از صبح نشستهام پشت کامپیوتر که «مماس» رو اصلاح کنم… خیلی حال به هم زنه داستان رئال. اصصصصلا حوصله ندارم.
با عرض پوزش از همین چندنفری که خوندید پاکش میکنم. یه چیز جدید مینویسم…
یه داستان کوتاهی که در واقع طرح یه نولا یا نول بوده رو میخوام بسطش بدم. الان دوست دارم توی یه فضای کاملا تخیلی باشم که واسه تجسم کردنش مجبور نباشم به گنداب خاطرات و خبرهایی که توی سرم هست رجوع کنم، میخوام نگاهمو بندازم روی رقص برگای اقاقیای پشت پنجره و واسه خودم یه دنیای تازه خلق کنم که قوانین خودشو داشته باشه… حتی اگه این دنیا پر از تلخی باشه…
16 پاسخ
با اینکه خوشم اومده بود از داستانش ولی هر داستانی که خودتونم باهاش حالتون خوبه بنویسید😘😘😘چون اول از همه خودتون مهمید و اینکه با نوشتن اون داستان کیف کنید😍😍😍❤خیلی بعدتر ها هر وقت که دوست داشتید اینو ادامه بدید😉
عزیزم….. آره جونم نمیکشید واقعا… شده بودم مثه بچه مدرسه ای های تنبل که از ترس مامانشون میشینن به تکلیف نوشتن… میخواستم روی خودمو واسه چالش بی مزه ام کم کنم… بعد به خودم گفت دختر جان ( البته گفتم زنیکه ) تو با این وضع سرفه ات معلوم نیست نفس بعدی رو بدی بیرون، بتمرگ سر جات کاری رو بکن که حال میکنی… حالا ده تام داستان نیمه تموم توی فایلهای کامیپویترت باشه .. چی میشه؟
دووووور از جونتون نگید اینوووو دلم میگیره🥺🥺سلامتی و عمر طولانی و به خوشی بدرقه ی راهتون همیشه باشه❤❤❤امیدوارم خیلی زود این سرفه ها تموم بشن و خوب تر از خوب باشید❤❤
بهترین کار همینه که اونچه رو انجام بدید که ازش لذت میبرید و حالتون باهاش خوبه👌🏻👌🏻
جون دلممممممممممممممممممممم😍😍😍
منم موافقم. برای من مشکل داستان رئال اینه که واقعیت، الان فقط تلخه.
من وقتی حالم خیلی بد میشه، یه فیلم تخیلی میبینم اگر انیمیشن باشه که خییلی بهتر، موسیقی و تصاویر و موضوعش همیشه جواب میده برام…. کودک درونم خیلی فعاله😄
آره واقعا… این داستانم خیلی خوبه … این جدیده … 😋😋😋مثه خی خی بدون برنامه ریزیه … میخواستم داستان کوتاه «دشتها نام تو را میخوانند» رو بسط بدم یهو بوراک اومد وسط صفحه ورد … و من اصلا نمیدونستم بوراک یعنی چی … یعنی صائقه .. جالبه برام … نمیدونم میخواد چی بشه … خیلی هیجان آوره … دوسش دارم… همیشه کودک درونت فعال باشه … بهترین دوره های زندگی همونه
خیلی هیجان انگیزه 🤩 اینکه داستان شما رو جلو ببره عالیه❤️❤️❤️❤️
در ضمن به نظر من این اصلا باخت نیست، اگر باهاش حال نمیکنین همین الان رهاش کنین. مهم تر از همه حال خودتون و حس تونه. ❤️
مرسی که امید میدی … بودنت برام ارزشمنده 😍😍😍
هستم❤️ با افتخار😍😍😍😍
از خواب هات داستان بنویس ❤️❤️😍😍😍
یا از کمد لباس هات 😍😍😍😍😍
هانی جون درخت ها خیلی خوبن با درخت هم بنویس البته یه بار نوشته بودی عالی بود ❤️😍😍😍😍
من تازگیا نمیدونم چرا این قدر به درخت ها علاقه مند شدم انگار واقعنی منو میبینن و باهام حرف میزنن منم باهاشون حرف میزنم
وقتی پیاده میروم خونه مادرم همین جور که آهنگ های بی کلام ملایم تو گوشمه سرم بالا میگیرم و برگ های درخت ها رو نگاه میکنم یه حس خوبیه
یه بارم مثل خل ها رفتم چند تا درخت بغل کردم
انگار اونا هم بغلم کردن ❤️❤️❤️ بهم آرامش خاصی میدن
یه جوری شدن درخت ها برام انگار تازه پبداشون کردم ❤️
چقدر حرف زدم 🙌
عزیزمممممممممممممممممم 😍😍😍😍عشق کردم که حرف زدی… اونقدر لجم میگیره وقتی برام این کامنتو میذاری «👍» میخوام بزنم تو دهنت …. یا نود درصد وقتایی که توی تلگرام به جای جواب آره یا نه یا باشه یا درد یا کوفت برام اون استیکرای مزخرف عنتو میفرستی… حرف بزن… بنویس … همیشه … کلمه ها خوبن… تنها دلخوشی این روزام ( البته که سی دی جانم هوای نفس کشیدنه .. بعد اون )
منتظر داستان اقاقیات هستم 😍😍😍❤️❤️❤️
داستانه راجع به اقاقیا نیست … من با رقص برگای درخت اقاقیا تخیل میکنم … 😍😍🙈🙈
❤️🙌😘
ها همون پس مثه من که با درختا صفا میکنم و حرف میزنم
تو با رقص برگ اقیاقیا 😍😍😍😍😍😍