آیا نقادی در ادب گذشته ما سابقه و سنتی نداشته است؟ البته که داشته است… درهرحال شعرا در ایران هم مثل یونان و عربستان از قدیم شعر یکدیگر را نقد و ارزیابی میکردهاند. اما درواقع نه مثل یک قاضی، بلکه همچون یک مدعی، غالباً آکنده از طعنهها و بهانهجوییها. مثل آنچه عنصری و غضایری گفتهاند در باب یکدیگر و هیچ دستکمی از مصاحبههای مطبوعاتی و رادیویی شاعران امروز ما ندارد. در ادب گذشته از این نوع قضاوتها و اظهارنظرها بسیار است و بعضی از آنها هم معروفاند ، مثل اظهارنظر مجدهمگر در باب خودش و در باب سعدی و امامی…
اما باید از نقد تذکرهها در اینجا یادکرد که چیزی نیست جز تعارفهای لفظی یا ایرادهای ملانقطه ای . یا شعرا را تمجید و تحسین بیجا میکنند یا بر آنها ایراد دارند یکنواخت و لفظی. … مکرر نویسندگان در صحبت از معاصران به دوستی و آشنایی خویش با آنها اشارهکردهاند و یا به اینکه بین آنها ملاقات و مصاحبت نبوده است. آیا همین حق صحبت سبب نشده که آذر دیرپسند قسمت زیادی از دیوان صباحی و هاتف را تذکره خویش نقل کندو حتی هاتف را ثالث و جریر بخواند و تالی انوری و ظهیر؟ بهعلاوه ماجرایی که برای فتحالله خان شیبانی در مجمع الفصحا رخ داد که شعر او را مؤلف ظاهراً به تحریک و اغوای سپهر به یک شاعر قدیم منسوب داشت، نمونهای است از حب و بغض تذکره نویسان در حق معاصران. آیا تذکره نویسان امروز سنت داشتهاند که از بعضی شاعران معاصر بخواهند تا خودشان هرچه میخواهند راجع به خود بنویسند و آنها نیز همه را همچنان در تذکره خویش درج کنند؟
از کتاب شعر بیفروغ، شعر بینقاب، انتشارات جاویدان، چاپ چهارم :۱۳۶۳٫
و همچنان این امر ادامه دارد…
3 پاسخ
👍🏼❤️
😍😍
از قدیم هم همین آش و کاسه بوده پس🤦♀️🤔