یکبار یکجایی خواندم «سطح هر ایدئولوژیای را که بتراشی به یک داستان میرسی»[۱]، به یک قصه، به یک زندگینامه. من فکر میکنم همه نویسندهها داستان زندگی خودشان را مینویسند. تخیلات ما آدمها بازتاب نمادین واقعیتهایی است که دوست داریم جور دیگری باشند؛ یا جور دیگری گفته شوند یا از یک زاویه دیگر دیده شوند. اصلاً آدمیزاد از وقتی آدم شد که قصه گفتن را یاد گرفت.
دویست هزار سال پیش اجداد ما یکجایی در شرق آفریقا کامل شدند و صد و سی هزار سال طول کشید تا «هوموسَپیِنس»[۲] شوند. اولین انقلاب زندگی انسان خردمند «انقلاب شناختی» بود. هفتاد و اندی هزار سال پیش با ظهور زبان بیان تخیلات، داستان در کنار لایه دنیای واقعی و دنیای ذهنی تبدیل به لایه سوم و ناگزیر انسان شد[۳]… واژهها زاییده شدند و انقلابهای بعدی همه به داستانها گره خوردند و به واژهها و «هرکسی از ظن خود»[۴] شروع کرد به گفتن حقیقتِ خودش … حقیقتی که فکر میکند وجود دارد یا دوست دارد که وجود داشته باشد…
[۱] Ross, J. I. & Richards, S. C. (2003). Convict criminology. Belmont, CA: Wadsworth/Thomson Learning.p 231.
[۲] Homo sapiens
[۳] برای اطلاع بیشتر بنگرید به کتاب انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر، نوشتهی یوال هراری، ترجمهی نیک گرگین، نشر نو. ۱۳۹۶٫
[۴] اشاره به بیتی از دفتر اول مثنوی معنوی، مولوی: هر کسی از ظن خود شد یار من وز درون من نجست اسرار من.
یک پاسخ
چه خوبه که بشه بنویسیم..تخیلات یا حتی داستان زندگیمونو ..
خوبه که توانایی این و داشته باشیم…
خوبه که می نویسید😘