English

داستان بازی: آزاد نویسی

در خروجی

  به تغییراتی که قرار بود در اداره آموزش ایجاد کند فکر می‌کرد. بالاخره تمام زحماتش به ثمر رسیده بود. حالا حتماً خبرش به شوهر

ادامه مطلب »

شیشه

چن میخوای بفروشیش حالا؟ والا قیمت دست شماست … ما که این‌کاره نیستیم … آقا غلام گفت شما خوب می‌خری… مالی نی … یعنی راسته

ادامه مطلب »

یک ظرف سُس

اولین باری که این واژه رو شنید فقط پنج سالش بود. با بچه‌های خاله و دایی، توی حیاط خونه خاله عفت بازی میکردند. بهار بود.

ادامه مطلب »

خیابون دو طرفه

۱٫ با وجود گذشت بیست و هفت سال از اون روز، حتی یک ثانیه هم تصویر انگشتای قطع شُده دست برادرم از یادم نرفته… چرا

ادامه مطلب »