نوشته هرمان ملویل از کتاب بهترین داستان های جهان، احمد گلشیری، جلد اول داستانهای قرن ۱۹ و ۲۰، استادان کهن، سنت گرایان، نشر اسم، ۱۳۹۴
- پیرنگ: وکیلی کارمند جدیدی استخدام میکند و درست زمانی که بشدت از کار او احساس رضایت میکند، کارمند میزند به آن در و میگوید نمیخواهد دیگر کار کند و در عین حال نمیخواهد از دفتر کار هم بیرون برود.
- پیرنگ : بسته
- مضمون: طغیان انفعالی در برابر روزمرگی، زندگی طبقاتی، عادت وارگی با جمله ساده «ترجیح میدهم که نه». I prefer not to
- تقابل: ثروت و فقر، قانون و شکستن قانون، باید و فرار از باید(خیره شدن به دیوارها برای من تداعی بایدها بود). تقابل میان سرنوشت آنها که با قوانین جامعه بازی میکنند و گروهی که نه قدرت شورش دارند و نه نوآوری ، انزوا پیشه میکنند(یاد آور نظریه فشار مرتون، آیین گراهایی که انزوا گرا میشوند).
- راوی : اول شخص، وکیلی در مرز شصت سالگی که نامش برده نمیشود؛
- تعادل : روال عادی دفتر وکالت و استخدام فردی تازه نفس برای کمک در کارها
- عدم تعادل: سرپیچی کارمند از امور محوله
- تعادل: خلاص شدن از شر بارتلبی
البته این تعادل و عدم تعادل برای راوی بود. میتوان برای خود بارتلبی هم تعادل،عدم تعادل و تعادلی قائل شد.
- زمان : باید همان حوالی ۱۸۵۰ باشد.
- مکان : منهتن
- صحنه: دفتر کار ی در وال استریت
- داستان خطی است.
- تعلیق خوبی دارد.
کتابی با عنوان «ترجیح میدهم که نه : بارتلبی محرر و سه جستار فلسفی » حاوی سه مقاله از ژیل دلوز، ژاک رانسیر و جورجو آگامبن راجع به همین داستان است که مطالعه اش جالب بود(چه حرف مبهمی! مطالعه اش جالب بود. کلا با واژه های عجیب، جالب و مثل اینها مشکل دارم. مشخص نمیشود جالب خوب یا جالب بد؟ کنایه ؟ متلک یا تعریف؟ جالب بود از این جهت که از سه زاویه مختلف می توانستی این داستان را درک کنی) .
.آخرین دیدگاه