در دانشنامه عدالت کیفری کودکان و نوجوانان: دیدگاه ها، مدلها، و گرایشهای بین المللی، ترجمه گروهی از پژوهشگران حقوق کیفری و جرم شناسی، به کوشش تهمورث بشیریه، نشر نگاه معاصر، سال ۱۳۹۷، ۵۹۶ صفحه.
نوشتهی جان.اِی.وینتردارک[۱]
فهرست مطالب
بزهکاری به مثابهی یک معمای روبهرشد بینالمللی
مدلهای نظام عدالت کیفری کودکان و نوجوانان
شاخصها و راهبردهای بینالمللی برای برخورد با نوجوانان بزهکار
نکات مورد توجه کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل
مبنای اساسی مطالعات تطبیقی
سیاستهای تعیین کیفر
جرایم نوجوانان: یک پدیدهی بینالمللی
چالشهای مطالعات بینالمللی
سازمان نوشتار حاضر
قدردانی
پرسشهایی برای بحث/مرور بیشتر
منابع و مآخذ
منابع اینترنتی
اگرچه در برخی کشورها میزان جرائم نوجوانان رو به کاهش بوده است؛ اما سایر کشورها افزایش تعداد جرائم نوجوانان را گزارش کردهاند و «با رشد مشکل بالقوهی واقعی و ملموس سوء رفتار کودکان و نوجوانان در جوامع جهان، چگونگی واکنش به جرائم آنان نیز به سؤالی بسیار مهم تبدیل شده است.»
هاجن (۲۰۰۸،۱۵)
وابستگی جوانان به سایر اعضای جامعه و همچنین در موضع قدرت قرار نداشتن آنان تقریباً در تمام جهان بهصورت یک واقعیت پذیرفته شده و همین امر باعث شده که رفاه و تربیت نوجوانان برای قرنها یکی از دغدغههای اصلی جوامع باشد. حتی سقراط هم دربارهی مشکل جوانان نظراتی ابراز کرده است. بعلاوه اگر بخواهیم تاریخچهی الگوهای فرزند پروری و چگونگی تربیت آنان را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که با توجه به ماهیت نسل جوان، ایدههایمان در مورد چگونگی تعلیم و تربیت فرزندان دچار ابهام، تناقض و ناآگاهیهای اساسی است. دیماس (۱۹۷۴) و اِریز (۱۹۶۲) نظرات متفاوتی در مورد تکامل دیدگاههای کودکان و نوجوانان در طول دوران رشدشان ارائه کردهاند (کادر ۱٫۱ را ببینید). برای مثال دیماس اذعان میدارد «تاریخچهی کودکی همانند کابوسی است که بهتازگی از آن برخاستهایم» (۱،۱۹۷۴). این دو، بهرغم رویکردهای متفاوت خود، در مورد چالشهای پیش روی جوامع برای تربیت کودکان و تبدیل آنان به افراد بزرگسال صرفنظر از طبقهی اجتماعی یا فرهنگ و همچنین عوامل تشکیلدهندهی نظام عدالت کیفری مناسب برای نوجوانانِ در معرض خطر، دیدگاهی مشترک دارند. معضل نسل جوان در طول سالیان گذشته و حتی امروزه، نوعی مسئلهی تقابل دولت قدرتمند و نسل جوان ضعیف است (برای مثال وایت، ۲۰۰۹ را ببینید). مسئلهی عدالت کیفری نوجوانان پدیدهای جهانی و فرامرزی است.
در مقابل، دیگران توجه خود را به بزهکاریهای پس از جنبشهای «نجات کودکان» در اواخر دههی ۱۸۰۰ معطوف کردهاند که مدافعان اصلی آن در آمریکای شمالی عبارتاند از ساموئل گریدلی هاو، لوئیس پیز، چارلز لورینگ بریس. عبارت ناجی کودکان که توسط آنتونی پلت شهرت یافت، به این موضوع اشاره دارد که در آمریکای شمالی، دغدغهی نسل جوان از سوی گروهی از شهروندان طبقهی متوسط و بالای جامعه پدید آمده که ارزشهای خود را بر نوجوانان و جوانان بزهکار تحمیل کردهاند (کادر ۱٫۲ را ببینید). بنا بر نظر پلت، افراد حاضر در این جنبش، شروع به استفاده از واژگانی چون بیماری و آسیب نمودند؛ یعنی به نظر آنان بزهکاری نوعی آسیبشناسی بود و باید با افراد بزهکار مانند «افرادی مسئولیتناپذیر و بیمار» برخورد میشد(۱۹۷۷،۴۵).
هرگز دست از تربیت یک کودک نکشید.
سی.ای.رابینسن ایزلی (۲۰۶، ۲۰۱۲)[۲]
اگرچه تصویری که از گذشته ترسیمشده، ممکن است از لحاظ میزان دقتِ گزارش و چگونگی تفسیر آن اندکی گنگ باشد، اما این حقیقت همچنان پابرجاست که ما مدتها با مسئلهی دشوار جرائم کودکان نوجوانان درگیر بودهایم. حتی در سال ۲۰۱۴، رسانههای جمعی و مردم همچنان توجه خود را به جرائم نوجوانان و خشونت در میان آنان معطوف داشتند. برای مثال، در کانادا واکنش عمومی به جرائم خشونتآمیز متعدد دختران و پسران نوجوان، در دههی ۱۹۹۰ نقشی مؤثر در پیشبرد و ایجاد قوانین جدید راجع به جوانان بزهکار در آوریل ۲۰۰۳ مانند قانون کیفری کودکان و جوانان[۳] داشت. علاوه بر این، دولت محافظهکار، اخیراً لایحهی سی.۱۰[۴] را بهعنوان یکی از تغییرات قانونگذاری بنیان نهاده تا قانون کیفری کودکان و نوجوانان را اصلاح نماید. بااینحال اگرچه کانادا هنوز در حال تلاش برای یافتن نوعی تعادل میان پاسخگو نمودن بزهکاران و بازپروری آنان است، سایر کشورها (ازجمله تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین) همچنان به اقدامات سختگیرانه متوسل میشوند (برای بحث و بررسی بیشتر به فصل ۵ رجوع کنید). برخی کشورها مانند نپال هنوز بازداشت و زندانی شدن کودکان روانپریش (بیمار ذهنی) را مجاز تلقی میکنند (بنگرید به کاتیوادا، بی.تا)، مسئلهای که بهوضوح مادهی ۳۷ قرارداد سازمان ملل متحد در مورد حقوق کودکان[۵] را نقض میکند (بنگرید به کادر ۱٫۳). اگرچه نظامهای حقوقی در اکثر کشورها بر این مسئله واقفاند که افراد کم سن و سال (یعنی کودکان و نوجوانان) با بزرگسالان تفاوت دارند، اما هنوز ملل مختلف واکنشهای «اقتصادی، قانونی، سیاسی و اجتماعی» بسیار متناقض و ناهماهنگی نسبت به این تفاوتها نشان میدهند.
علاوه بر این، اگر دادههای مربوط به جرائم رسمی و غیررسمی، شاخصی برای عمل باشند، در نظر نگرفتن تفاوتهای جدی میان ملل مختلف، مسئلهی بزهکاری نوجوانان را تبدیل به یکی از معضلات بسیار مهم کنونی نموده است. اگرچه به دلیل تفاوتهای موجود در زبانها، واژگان و روشهای ثبت و گزارش دهی، انجام مقایسههای آماری ساده میان کشورها دشوار است، اما وقتی اکثر کشورها نتایج مشابهی را گزارش میکنند، تفاوتهای جزئی ناشی از محدودیتهای مختلف قابلچشمپوشی خواهند بود. همچنین روشهای متنوع و گستردهی تکامل راهکارهای رفتاری، پیشگیرانه، مداخلهای و کنترلیِ ملل مختلف برای مدیریت جوانان بزهکار گیجکننده است (همهی این موارد بهرغم قراردادهای بینالمللی دههی ۱۹۹۰ است که معیارها و هنجارهایی برای مدیریت، تربیت و برخورد با بزهکاران کودک و نوجوان بنا نهاده بودند).
زمینشناسان هنگام کار در درهی مزوپالیتن[۶] در قبری با قدمت ۶۰۰۰ سال، کتیبهای از جنس رُس یافتند. نوشتههای روی کتیبه حاوی این جملات بود:
زمین ما در این روزهای گذشته روبهزوال و انحطاط گذاشته است؛ نشانههایی وجود دارند مبنی بر اینکه جهان در حال به پایان رسیدن است. فرزندان دیگر از والدین خود اطاعت نمیکنند؛ پایان جهان به صورتی آشکار در حال نزدیک شدن است.
باروز
نسل بشر نسبت به فراهم نمودن بهترینها برای کودکان متعهد است.
بیانیه حقوق کودک سازمان ملل، ۱۹۲۴
آیا نوجوانان ایرانی خشنتر از نوجوانان نامیبیا هستند؟ آیا فعالیتهای گروهی نوجوانان در برخی مناطق جهان، شایعتر از سایر مناطق است؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ چگونه نظام عدالت کیفری نوجوانان در کشورهای مختلف با نظامهای قانونی، مذهبی و/یا سیاسی متفاوت یا مشابه مقایسه میشوند؟ آیا جرائم نوجوانان در کشورهایی که مسئولیتپذیری کیفری از ۷ سالگی شروع میشود (مانند سودان، اردن و پاکستان) نسبت به کشورهایی که سن مسئولیتپذیری کیفری آنها از ۱۸ سالگی شروع میشود (مانند بلژیک، پرو و پاناما) جدیتر است یا خیر؟ مدلهای عدالت کیفریِ مختلف، چگونه ازلحاظ تأثیرگذاری و کار آیی نسبی باهم مقایسه میشوند؟
اگرچه اکثر موارد مربوط به ادبیات جرمشناختی و جامعهشناختی بر اساس مدلی غیرخطی بناشده است (تمرکز درونکشوری و بدون تعمیم) این ادبیات در حال تکامل است. علاقه به پژوهشهای مقایسهای همسو با تغییرات کلان جهانی و پیشرفتهای فنّاوری روبهافزایش است. برای مثال پس از رکود بزرگ (دههی ۱۹۳۰)، بسیاری از پژوهشگران تمرکز خود را بهسوی پژوهشهای ملی منعطف کردند، درحالیکه پس از جنگ جهانی دوم، انجام پژوهشهای تطبیقی تبدیل به بخشی ضروری از تمرکززدایی نظم جنگی شد. بنا بر مشاهدات مارش، این فرآیند بهخصوص با توجه به پدیدهی وقوع جرائم، نسبتاً آرام انجام شد؛ ؛ اما از میانهی دههی ۱۹۸۰ به پژوهشهای تطبیقی توجهی زیادی شده است.
از گذشته تاکنون، کانادا ، نظامی نسبتاً ملایم و آسانگیر برای عدالت کیفری نوجوانان داشته است؛ اما در سال ۲۰۱۱ دولت محافظهکار فدرال، قانونی ارائه داد که حاکی از تغییر شدید بهسوی خطمشیهای تعیین کیفر بسیار سزاگرایانه و مبتنی بر بازداشتهای بیشتر بود. پاپرنی خاطرنشان میکند کشورهایی مانند استرالیا، انگلستان و آمریکا که نظامهایی شبیه کانادا دارند، در این مورد گیج شدهاند که چرا کانادا باوجود شواهد نسبتاً قانعکننده مبنی بر ناکارآمدی این رویکرد تنبیهی، همچنان در حال پیمودن این مسیر نزولی است (این مسئله در فصل ۵ با تفصیل بیشتری بررسی خواهد شد).
جرائم نوجوانان: یک پدیدهی بینالمللی
اگرچه تمام کشورها، نظامی حقوقی خاص خود را برای کنترل جرائم و بهبود و تقویت امنیت عمومی دارند، واضح است که نظامهای عدالت کیفری نوجوانان به همان خوبی که طراحیشدهاند، عمل نمیکنند. برای مثال نرخ جرائم نوجوانان در ژاپن از زمانهای قدیم پایین بوده است؛ اما همانطور که در فصل ۸ بررسی خواهد شد، جرائم نوجوانان و بهخصوص موارد خشونتآمیز آن دیگر نادر نیست. چرا این اتفاق افتاده و چهکاری میتوان در رابطه با آن انجام داد؟ در مقابل در کشوری مانند نامیبیا (بنگرید به فصل ۹) که هنوز نظام عدالت کیفری مخصوصی برای نوجوانان ندارد، نظام قضایی سعی دارد تعهد خود را به قراردادها و توافقهای امضاشده در سازمان ملل متحد حفظ کند؟
درنهایت، ازآنجاکه بزهکاری نوجوانان پدیدهای جهانی است و کل کشورهای موردبررسی در این مجموعه، پیماننامهی حقوق کودکان سازمان ملل را تصویب کردهاند، جالب است بررسی کنیم که چرا برخی از کشورها تمایل بیشتری به پیروی از استانداردهای سازمان ملل متحد دارند. همچنین جالبتوجه است که اگرچه اغلب کشورها خطمشیهایی را برای حمایت از جوانان و نوجوانان وضع کردهاند، چرا هنوز برخی از این کشورها قوانین خود و استانداردهای سازمان ملل را نقض میکنند؟ برای مثال چرا برخی کشورها هنوز اجازهی مجازات اعدام و حبس نوجوانان و جوانان بزهکار در شرایط غیرانسانی را میدهند و/ یا قادر نیستند دسترسی لازم به آموزشهای مناسب یا حمایتها و مراقبتهای ضروری را فراهم کنند؟ بعلاوه، همانطور که بایو و کارتوالز[۷] در کتاب خود راجع به عدالت کیفری کودکان و نوجوانان در اروپا، ترکیه و کانادا طرح سؤال کردهاند، آیا شواهدی مبنی بر این وجود دارد که کشورهای مذکور هر چه بیشتر بهسوی مجرم شناختن جوانان بزهکار خود پیش میروند (بنا بر ادعای هستینگز[۸] در این کتاب، کانادا استثنایی در این روند روبهرشد است)؟
اگرچه مجموعهی پیشرو این مسئله را بهصورت مستقیم بررسی نمیکند، اما خوانندگان محترم را تشویق به بررسی و کاوش کلیهی مسائل تطبیقیای مینماید که ممکن است قادر به تقویت درک آنان از چگونگی واکنش به جرائم نوجوانان(چه در چارچوب ملی و چه از دیدگاه جهانی) باشند.
تا چند دههی پیش، برخی پژوهشگران بر این باور بودند که پژوهشهای تطبیقی، عموماً منجر به ایجاد دانشی تکهتکه و ناقص میشوند؛ چون برای انجام تطبیق، از منطق زمانی و/ یا مکانی (فضایی) استفاده میشود. بهطور مشابه، بیرن استدلال میکرد که عدالت کیفری تطبیقی، معمولاً در ستیز با چالشهای روششناختی و معرفتشناختی است؛ نیومن موانع کلیدی دیگری را نیز تشخیص داد که برخی از آنها عبارتاند از:
- موانع زبانی: محدودیت آشکاری در صورت عدم دسترسی به مترجم.
- محدودیتهای تعریف: جرائم شناختهشده از کشوری به کشور دیگر متفاوتاند. برای مثال در آمریکا، گزارشهای جرم جامع، تلفیقی از هشت گروه جرم فراهم میسازند که به نام جرائم شاخص شناخته میشوند (بخش۱)؛ اما در انگلستان و ویلز آمار جزایی شامل ۶۴ جرم شناختهشده است که خود به هشت دستهی اصلی تقسیم میشوند. درنهایت، در کانادا آمارهای مربوط به جرم و اعمال قوانین ترافیکی ۲۵ بزهِ شناختهشده را فهرست میکنند که به زیرگروههای متعددی تقسیم میشوند.
- شیوههای ثبت و گزارش: همانطور که بیلی خاطرنشان میکند، شیوههای گردآوری و ثبت دادههای مربوط به جرائم به دلیل مجموعهای از عوامل مرتبط با نظاممندی و فرهنگهای مختلف قابلاعتماد نیستند. کشورهای درحالتوسعه سابقه و شهرت بدی مبنی بر داشتنِ نظامهای ثبت ناکارآمد دارند (برای مثال بنگرید به کلینارد). تفاوتهای فرهنگی در کشورهای مختلف نیز بر چگونگی تعریف انحراف/ بزه، طبقهبندی جرم و برخورد با آن تأثیر دارد.
- تفاوتهای مدیریتی: همانطور که در بخشهای مختلف این کتاب عنوانشده، عوامل متعددی مانند اعمال قانون، نظامهای قضایی، اصلاح و تربیت یا حمایت مردم میتوانند بر چگونگی ادارهی عدالت کیفری تأثیر بگذارند.
وقتی در جامعهای جرم وجود نداشته باشد، یعنی عدالت وجود ندارد
افلاطون
این کتاب از ۱۵ فصل تشکیل میشود. انتخاب فصلها و محتویات کتاب بر اساس شاخصهای متعددی بوده است. اولین شاخص، اطمینان یافتن از ارائهی تمامی مدلهای اصلی نظام عدالت کیفری بوده است. ضمن آنکه تلاش زیادی شده تا تمامی کشورهایی که دارای نظامهای قضایی مختلف و یا تفاوتهای فرهنگی/ اجتماعی یا مذهبی هستند، در این مجموعه درج شوند؛ اگرچه گنجاندن تمامی کشورها برای پوشش دادن ترکیبهای مختلف ممکن نبود، اما گستردگی و تنوع کافیای که در این کتاب وجود دارد خواننده را قادر به بررسی و کاوش مسائل مهم و متنوع مرتبط با عدالت کیفری نوجوانان مینماید.
بهجای درخواست از نویسندگان برای بیان مجموعهای دقیق از معیارها، از آنان خواسته شد تا تلاش کنند مروری کلی بر نظام عدالت کیفری نوجوانان در کشور خود ارائه دهند و در این بررسی موارد زیر را مدنظر داشته باشند:
- تعریف اجتماعی و قانونی بزهکاری.
- ماهیت و وضعیت بزهکاری.
- تشخیص مدل عدالت کیفری نوجوانان بهصورت مندرج در جدول ۱٫۱ بهنحویکه خطمشیهای اداری کشور موردنظر را به بهترین شکل توضیح دهد.
- توصیف نقش نهادهای اعمال قانون، دادگاهها(ی نوجوانان)، اصلاح و درمان و نهادهای گستردهتر در ادارهی عدالت کیفری نوجوانان.
- تعیین فلسفه و نگرش کلی عدالت کیفری نوجوانان.
- تشخیص مدلهای نظری فعلی مورداستفاده برای تبیین و توجیه واکنش کشورها به جوانان بزهکار.
- بحث و بررسی در مورد مسائل فعلی که ازلحاظ قانونی و اجتماعی پیشِ روی جوانان بزهکار قرار دارد.
- مرور/ بحث و بررسی پیرامون پرسشها و لینکهای مفیدی که خواننده را قادر به پیگیری مسائل مطرحشده و/ یا بهروز کردن اطلاعات در مورد مسائل بیانشده در طول فصل سازد.
لطفا برای مطالعه مطالب کامل به اصل کتاب مراجعه کنید.
[۱] JOHN A. WINTERDYK
[۲] C.A. Robinson-Easley (2012, 206)
[۳] Youth Criminal Justice Act
[۴] Bill C-10
[۵] UNCRC
[۶] Mesopotamian
[۷] Bailleau and Cartuyvels (2010)
[۸] Hastings
.آخرین دیدگاه