایی کنید و دورش کادر بکشید. سپس از همان نقطه بهصورت معکوس متن را بخوانید. پاراگراف قبل از آن را بخوانید و از خود بپرسید: آیا آن پاراگراف یا همه جملات آن به آن نقطه تمرکز کمکی میکنند یا نه. زیر هر جملهای که از این نظر به آن شک دارید خط بکشید. سپس دوباره پاراگراف پیش از آن را بخوانید و این کار را همینطور ادامه دهید. با تغییر دادن الگوی خطی روخوانی سنتی میتوانید نگرش واقعیتری به هر سطر از متن پیدا کنید و آنهایی را که کمکی به نقطه کانونی صحنه نمیکنند حذف کنید.
فصل چهارم مرد گفت زن گفت انتخاب درست زاویه دید
انتخاب نوع زوایه دید شاید مهمترین انتخاب هر نویسنده داستان باشد. زاویه دید چهارچوبی است که داستان و ابعاد آن را شکل میدهد.
فصل پنجم: شما الآن اینجا هستید؛ استفاده از مکان و زمان در داستان
وحدت سهگانه زمان، مکان و عمل در هر نمایشنامهای باید رعایت شود. جان درایدن
مکان و زمان محل و زمانی است که اتفاقات صحنه در آن رخ میدهد. نویسندگان تازهکار در استفاده از این عنصر کلیدی غفلت میورزند. چون حواسشان به عناصر پرتحرکتری چون پیرنگ، شخصیت و گفتگوست. انتخاب مکان و زمان مناسب میتواند میزان تأثیرگذاری داستان را دوچندان کند. انتخاب درست مکان وقوع داستان تأثیر داستان را دوچندان میکند ابعاد تازهای به محتوای مضمون میدهد و حالت تعلیق را تشدید میکند.
یک راه خوب برای پی بردن به اهمیت مکان و زمان این است که تعدادی از صحنههای فیلم رمان و داستان موردعلاقه خود را فهرست کنید و پیش خود مجسم کنید که اگر این صحنهها در جای دیگری اتفاق میافتاد داستان چگونه بود.
تا چه حد باید مکان را توصیف کرد؟ تا حدی که به هدف موردنظرتان برسید اما نه به آن حد از سایر عناصر صحنه غافل شوید. هر صحنهای یک هدف اصلی دارد: دادن اطلاعات پیرنگ یا طرح داستان، پروراندن شخصیت، ایجاد تعلیق، همینکه هدف اصلی صحنه را مشخص کردید همه عناصر دیگر صحنه باید تابع این هدف اصلی و درواقع هدف فرعی باشند. گاهی هم هدف اصلی صحنه جا انداختن مکان و زمان است که در این صورت باید وقت و مقدار بیشتری از صحنه صرف آن شود.
نویسندگان تازهکار اکثراً به هنگام بهکارگیری محل وقوع داستان مرتکب دو خطا میشوند: ۱۰ توصیف بیشازحد زمان و مکان داستان ۲٫ تلنبار کردن اطلاعات یا توصیف درباره زمان و مکان داستان در یکجا (من این اشتباه رو زیاد میکنم). در توصیف بهاندازه زمان و مکان باید همه مهارت خود را در استعاری نویسی و واژهگزینی صرف کنید. به قول مینیمالیستها کم زیاد است.
یکی از چیزهایی که باید در انتخاب مکان و زمان در نظر گرفت این است که با انتخاب نوع محل اتفاق صحنه میتوان میزان سرعت داستان را نیز کنترل کرد؛ یعنی کنترل سرعت درصحنه خاص و استفاده از آن صحنه برای کنترل سرعت کل یک داستان یا رمان.
هر یک از گفتگوها و صحنهها را باید به یک داستان کوتاه تبدیل کنید. در این حالت شخص مصاحبهشونده چنان جذاب است که خواننده نمیتواند چشم از آن بردارد.
موقع انتخاب مکان و زمان داستانتان اطلاعات زیر را تکمیل کنید:
- ویژگیهای محل وقوع داستانتان را توصیف کنید
- محل وقوع داستانم از راههای زیر بر شخصیتهایم تأثیر میگذارند
- محل وقوع داستانم از راههای زیر بر پیرنگ داستانم تأثیر میگذارند
این کار را میتوان هم در مقیاسی بزرگتر یعنی مکان و زمان کلی داستان و هم در مکان و زمان در مقیاسی کوچکتر مثل مکانی از یک صحنه داستان انجام داد.
فصل ششم: وداع عاشقانه یا کینهتوزانه: تمام کردن صحنه
پایانبندی صحنه وداعی عاشقانه است. این وداع باید چنان احساس لذت بخشی ایجاد کند که شیرینی آن تا ابد در کام وداع کنندگان و تکرار آن آرزوی دائمی آنان باشد. طوری که همیشه بگویند: عجب لحظه خوشی بود.
بهترین شیوه برای نوشتن پایان قوی برای یک صحنه آن است که تصور کنید تکتک صحنهها یک داستان کامل است و برای خودش بهطور جداگانه شروع وسط و پایان دارد. پایان صحنه کاملکننده صحنه است و با تأثیر احساسی و ذهنی که روی خواننده میگذارد علت وجودیاش را توجیه میکند.ازآنجاکه هر صحنه بخشی از یک داستان بلندتر است نویسنده با به پایان بردن هر صحنه خاص گویی قطعهای پازل/جورچین داستان را به خاطر خواندن کامل آن صحنه به خواننده پاداش میدهد. پایان صحنه نهفقط باید لذتبخش باشد بلکه همچنین باید قسمتی اساسی از پازل یک داستان را تکمیل کند تا خواننده کل پازل بزرگتر را بهتر بفهمد و برای پیدا کردن قطعات بعدی این پازل راغبتر شود و با اشتیاق بیشتری پیش برود.
اساساً دو نوع پایان صحنه وجود دارد: پایانی که بر پیرنگ تأثیر دارد و پایانی که بر شخصیت تأکید دارد. به لحاظ ماهوی هیچیک از این دو پایانبندی بر دیگری برتری ندارد و نویسندگان ماهر از هر دو نوع پایان استفاده میکنند؛ اما بسته به نوع داستانی که مینویسید تعداد یکی از آن دو بیشتر است.
پایان پیرنگ محور: داستانهایی که نوع و قالب خاصی دارند مثل داستان جنایی، عاشقانه و علمی بیشتر از پایان صحنههای پیرنگی استفاده میکنند.
پایان تعلیقی از نوع آویزان از پرتگاه: مشخصه بارز آن این است که وقتی یک حادثه مهم در موقعیتی حساس و خطرناک در حال رخ دادن است صحنه به پایان میرسد.
پیشنهادی کاربردی: پرش از صحنهای به صحنه دیگر بهاضافه تعلیق از نوع آویزان از پرتگاه
پایان شخصیت محور:
پایان صحنههای پیرنگ محور مسیر پیرنگ داستان را عوض میکنند درحالیکه پایان صحنههای شخصیت محور اغلب تغییر شخصیت را به نمایش میگذارند یا درک ما را از شخصیت تغییر میدهند. به این تغییر در اصطلاح بصیرت میگویند. مفهوم آن این است که در پایان صحنه خواننده شخصیت را بهتر میشناسد. این بصیرت احتمالاً با شکلگیری مضمون داستان ارتباط دارد اما چنین پایانهایی را به شیوههای مختلفی میتوان نشان داد. پایانبندی آه اگر میدانستم با تکگویی درونی. نوع دیگر این پایانبندی این است که یکی از شخصیتها راوی غیرقابلاعتماد باشد و خواننده بفهمد که راوی معنای جروبحث را کاملاً عوضی فهمیده؛ گفتگوی غمانگیز؛ ممکن است صحنه با یک گفتگو تمام شود؛ یا با یک توصیف غمانگیز؛
پایانهایی که باید حذف شوند: پایان باید فاقد جملات اضافه باشد.
فصل هفتم: شکل متناسب: متمرکز کردن صحنه روی شخصیت، پیرنگ یا درونمایه
شخصیتها داستانی را میتوان به دو نوع ساده و جامع تقسیم کرد. شخصیت جامع ما را به نحوی مجاز کننده غافلگیر میکند. اگر شخصیت غافلگیرکننده نباشد ساده خواهد بود.
وقتی پیرنگ داستانهای خود را پیچیدهتر میکنم دلم میخواهد فکر کنم که چه میشد اگر … چه میشد اگر
هر صحنه داستان به خواننده یکی از محصولات زیر را عرضه میکند: شخصیت، پیرنگ را درونمایه.
بهترین صحنه آن است که از هریک تااندازهای بهره برده باشد اما فقط یکی از این محصولات را برجستهتر به نمایش میگذارد.
تمرکز صحنه روی شخصیت
تمرکز صحنه بر روی پیرنگ
پیرنگ را آنقدر هم بزنید تا قوام بگیرد.
یکی از ایرادهایی که به نویسندهها وارد است این است که از پیرنگها با طرحهای راحت و ساده داستانی استفاده میکنند. آنها خط طرحهای داستانی مرسوم و آشنایی را به کار میگیرند که اغلب اینطرف و آنطرف دیدهاند. خودتان را در تنگنا بگذارید. شخصیتهایتان را در وضعیت ناجوری بگذارید که حتی خودتان هم ندانید آنها بعدی میخواهند چهکار کنند.
اسکات فیتزجرالد: نوشتن همه آثار خوب مثل شنا کردن زیرآب و نگهداشتن نفس است
تمرکز صحنه روی درونمایه: برای تمرکز صحنه روی درونمایه شیوههای بسیار مختلفی وجود دارد. میتوان بیشتر توصیفات را حذف کرد و گذاشت تا آنها در سایهروشنهای گفتگو ظاهر شوند یا میتوان بیشتر گفتگوها را حذف کرد و گذاشت تا محتوای آنها در توصیفها و اتفاقات داستان ظاهر شود.
درونمایه علت وقوع وقایع داستان را بیان میکند. درونمایه حرفهایی جهانشمول را درباره همه اعمال ما بیان میکند.
برگه کار عملی برای شخصیتپردازی
نام شخصیت
این شخصیت چه میخواهد؟
چه چیزی عایدش میشود؟
ضمن تلاش برای رسیدن به خواستهاش چه چیزی عایدش میشود؟
توصیف ظاهری شخصیت
سن
قد
وزن
چشم
مو
نوع صدا
اندام
وضع سلامتی
خراشیدگی/ جای زخم
لباس
وضعیت زندگی
شغل
مسکن
ماشین
حیوانات خانگی
ویژگیهای فردی
اهداف
نگرش
عادات. طرز رفتار
دلخوریها و حساسیتها
سرگرمیها
ورزشها
کتابها مجلات
فیلمهای موردعلاقه
موسیقیهای موردعلاقه
انگیزهها
سوابق
محل تولد
والدین
فرزندان
همسر نامزد
خدمت سربازی
تحصیلات
2 پاسخ
سلام خانوم دكتر. چرا پويش مطالعه كتاب جرم شناسي رو ادامه نداديد؟ البته بايد اعتراف كنم كه خودم به رمانها و داستانهايي كه معرفي مي كنيد يا كتابهاي انگيزشي بيشتر علاقمندم. بخصوص صوتيها كه روزمو زنده كرده. ديشب درخت زيباي منو تموم كردم. به قول شما ، بينظير بود.بر اساس چيزايي كه سر كلاس از بچگيتون مي گفتيد همش زه زه رو دختربچه تصور مي كردم. انگار بچگي شما بود، حالا دختر و ايراني و پولدار. تو رو خدا پويش مطالعه كتاب جرم شناسي رو ادامه بديد. ماهي يكبار حالا. ما تنبلا رو به حركت وا ميداره . دلم خيلي براتون تنگ شده. تنها استادي هستيد كه واقعا و از صميم قلب دوسش داشتم و دارم. هر چند از آدما بيزار باشيد و عاشق تنهايي. خوشحالم كه داريد كاري رو انجام ميديد كه دوسش داريد. اميدوارم منم يه روز شهامتشو پيدا كنم. میگم نظرتون چیه یک پویش راه بندازید جنگ با زندگی های به هدر رفته؟ما هم میشیم دنباله روتون. من واقعا موندم چرا دو تا فوق لیسانس جزا و خصوصی گرفتم و دست آخر لبنیاتی دارم؟ از اول باید میرفتم دنبال نجاری. وقتی داستان شب سکوت کویرتون رو خوندم دلم میخواست جای اون آقای دوست خونوادگیتون میبودم. ولی گفتم که شهامتشو ندارم. به قول خودتون مراقب خودتون و خوبیاتون باشید. پویش راه بندازید.
سلام راستش اصلا فاز خوندن کتاب جرم شناسی ندارم؛ همینا که ترجمه میکنم بسه. لطف شماست. چه جالب خودمم همینطور فکر میکردم. یادم نمیاد سر کلاس از بچگیام زیاد چیزی گفته باشم. اگه منو میشناختید این پیشنهاد اخرتون هم نمیدادید اصلا. پویش چیه ؟ من کی ام که سردسته پویش بشم؟ امیدوارم هرکاری که میکنید حالتون و اصل حالتون خوب باشه… ضمنا من اصلا بچگی پولداری نداشتم، اگه منظورتون در مقایسه با فقر زه زه است؛ بله . شاد وبراقرار باشید. ممنون که میخونید و کامنت میذارید.