اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در linkedin
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

چه کسی عروسی مرا بر هم میزند؟

۱۴۰۰-۰۲-۳۰

این هم اولین فیلمنامه عمرم… هنوز استادم ندیده غلط گیری کنه

۱٫        کوچه-خارجی- شب

تصویر با کوچه‌ای در پایین‌شهر آغاز می‌شود. مرد ۳۶ ساله‌ای با کت‌وشلوار سفید دم در ایستاده و به مهمان‌ها خوش‌آمد می‌گوید. کوچه چراغانی است. از در خانه به راست و چپ صندلی تاشو چیده‌اند. جلوی صندلی‌ها میزهای کرایه‌ای قرار دارد. روی آن‌ها بشقاب‌های ملامین، ظرف‌های شیرینی ناپلئونی و زبان و دانمارکی. ظرف میوه و قندان‌های سنتی قرار دارد. در فاصله میان هر چند تا صندلی یک گلدان سفالی رنگ نشده کاراملی رنگ زبر با گل‌های شمعدانی قرار داده‌اند. دوربین از دور به در خانه نزدیک می‌شود. با نزدیک شدن دوربین صدای موسیقی (حتماً موسیقی ایرانی شیش و هشت) و دست زدن‌ها هم بلندتر به گوش می‌رسد. از جلوی داماد و دو همراه کنارش که هر تیپ و قیافه‌ای می‌توانند داشته باشند می‌گذرد و وارد حیاط خانه می‌شود.

۲٫       حیاط خانه پدر داماد- خارجی – شب

دور یک حوض آبی که روی لبه‌هایش پر از گلدان‌های شمعدانی است، صندلی چیده‌اند. مردها توی حیاط و روی تراس. از صداهایی که به گوش می‌رسد می‌فهمیم قسمت زنانه طبقه بالاست. دوربین اول تصویر کل حیاط را می‌گیرد. گوشه‌ای از حیاط میز بزرگی قرار دارد با یک سماور طلایی بزرگ و قوری چینی گل قرمز و مجمع‌های بزرگی که توی آن استکان‌های کمر باریک ناصرالدین‌شاه بر سینه چیده‌اند با نعلبکی‌های کوچک لب مطلا. مردی تند تند دارد استکان‌ها را پر از چای می‌کند و چند تا جوان در حال بردن سینی‌های پر و آوردن سینی‌های خالی و انتظار برای پر شدن آن‌ها هستند. در گوشه دیگر حیاط قابلمه‌های غذا روی اجاق‌های خوراک‌پزی است. چند تا تخت چوبی قدیمی مفروش با قالی یا گلیم ایرانی و پشتی و مردهای مسن‌تر که بزرگان فامیل‌اند. دوربین می‌چرخد تا پله‌های سنگی دارای نرده‌های سفید آهنی را بگیرد. مسیری که به طبقه زنانه می‌رود. پایین پله‌ها چند تا جوان لیوان به دست‌اند. معلوم است دارند عرق می‌خورند. دوربین از پله‌ها بالا می‌رود و وارد اتاقی می‌شود که سفره عقد را در آن چیده‌اند.

۳٫      داخلی- اتاق عقد – شب

هیچ‌کس توی اتاق نیست. دوربین اول سفره عقد را می‌گیرد که دو تا صندلی خالی پشت آینه‌اش قرار دارد. بعد دوربین می‌چرخد و کل اتاق خالی را می‌گیرد. هیچ‌کس توی اتاق نیست، جز دخترک کوچکی که لباسی شبیه لباس عروسی بر تن دارد. دخترک هفت‌هشت‌ساله به نظر می‌رسد. ریزه و سبزه. کمی آرایش دارد. تاج کوچکی رویش قرار دارد. با موهای سیاه. انگار قهر کرده. با شانه‌های افتاده نشسته روی یکی از صندلی‌های گوشه اتاق و به عروسک کوچکی که پایین پایش افتاده زل زده. این اتاق با دری از داخل به اتاق دیگری وصل می‌شود. در باز می‌شود و با شنیدن صدای در دوربین به‌طرف در می‌چرخد. زنی با آرایش غلیظ و چادر گل‌گلی که شل دور کمر گرفته، وارد اتاق می‌شود و با نگاهش دنبال دخترک می‌گردد. می‌آید کنارش می‌نشیند و از زیر چادر ماتیکی درمی‌آورد و به گونه‌های زرد و زال دخترک می‌مالد. عروسک را از روی زمین برمی‌دارد و به‌طرف دخترک می‌گیرد.

               زن چادر گل‌گلی: ببین چه قشنگه! دوسش نداری؟

دخترک دست زن را پس میزند. زن لجش می‌گیرد. نیشگون محکمی از پهلوی دخترک نحیف می‌گیرد و از لای دندان‌های به هم فشرده و لب‌های آغشته به ماتیک صورتی صدفی ارزان‌قیمت که حتی در بعضی جاها نامرتب و غیر یکدست مالیده شده.

             زن چادر گل‌گلی: الآن چه مرگته ها؟ ببین همه چه خوشحالن؟ فقط تو باید مثه بخت‌النصر بتمرگی؟

دسته‌گلی که روی صندلی کنار دخترک قرار دارد برمی‌دارد و با غیظ می‌چپاند لای دست‌های دخترک و عروسک را زیر چادرش پنهان می‌کند. دوربین روی صورت دخترک زوم می‌کند. سرش پایین است و به دسته‌گل خیره شده. اشک از صورتش مستقیم می‌افتد روی دسته‌گل. آهنگ عوض می‌شود و آهنگ «چه خوشگل شدی امشب» شروع می‌شود. زن‌ها هلهله می‌کنند و زن چادر گل‌گلی از در داخلی اتاق می‌رود به‌طرف های و هوی زن‌ها. دوربین پشت سر او به اتاق دیگر می‌رود.

۴٫      داخلی- زنانه: سالنی کنار اتاق عقد- شب

زن‌ها می‌توانند روی زمین یا صندلی نشسته باشند. دارند دست می‌زنند. زنی با روسری ساتن سیاه روی برج طبقاتی موهای شینیون کرده‌اش و لباس سیاه بلندی که روی آن طرحی از طاووس به رنگ سبز و نقره‌ای دارد با آرایش غلیظ و پشت چشم‌های اکلیلی سبز و نقره دارد آن وسط می‌رقصد. دست‌هایش را به‌طرف زن چادر گل‌گلی دراز می‌کند که یعنی بیا برقص.

صدای زنی شنیده می‌شود: به‌افتخار خواهر داماد.

صدای هلهله و جیغ از سر شادی زنان. دو زن دارند با هم می‌رقصند. بعضی از زن‌ها در گوش هم حرف می‌زنند و می‌خندند. بعضی‌ها دارند میوه و شیرینی می‌خورند. ناگهان سروصدایی از بیرون می‌آید و صدای موسیقی قطع می‌شود. دو زن می‌دوند دم پنجره و پرده را کنار می‌زنند. دوربین از لای پنجره حیاط را می‌گیرد که چند تا مأمور نیروی انتظامی و چند زن چادر وسط حیاط ایستاده‌اند و داماد و چند تا مرد دیگر هم دورشان را گرفته‌اند.

۵٫      خارجی – حیاط – شب

دوربین از بالای تراس حیاط را می‌گیرد.

              پدر داماد:  (با فارسی لهجه‌دار (ترجیحاً هراتی) به یکی از مأمورهای مرد(: برادر مراسم ما ازین مهمانی‌های جوعَلَقی نیست که توی شهر دوره می افتین جمع میکنین.

مأمور جوابش را نمی‌دهد. سه زن چادر از پله‌ها می‌دوند به سمت زنانه. یکی از زن‌ها از دوتای دیگر جلوتر حرکت می‌کند.

دوربین از همان بالا دو تا از پسرهای جوان فامیل را می‌گیرد که از پشت سماور دارند چهار لیتری عرق را می‌برند پشت حیاط. نفس‌نفس می‌زنند و تلاش می‌کنند کسی آن‌ها را نبیند. دوربین روی آن‌ها زوم می‌کند.

۶٫       خارجی- حیاط – راهرویی به حیاط پشتی -شب

یکی از پسرها برای دیگری جای پا می‌گیرد و پسر چهار لیتری عرق را از آن بالا آرام می‌اندازد توی خانه همسایه. صدای پق بلندی می‌کند و هر دو از ترس رنگشان پریده و به‌طرف دوربین نگاه می‌کنند.

۷٫      خارجی – حیاط- کنار حوض- شب

دوربین هم‌سطح با جایی که پدر داماد، داماد و مأموران مرد نیروی انتظامی ایستاده‌اند جوری قرار می‌گیرد که پله‌های رو به قسمت زنانه و تراس را هم بتواند در تصویر بگیرد. داماد در گوش پدرش چیزی می‌گوید. پدر با اطمینان خاطر سرش را تکان می‌دهد. مأموران نیروی انتظامی جدی و بدون حرف ایستاده‌اند و به‌طرف زنانه نگاه می‌کنند.

                پدر داماد: برادر من که میدانم مهمانی ما کاملاً شرعی و …

مأمور زن چادر سیاهی که جلوی دو نفر دیگر از پله‌ها بالا رفته بود، از در بیرون می‌آید. دختربچه را زیر بغلش زده و بالای پله‌ها زن چادر گل‌گلی به او و بچه آویزان می‌شود. صدای گریه بچه می‌آید. زن‌ها پشت پنجره و بالای تراس به تماشا ایستاده‌اند. او تلاش می‌کند بچه را از دستش بیرون بکشد.

                  پدر داماد( با تشر به زن چادری مأمور): هی زن چی کار می‌کنی؟

                  مأمور مرد (با تشر به پدر داماد): درست صحبت کن آقا. با معاون دادستان حرف میزینا! توهین حین انجام‌وظیفه جرم بزرگیه…

دو مأمور چادری زن، زن چادر گل‌گلی را می‌گیرند و از خانم معاون دادستان جدا می‌کنند. معاون دادستان با بچه از پله‌ها می‌آید پایین. نگاه بدی به داماد می‌کند.

                معاون دادستان (با سرزنش به داماد): برای خودت یه عروس بزرگ‌تر پیدا کن!

و با بچه از در حیاط خارج می‌شود.

دسته‌بندی‌ها

.دسته ها

7 پاسخ

  1. الهي كه من قربون اولين فيلمنامه اتون بشم و قربون “استاد گفتنتون” كي ميخواد استاد شما باشه؟ ببينين ! باز تواضع بازي! اون دوستتون كيه؟ از همينا كه اينجا پيام ميذارن؟ طبق كشفياتم اكثرشون دانشجوتون بودن، هديه فك كنم خواهرتون؟ دو سه تام غريبه كشف كردم. برم ببينم كي به كيه؟ خاك بر سرم خيلي كامنت گذاشتم. منو مي كشين🤣🤣😍😍💀💀💀

  2. خانوم دكتر منم مفيد بازي در بيارم
    فونت داخلي ماخلي شب روزتون يه جاهايي بده. مطمنم نديدين. اصلاح كنين😝😝😝😍😍😍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شاید این‌ها هم جالب باشد

فیلمنامه

دختربچه

داخلی – اتاق خواب – روز دختربچه‌ای حدوداً هشت‌ساله توی تخت دراز کشیده. نور آفتاب روی صورتش می‌تابد. چشم‌هایش را باز می‌کند و به سقف

ادامه مطلب »

مطالب تصادفی

داستان دنباله‌دار

بَرنشین: قسمت سوم

  یعنی تئاترمون کنسله؟ رامش پای تلفن حرف میزند. خب … نگران شدم… فکر کردم کنسله… بی قرار این طرف و آن طرف میرود و

ادامه مطلب »
معرفی کتاب

جرم شناسی کاربردی

جرم شناسی کاربردی، تالیف برایان استوت، جو ییتس، برایان ویلیامز، ترجمه حمیدرضا ملک محمدی، نشر میزان، چاپ اول بهار ۱۳۹۳، ۳۲۹ صفحه. مناسب برای دانشجویان

ادامه مطلب »
داستان کوتاه

قورباغه زرد

  پوسته ام را شکستم و ای داد بر من از این روانکاو. حالا دیگر نمیتوانم برگردم زیر آن سقفهای کوتاه و گردنم را کج

ادامه مطلب »